داستاننویسان ما جسارت ندارند/حلقه مفقوده در رمانهای ما عدم جذابیت است
06 شهریور 1391
11:33 |
0 نظر

|
امتیاز:
با 0 رای
خبرگزاری فارس: داستاننویسان ما جسارت ندارند/حلقه مفقوده در رمانهای ما عدم جذابیت است
جواد افهمی در «سوران سرد» جسارت خود در حوزه رماننویسی را نشان داده بود، اما آخرین اثر منتشر شده از او حکایت از توجه او به سوژههای جدید و قدم گذاشتن در مسیرهای کمتر پیموده شده داشت. افهمی از اینکه نویسندگان معاصر رویهای ثابت را در پیش گرفتهاند و از خطر کردن و آزمودن مسیرهای جدید بیم دارند، گلایه داشت. او همچنین از اینکه بعد از گذشت سی سال هنوز رمانهای چشمگیری در خصوص انقلاب ننوشتهایم و همواره در این خصوص لب به انتقاد از ممیزی و ارشاد میگشاییم و کمتر دست به قلم میبریم، شکایت داشت. در ادامه گفتگوی او را با خبرگزاری فارس درباره آخرین کتاب منتشرشدهاش از نظر میگذرانید.
به عنوان اولین سوال، چه شد که به سوی نوشتن این داستان رفتید و این سوژه را به عنوان یکی از روایتهای داستان خود در نظر گرفتید؟
خیلی وقت بود که دغدغه نوشتن در مورد بلوچها و زندگی آنها را داشتم. من نزدیک به هشت سال در سیستان و بلوچستان زندگی کردهام. الان هم با وجودی که این رمان را نوشتم، احساس میکنم هنوز حق مطلب ادا نشده؛ موضوعاتی چون طایفههای بلوچ، خلق و خو و فرهنگ آنها کجا و این کتاب اندک و ناچیز که به این موضوع پرداخته کجا. هنوز هم احساس میکنم اگر کسی به طایفههای بلوچ که در جنوب شرق ایران ساکن هستند رجوع کند، موضوعات بیشتری برای نوشتن پیدا خواهد کرد. البته نه اینکه این احساس از سر وظیفه و کم توجهی به آنها باشد بلکه به عنوان یک نویسنده که به دنبال نوشتن رمانی جذاب است، این مطلب را عنوان میکنم. طایفه بلوچ، آن منطقه جغرافیایی و آن فرهنگ جای زیادی برای نوشتن دارد و در ژانرهای مختلف ادبی می توان دست به پرداخت آن زد؛ رمان نو، رمان تاریخی و....
در طی دورانی که در سیستان و بلوچستان بودم، همیشه مترصد فرصتی بودم تا در مورد بلوچستان رمانی بنویسم تا اینکه مشاهده مطلبی در مورد اشرف پهلوی و خبر ترور او در اینترنت دست مایهای شد برای آغاز نوشتن این رمان.
شما در مصاحبهای عنوان کرده بودید که با خواندن یک پاراگراف در اینترنت در خصوص ترور اشرف پهلوی به سمت نوشتن این داستان رفتید. آیا شما برای ادامه کار تحقیقات بیشتری هم در این خصوص انجام دادید؟
نه! چندان سراغ منابع کتابخانهای نرفتم بلکه همان مطلبی که در اینترنت خواندم، کمک فراوانی برای نوشتن این رمان بود.
نکته جالب و قابل توجه در این کتاب، توجه به یکی از شخصیتهای تاریخی مهم و تاثیر گذار دوران معاصر بود. با توجه به اینکه در این خصوص تلاش کمی صورت گرفته و به عبارت بهتر تلاشی نشده، دلیل این امر را چه چیزی میدانید که هنوز نتوانستهایم رمان تاثیرگذار و خواندنی در مورد شخصیتهای تاریخی خود بنویسم؟
این سوال را این گونه نیز میتوان مطرح کرد که چرا ما به سمت خیلی از سوژهها نمیرویم؟ چرا نویسندگان ما همیشه در یک مسیر تثبیت شده حرکت میکنند. آیا شجاعت این کار را نداریم، عرضه انجامش را نداریم، مرد کار نیستیم یا .... این در حالی است که پرداختن به شخصیتهای تاریخی و نوشتن رمان پیرامون آنها در ادبیات جهان به شاخه و نحلهای تبدیل شده و این رمانها معمولا رمان های بسیار عالی و خواندنی هم از کار در میآیند.
به بازار رمان و داستان کوتاه که در مملکت خودمان نگاه میکنیم، یک وضعیت وا اسفا را مشاهده میکنیم. حلقه مفقوده در رمانهای ما عدم جذابیت آنهاست. اگر نویسندگان ما دنبال جذابیت در آثار خود هستند باید کمی بگردند و تحقیق کنند. به تاریخ کشورمان که نگاه میکنیم، می بینیم که در طول تاریخ چند هزار ساله ما دیکتاتورها، ظالمان فراوانی حضور داشتهاند و بسیاری از آنها نیز دارای نبوغ خاصی بودهاند.
من در رمان خودم مقطع بسیار کوتاهی از زندگی اشرف را آوردهام، اما از نظر من نویسنده سوژهای بهتر و جذابتری از اشرف پیدا نمیشود. اگر ده تا رمان هم پیرامون شخصیت این فرد نوشته شود باز هم کم است. این فرد بسیار فوق العاده است. این فرد در طول زندگانی خود تلاش فراوانی داشته تا تجربیات متفاوتی را از سر بگذراند و دو روز مثل هم نداشته باشد. او برادر خود محمدرضا را اصلا آدم حساب نمیکرده و فقط در دوران مصدق است که برای مدت محدودی از کشور اخراج میشود. همه این موضوعات میتوانند دستمایه نوشتن و ساخت فیلم قرار بگیرند. واقعا نمیدانم چه سری است که نویسندگان ما وارد این حوزهها نمیشوند.
