موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

گفتگوی مرتضا کربلایی‌لو با روزنامه‌ی «شهرآرا» سلطان توس

02 شهریور 1391 19:02 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
گفتگوی مرتضا کربلایی‌لو با روزنامه‌ی «شهرآرا» سلطان توس

آرام و خونسرد صحبت مي‌كند، هرچند در پس پاسخ‌هاي رك و بي‌پروايش شور و علاقه نويسنده‌اي حساس را مي‌توان دريافت. از آن دسته داستان‌‌نويس‌هاست كه بي‌سوادي مخاطب را، چه اين مخاطب خواننده كتاب او باشد و چه هم‌كلامِ رودررويش، تاب نمي‌آورد و مستقيم به او گوشزد مي‌كند.
از مرتضا كربلايي‌لو حرف مي‌زنم كه مدتي‌است نگارش سياحت‌نامه‌اي به نام «سلطان توس» را به‌پايان برده و همين كتاب است كه بهانه گفتگو با او را به دست ادب و هنري‌هاي شهرآرا، روزنامه‌اي از شهر مشهد –شهري كه ارتباط مستقيم با اين اثر دارد- مي‌دهد.
 وحید حسینی: كربلايي‌لو نويسنده جوان اما شناخته‌شده‌اي در سطح كشور است. بااين‌حال براي آن‌هايي كه با او و آثارش آشنا نيستند، اين اطلاعات قابل ذكر است:
او در سال1356 در تبريز به دنيا آمده و داستان‌نويسي را از سال 80 آغاز كرده است. دانشجوي دكتري فلسفه‌اسلامي است و درعين‌حال تحصيلات حوزوي هم دارد. تا به حال سه مجموعه داستان «من مجردم خانم»، «زنی با چکمه ساق‌بلند سبز» و «روباه و لحظه‌های عربی» و سه رمان «خيالات»، «مفيدآقا» و «نوشيدن مه در باغ نارنج» را منتشر كرده است. «قاراچوبان»، آخرين رمان وي، قرار است در نمايشگاه امسال رونمايي شود. سياحت‌نامه «سلطان طوس» هم -كه گويا قصد دارد آن را به شكلي نفيس و همراه با تصاوير حرم رضوي به چاپ برساند- درحال گذراندن مراحل طراحي بوده و هنوز ناشر آن قطعي نشده است. اين نويسنده پركار هم‌اكنون سرگرم نگارش رمان تازه‌اي است كه به عمليات والفجر8 مي‌پردازد.
 × × ‌×
 چه شد كه به فكر نوشتن سياحت‌نامه افتاديد؟
 يك‌بار كه به زيارت مشرف شده بودم و داشتم از اين رواق به آن رواق مي‌رفتم، يك‌آن به‌طور ناگهاني به ذهنم خطور كرد كه اينجا چقدر شبيه يك باغ انبوه و هرس‌نشده است؛ باغي كه از بس درختانش انبوه و كهنسالند، نمي‌شود بيش از چند قدم آن‌ورتر را ديد. احتمالا از ناگهان‌هاي مكرري كه در سياحت در حرم به من دست مي‌داد به اين حس رسيدم. اينكه ناگهان به جاهاي هنوز كشف‌نكرده و آدم‌هاي غريبه برمي‌خوري و نقش‌هاي كاشي و خطوط را براي اولين‌بار مي‌بيني و مي‌خواني. با خودم گفتم چرا اين حالت را توصيف نكنم؟ يك زماني يك مقاله نوشته بودم در مورد ضعفي كه ماها در مقايسه با غربي‌ها و شرق دور در شهود حسي داريم. دقيق‌نگاه‌كردن را چندان كه شايسته‌ اين جهان زيباست بلد نيستيم. آنجا به چند فقره از نهج‌البلاغه استناد كردم به عنوان شهود حسي ظريف كسي كه امام است و توصيف‌هايش در مورد طاووس و شب‌پره دقيق و حيرت‌آور است. من احساسم اين است كه سالانه حدود 17ميليون نفر زائر از حرم رضوي ديدن مي‌كنند، اما آيا به چشم‌هاشان اين اجازه را مي‌دهند كه دقيق‌تر به اين بارگاه نگاه كنند؟ آيا دراين همه آينه كه به ديوار و سقف اين باغ چسبيده، مي‌انديشند؟ يا نه، فقط قصدشان خواندن زيارت و احيانا خواستن حاجتي از امام رضاست. من با اين ديدگاه مشكلي ندارم؛ اما اعتقادم اين است كه امام رضا(ع) كوچك‌ترين شأنش برآورده كردن حاجات دنيوي زوارش است. يك شئون ديگري دارند كه من به بهانه سياحت در حرم ايشان به آن‌ها اشاره كرده‌ام. ماجراي كفن و دفن ايشان به دست امام‌جواد خردسال كه در «عيون اخبارالرضا» به دو شكل روايت شده، جزو اعجاب‌انگيزترين قصصي است كه من خوانده‌ام. آن اتفاق عظيم در همين حرم روي داده است. نبايد اينجا را دقيق‌تر نگريست؟ نبايد در آن تأمل كرد؟
