مراسم تشییع «محمدعلی ابرآویز» خالق سرودهای ماندگار انقلاب كه همزمان با عاشورای حسینی(ع) دار فانی را وداع گفت فردا(یکشنبه 26 آبان) از تالار وحدت برگزار خواهد شد.
نگاهی به زندگی و فعالیتهای هنری استاد ابرآویز
استاد محمدعلی (منوچهر) ابرآویز در سال ۱۳۱۷ در محله عودلاجان تهران متولد شد. تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم در تهران انجام داد. سپس برای ادامه تحصیل در رشته رفتارشناسی به آلمان و سپس کانادا سفر کرد. در حدود سال ۱۳۴۱ به ایران مراجعت کرد و در طی ۷ سال به فعالیت در مطبوعات و رادیوی آن زمان پرداخت. در سال ۴۲ با مشاهده صحنه شهادت یکی از جوانان انقلابی در حوالی میدان ارک تصمیم به ترک رادیو گرفت و دیگر به آن سازمان بازنگشت و تنها به فعالیتهای مطبوعاتی خود ادامه داد. ابرآویز از سال ۱۳۴۷ سازمان تبلیغاتی پرقدرتی را راهاندازی کرد که این سازمان تا زمان پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ پابرجا بود. در طی این دوره ابرآویز به واسطه فعالیتهای موفق تبلیغاتی فرهنگیاش در زمینه جمعآوری کمک برای زلزله بوئین زهرا موفق به دریافت جایزه جهانی تبلیغات از سازمان بین المللی تبلیغات، IAA، میشود.
وی در تابستان سال ۱۳۵۷ که برای ثبت اختراعی به انگلیس سفر کرده بود، از طریق تلویزیون از اخبار انقلاب ایران مطلع شد و خود را به سرعت به ایران رساند. او با مشورت گرفتن از رهبران انقلاب، شهید دکتر بهشتی، آیت الله خامنهای و آیت الله هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفت بضاعت هنری خود و سازمان تبلیغاتی باتجربهاش را در پیشبرد اهداف انقلاب به خدمت بگیرد. ابرآویز اعضای گروه سرود خود را با همفکری شهید دکتر مفتح و مرحوم طالقانی از جوانانی که در مجالس این بزرگواران شرکت داشتند، انتخاب و فعالیت خود را شروع کرد. وی در اوج روزهای حکومت نظامی رژیم طاغوت با هزینه شخصی خود استودیوی موسیقی اجاره کرد، اعضای گروه سرود را در آنجا گرد آورد و به شکل مخفیانه و به دور از چشم نیروهای اطلاعاتی و نظامی رژیم، به تولید و ساخت سرودهای انقلاب پرداخت. از این لحاظ شاید بتوان گفت که او در کنار رادیو و تلویزیون و ارشاد آن زمان، تنها تهیه کننده مستقل هنر انقلاب محسوب میشد که با هزینه شخصی آثار و محصولات متنوع هنری را به تولید میرساند اما کسی او را چندان در صحنه نمیدید.
حاصل این دوره از فعالیتهای ابرآویز و گروه وی، تولید ۱۸ کاست موسیقی انقلابی ماندگار در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب بود؛ سرودهایی که بعضاً با ذائقه و هنرمندی خود وی در مقام شاعر و تنظیمکننده به گوش مردم رسید و جاودانههایی همچون «بوی گل سوسن و یاسمن آید»، «معمار و طراح حرم» و «سمفونی ۱۷ شهریور» را آفرید. طنین صدای او در قطعه طراح حرم تا همیشه در گوشهای مخاطبان خواهد ماند که مؤمنانه میخواند: «لاتخف مسلمان… لاتخف». آثار او ویژگی هنری بارزی داشت و آن هم این بود که از شعارهای مردم در موسیقی خود الهام می گرفت. سرودهای وی ارکستر نداشت و شعارهای مردمی تنها با سنج و طبل بیان می شد؛ به شکلی که با ضرب صدای سنج، صدای مرگ بر شاه به گوش می رسید.
سرودهای خاطرهانگیزی که ابرآویز در طی شش ماه مانده تا پیروزی انقلاب تولید کرد، نه تنها تا ماه ها پس از پیروزی انقلاب از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی ایران بازپخش می شد و به مردم مبارز ایران روحیه و انگیزه میبخشید، بلکه هنوز هم که هنوز است هر گاه که پخش می شود برانگیزاننده احساس و یادآور آن روزهای خدایی است. سرودهایی که به اذعان رسانههای غربی به اندازه یک سپاه برای انقلاب ایران اثر داشتند.
ابرآویز در سالهای پس از پیروزی انقلاب چند سالی در خارج از کشور زندگی کرد و چند سال قبل به ایران بازگشت و برای مدتی مشاور فرهنگستان هنر بود. وی در سال های اخیر به تنهایی زندگی می کرد و از تنهایی رنج میبرد. خوشبختانه خاطرات و زندگی هنری او در سالهای اخیر به همت واحد تاریخ شفاهی «دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» به صورت تصویری ضبط و ثبت شده است و قرار بود در ایام فجر امسال با حضور خود ایشان کتاب خاطرات او رونمایی شود. سرانجام روح این هنرمند پیشکسوت و خاطرهساز انقلاب در صبح عاشورای امسال دار فانی را وداع گفت و در سن ۷۵ سالگی سرود ابدی را سر داد.
بیماریام از تنهایی است
استاد محمدعلی ابرآویز پيش از فوت وقتي در بيمارستان فيرزوگر بستري بود در مصاحبهاي گفته بود: «پزشکان میگویند بیماری من از تنهایی است.»
این هنرمند كه خالق بسياري از سرودهاي انقلاب بود در بستر بيماري مطرح کرده بود كه در بيمارستان هم تنهاست: «حالم بد نیست و میگویند به دلیل بیماری «ریه» در بیمارستان بستری شدم اما در بیمارستان هم تنها هستم.
سه چهار سالی میشود که دچار بیماری هستم، بیماری که با تنگی نفس بروز پیدا میکنند. در خانهام تنها هستم و هنگامی که حالم بد میشود گویا مرا با آمبولانس به این بیمارستان میآورند و از سه شنبه هفته گذشته در این بیمارستان بستری هستم.»
خالق «بوی گل سوسن و یاسمن آید» در بستر بيماري درمورد كارهاي برزمين ماندهاش گفته بود كه: ظاهرا این بیماری تمامی ندارد و دیگر دچار بیماریهای متعدد هم شدهام، قرار بود کتابی بنویسم اما هنوز موفق نشدم و از وقتی که به بیمارستان آمدهام، ایدههای جدیدی به ذهنم آمده که باید آنها را ارائه دهم. شاید بتوانم با این اثار وظیفه انسانیام را انجام دهم.
استاد ابرآویز همچنین با بیان اینکه به پزشکان اصرار میکند که او را از بیمارستان مرخص کنند، به اين نكته تلخ اشاره كرده بود كه: اما یادم افتاد که اگر به خانه بروم دوباره به تنهایی باز میگردم و این تنهایی دارد مرا خفه میکند، وقتی یادم میافتد که باید به خانه و تنهایی برگردم، غمگین میشوم.