البته بخشی از این مورد به ممیزی باز میگردد اما باید چند تلاش در این مورد انجام شود و ما نتیجه آن را ببینیم و بعد حکم کلی صادر کنیم. اما واقعا نویسندگان ما در رابطه با داستان انقلاب چه اقدامی کردهاند؟ آیا این انقلاب ما فارغ از دستهبندیها گنجایش نوشتن چند رمان عالی را نداشت که همیشه بحث ممیزی را پیش میکشیم و تلاش میکنیم ضعفهای خود را بپوشانیم.
در کنار روایت داستان ترور اشرف پهلوی ما شاهد روایت دیگری هستیم که به زندگی سبحان گمشادزهی باز میگردد. آیا این بخش از داستان شما نیز زایده تخیل است یا ریشه در واقعیت دارد؟
این شخصیت وجود خارجی نداشته و تماما خیالی است. سبحان گمشادزهی و اتفاقهایی که برای او میافتد تماما زاده خیال هستند و در تاریخ سیتان و بلوچستان فردی با این ویژگیها در هیچ مقطعی از تاریخ معاصر نداشتهایم.
در همین روایت، شما به محیط اجتماعی، فرهنگی و ارتباط میان مردم جنوب شرق ایران پرداختهاید؟ با توجه به تجربه شما در این محیط، کمی در این خصوص توضیح میدهید؟
تلاش زیادی کردم قالب این روایت را پیدا کنم. معمولا برای انعکاس خلق و خوی مردمان یک ایل، تبار یا قبیله باید بدنبال مراسمهای آنها گشت. این مراسمها معمولا عروسی و عزا هستند و در وهله بعد جنگ و جدل میان طایفهها است. این موارد بهترین موضوعات برای شناسایی و انعکاس دادن خصوصیات یک طایفه یا ایل است. بلوچها در این سه مورد بسیار بارز عمل میکنند؛ در عروسیها آنها مراسم بسیار خاصی دارند، اما مهمتر از آن برگزاری مراسم عزای آنهاست. در مراسم عزا چون بین این افراد ارتباط عشیرهای و طایفهای وجود دارد، با فوت یکی از بزرگان قوم تمامی طایفهها و عشیرهها به عزا مینشینند و تمامی مراسمهای خود را بروز میدهند. شما میتوانید در این مراسم عزا تمام خلق و خوی و آداب اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی مردم بلوچ را مشاهده کنید.
بعد از پایان رمان و برنده شدن در جشنواره داستان انقلاب، آیا برای انتشار این اثر مشکلی هم پیدا کردید؟
بله. من برای انتشار این کتاب با ققنوس قرارداد داشتم و به رغم برنده شدن این کتاب در جشنواره داستان انقلاب، برای دریافت مجوز یکسال و نیم در صف ارشاد بودم. پس از آن، آنها خواستار حذف برخی قسمتها شدند. ما حذفیاتی را انجام دادیم که شامل چهار مورد کلی بود و پس از حذف و نوشتن مجدد برخی قسمتها، کتاب را دوباره برای اخذ مجوز روانه ارشاد کردیم. اما نوشته های جدید هم بایستی تغییراتی در آنها ایجاد میشد و در انتها با تن دادن من و ناشر به ایجاد تغییرات این کتاب مجوز نشر گرفت.
آقای افهمی، در پشت جلد کتاب شما به جملهای اشاره می شود، اما این جمله در کتاب شما وجود ندارد. آیا این جمله مفهوم و دلیل خاصی دارد؟
اسم کتاب تا پیش از چاپ، بارها از مورد سوال بود. این توضیح را در پشت کتاب فقط برای روشن کردن بیشتر عنوان کتاب آوردم و دلیل خاصی ندارد.
با توجه به حضور شخصیتهای فراوان در درون کتاب، شما به خوبی توانسته بودید برای هر یکی از این افراد زبان خاصی را بسازید و در این راه از زبان محلی کمک فراوانی گرفته بودید. به نظر میرسد کار سختی بوده باشد و وقت زیادی از شما گرفته باشد، این طور نیست؟
از نظر من المانهایی که شخصیت را میسازند در وهله اول فضا است. پس از آن دیالوگ از اهمیت فراوانی برخوردار است و یک دیالوگ خوب میتواند شخصیت را خوب پرداخت کند و یک دیالوگ بد شخصیت را از بین ببرد. برای من شخصیتها از اهمیت بسیاری برخوردارند. زیرا اگر شخصیتها خوب پرداخت شوند شما جاده را برای ادامه نوشتن رمان هموار کردهاید. اما اگر شخصیت با دیالوگ، لحن، لهجه و... به خوبی شکل نگیرد، هیچ وقت نمیتوانیم با استفاده از دیگر عناصر داستانی اعم از فراز و فرود، تعلیق و... داستان خوبی بنویسیم. از همین رو از نظر من شخصیت در رمان حرف اول را میزند و پرداختن به آنها در اولویت قرار دارد.
نپرداختن به شخصیت یکی از نقصهای مهم رمان و سینمای ماست. دوستان نویسنده یک اتفاق مهم و جذاب نظرشان را جلب میکند و تمام هم و غم خود را بر روی این میگذارند تا داستان را به اوج برسانند و در ادامه با یک فرود اضطراری داستان را به پایان برند. اما این که این اتفاق را چه شخصیتی باید شکل دهند، چندان مورد توجه دوستان نیست.
منبع :
خبرگزاری فارس
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.