 آيا نگاه فلسفي-چنان‌كه در برخي آثار داستاني شما ديده مي‌شود-در نگارش «سلطان توس» نيز مورد توجه واقع شده است؟
 نگاه فلسفي در كدام اثر مهم دنيا وجود ندارد؟ اصلا مگر اثري را مي‌شناسيم كه يك بصيرت متافيزيكي پشتش پنهان نشده باشد؟ من در كتابم اين‌طوري فكر كرده‌ام كه اين حرم را يك كالبد مينياتوري ببينم كه معناي درخشان و لطيفي در آن متبلور شده و آن معنا، امام‌رضاست. از سوي ديگر، آيا امام رضا(ع) يك انسان عادي است؟ مسلما نيست. يك حقيقت وجودي متعالي است و به گمان من بدون مجهز شدن به دانش فلسفه و عرفان اسلامي و آموزه‌ پيشرفته و پيچيده‌ انسان كامل، حتي نمي‌شود از دور ايشان را رصد كرد چه برسد كه فهميد.
 در اين اثر چقدر كربلايي‌لوي داستان‌نويس را مي‌توان ديد؟
 اصلا اين اثر را كسي جز كربلايي‌لوي داستان‌نويس نمي‌تواند بنويسد. براي اينكه من به اشيا و اشخاص و كنش‌ها و زمان و مكان حساس شده‌ام و با اين حساسيت‌ها در حرم قدم زده‌ام و يادداشت برداشته‌ام. اين حساسيت‌ها را داستان‌نويسي به من آموخته است. گاهي نمي‌شود مستقيم در مورد يك معناي متافيزيكي حرف زد، اما مي‌شود جزئياتي كنار هم چيد كه در مجموع آن معنا را به ما القا كند. يك‌جور روياسازي است؛ رويايي كه تعبيرش همان معناي متافيزيكي است. چون در مجامع مذهبي ما داستان چندان مهم گرفته نمي‌شود، اين نگاه هم به وجود نمي‌آيد. به‌خاطر اين مي‌بينيد كه تابه‌حال كسي حرم را با اين ديد پديدارشناختي و زيبايي‌شناسانه نديده و توصيف نكرده. حداقل من نيافتم. در اسناد منتشرشده‌ آستان‌قدس ديدم كه در مورد شمع‌ها چه‌ها كه ننوشته. مال آن زماني كه برق نبود و روشنايي حرم را شمعدان‌ها تأمين مي‌كردند. چرا تا به‌حال كسي به اين نظام شگفت‌انگيز شمع‌داري حرم و اينكه براي كجا چه شمعي و با چه اسمي استفاده شده حساس نشده؟ وقتي اصطلاح «شمع بدرقه» را در آن اسناد ديدم، نمي‌دانيد چقدر كيف كردم. به‌پا كردن اين شعله‌ها در چلچراغ‌هاي آن زمان به يك آيين مي‌ماند و مرا ياد حكمت اشراق مي‌اندازد.
 درحالي كه به نظر نمي‌رسد در هيچ‌يك از دو گروه اهل قلم غيرمذهبي و نويسندگان موسوم به ارزشي يا دولتي قرار بگيريد، از بيان باورهاي ديني و مذهبي خود ابايي نداريد. اين از لحاظ ديده شدن آثارتان مشكلي را در پي نداشته است؟
 ولم كن رفيق. ديده‌شدن توسط كي؟ اين‌ها را من كه قبول ندارم. اگر فقط يك داستان‌نويس يا منتقد در ميان‌شان مي‌ديدم كه آدم معتبر و باسوادي بود شايد دغدغه‌ام اين مي‌شد كه كارم را به دستش برسانم و نظرش را بخواهم. تنها داوود غفارزادگان را قبول دارم. آدم به‌شدت باهوش و داستان‌شناسي است و آن‌قدر صداقت دارد كه اطوار روشن‌فكري نريزد و به سنت فكري خودمان بي‌اعتنايي نكند. رمان «مفيد‌آقا» را براي همين به ايشان تقديم كردم. غفارزادگان مرا ديده و كارم را قبول دارد. خوب ديگر چه كسي مي‌ماند؟
 به گمانم زماني برخورد يا اعتراضي نسبت به يكي از جوايز ادبي و گردانندگان آن داشتيد. ناگفته‌اي از آن ماجرا داريد كه بتواند براي علاقه‌مندان جوان ادبيات داستاني سودمند باشد؟
 آن بحث بيات شده ديگر. اما اين علاقه‌مندان جوانت مرا بدجوري قلقلك مي‌دهد.
