یادداشتی از علی غنی
درباره اردوی دوم دوره دوم آفتابگردانها ۲
۰۸ شهریور ۱۳۹۲
۱۷:۳۳ |
۰ نظر

|
امتیاز:
۴ با ۲ رای
شهرستان ادب: نویسنده این یادداشت نیز یکی از اعضای دوره دوم آفتابگردانها یعنی شاعر جوان آقای علی غنی است و این نوشتهی ایشان گويی نامهای است به دیگر اعضای دوره.
سخنی با برادران آفتابگردانم
این روزها خیلی دلتنگ جمع آفتابگردانها میشوم. جمعی که به تازگی از آنها دور شدهام. شکر خدا دورهی دوم شاعران جوان انقلاب اسلامی (آفتابگردانها) هم با موفقیت و درخشش بسیاری از دوستان و برادرانم به پایان رسید. حالا وقتی خوب با خودم فکر میکنم، حس میکنم لطف خداوند بود که باعث اجتماع آفتابگردانها شده بود و ما بدون کمک بچههای شهرستان ادب شاید هیچ وقت نمیتوانستیم پویایی خود را به شکرانه بنشینیم و در کنار یکدیگر، توشهی یک سالهی خود را با هم در یک سفره به اشتراک بگذاریم و برادرانه و دلسوزانه برای موفقیت یکدیگر تلاش کنیم. حالا بعد از اتمام این دوره و پایان اردوی مشهد، گمان میکنم باری بر دوش دارم و باید آن را به بهترین و بلندترین مقصد و قلهای که به نظرم میآید برسانم. باری که برایم مسئولیت آفریده و به خاطر اوست که من آفتابگردان شدم.
شاید خیلیها بیرون از جمع ما، معنای آفتابگردان بودن را ندانند، اما به اعتقاد من مهم نیست که آنها ما را بشناسند یا نه! مهم این است که با دیدن هر کدام از ما و با خواندن آثار ما به یاد آفتاب حقیقت بیفتند. آفتابگردانها رسولان آفتابند و رسالت آنها نمایش پرتوی از نور عظیم حقیقت است. نوری که بسیاری از مردم ما و حتی مردم سراسر دنیا اکنون تشنهی یافتن آن هستند؛ اما شاید عدهای از آنها راه نیل به این نوررا گم کردهاند و یا عدهای دیگر از هیبت تاریکی بیگانگان در انزوای خود به وحشت افتادهاند و در گوشهای بی سر و صدا شب و روز را سپری میکنند.من حس میکنم هر یک از ما آفتابگردانها اگر بخواهیم، حنجرهای برای آفتاب خواهیم بود که میتوانیم گمکردهها را به سوی نور بخوانیم و جامعه را از ظلمت یأس و ناامیدی و هیبت دروغین بیگانگان برهانیم. اینها را میگویم چون در اردوی مشهد بسیاری از دوستانم را دیدم که برای خدمت به مردم خود انگیزه دارند. بسیاری از برادرانم را دیدم که غم جامعه را میخوردند و برای درمان دردهای مردم انگیزه داشتند. دردهایی که فقط با لطف و توجه خداوند آرامش مییابند؛ و دیدم که چگونه برای پیشرفت خود و ترقی دوستانشان تلاش میکردند و عدهای که در این میان فقط برای خدا کار و هزینه میکردند بدون این که سخنی بگویند و حرفی از خستگیها و سختیهایی که در راه تدارک این اردو کشیده بودند بزنند؛ و میگویم! که هیچ وقت یادمان نرود برایمان چه زحمتهایی کشیده شد و لطف خدا بود که به اینجا رسیدهایم، پس باشد که قدردان نعمتهای پروردگار باشیم و در راه ایمان و حقیقت قدم برداریم.
دیگر این که اگر ما جوانان امروز اینگونه آزادانه و راحت میتوانیم سخن حق را بر زبان برانیم و از ملامت ملامتکنندگان نترسیم، این خوی حقطلبی و ظلمستیزی را مدیون پدرانمان و شهدای این انقلاب هستیم و از آنها به ارث بردهایم پس هیچ وقت به خود اجازه ندهیم که چنین میراث ارزشمندی را به ثمن بخس معامله کنیم و یادمان باشد چه خونهایی برای رسیدن فریادهایمان به آسمان ریخته شده است. سخن آخر این که امیدوارم هیچ وقت یکدیگر را فراموش نکنیم و این ارتباط و محبّت به وجود آمده را در بین خودمان حفظ کنیم چرا که ما همه با هم و با کمک و دلسوزی یکدیگر زیبا خواهیم شد و صدای همدیگر را به سراسر ایران خواهیم رساند. سعی کنیم در طول سال حتی اگر شده با تماس تلفنی از احوال و آثار هم باخبر شویم. پیداست یک دشت آفتابگردان خیلی زیباتر و جذابتر از یک شاخه آفتابگردان است. آرزو دارم خودم و برادرانم همیشه برای رضایت خداوند و شادی امام عصر (عج) قدم برداریم و در این راه حتی لحظهای از عنایت خداوند و آگاهیاش بر اعمال و نیتهامان غافل نشویم.
با آرزوی موفقیت برای همه آفتابگردانها، در پناه امام عصر (عج) باشید، یا علی مدد
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.