 لابد بايد يك چيز دهن‌پركني بگويم كه در داستان‌نويسي يا داستان‌خواني اگر در پيش بگيرند رستگار شوند. هان؟ بگويم؟ بگذار بگويم. نظريه‌ من اين است كه جايزه‌ ادبي را در ايران كسي بنيان مي‌گذارد كه در آفريدن داستان ناكام است. از بس ناكام مانده كه عقده‌اي شده و به‌ناچار و براي عقده‌گشايي آمده دبير يا داور جايزه‌ داستان شده. اگر داستان‌نويس بود كه مست داستانش بود، چه‌‌‌‌‌كار داشت به داوري و ماوري و جايزه دادن و گرفتن. داستان‌نويس خودخواه است. نمي‌تواند وقتش را براي خواندن آثار ديگران تلف كند. هرچه جايزه گنده‌تر باشد بدان كه عقده‌اي كه پشتش هست گنده‌تر است و ناكامي‌اش هم بزرگ‌تر. گرفتي مطلب را؟ ماجرا همين است و تمام.
 گويا درحال نگارش رماني درباره جنگ هشت‌ساله هستيد؛ فكر مي‌كنيد بتوانيد از آسيب‌هايي كه بر سر راه اين داستان‌هاست در امان بمانيد؟ آسيب‌هايي مانند سفارشي شدن كار يا برعكس، افراط در نقد جنگ؟
 كدام داستان‌ها عزيز؟ كي تا حالا داستان درست نوشته كه آفت داشته باشد؟ اين‌هايي كه تو به‌شان اشاره مي‌كني داستان نيست. يك پولي بوده، گرفته‌اند و خورده‌اند و يك چيزي نوشته‌اند و تحويل داده‌اند. خورده‌اند نوش‌جانشان اما تو يكي كه داستان را مي‌شناسي، اسم‌شان را داستان نگذار. اين‌ها هنوز نمي‌دانند زاويه ديد چه امر خطيري است. كم مانده بگويم زاويه ديد يك راز مگو است كه جز چند نفر در يك دهر كسي آن را نمي‌فهمد. من داستانم را مي‌نويسم. در مورد عمليات فتح فاو. هميشه آرزويش را داشتم در مورد عبور زمستاني غواصان از اروند وحشي بنويسم. اگر مرا قبول داري كه مي‌داني از اين آفات به دورم و خواهم بود. اگر هم قبول نداري براي‌چه مصاحبه‌مي‌كني؟
 اما قضيه‌ نقد جنگ را معمولا طيف روشنفكر مطرح كردند و اين در خودش تناقضي دارد. چون نقد جنگ تا جايي كه من از اين‌ها شنيدم و خواندم، يك نقد اخلاقي است. جنگ را يك حادثه‌ ضدبشري مي‌دانند. اما نكته اينجاست كه اگر قرار است همان‌طور كه اين‌ها مدعي‌اند اخلاق و پيام اخلاقي در يك داستان مهم نباشد و مهم فقط ساختار زيبايي‌شناختي باشد، چرا اصلا بايد به نقد اخلاقي جنگ دست بزنيم؟ چرا كسي كه اخلاق‌گرايي در داستان را قبول ندارد به كسي كه مي‌خواهد جنگ را بستايد خرده مي‌گيرد؟ يادم هست سهروردي در «پرتونامه» وقتي دارد انواع نورهايي را كه سالك در طي سلوك مي‌بيند برمي‌شمارد، در مورد يك نوع نور مي‌گويد. اين نور را در صحنه‌ كارزار و موقع چكاچك شمشيرها مي‌تواني ببيني. حالا اگر آمد و يك داستان‌نويس علاقه‌مند به حكمت سهروردي براي تماشاي آن نور يك داستان جنگي نوشت و جنگ را شكوه‌مند و عالي ديد، از نظر داستان‌نويسي كار ناشايستي كرده؟ به هيچ‌وجه. تكرار مي‌كنم. مهم داستان درست است. داستاني كه درست باشد، از اين دو آفت به كنار است.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گفتگوی مرتضا کربلایی‌لو با روزنامه‌ی «شهرآرا» سلطان توس
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.