شهرستان ادب: دومین جلسه از سلسله نشستهای «لذت داستان» در روز سهشنبه مورخ چهاردهم مردادماه، توسط موسسهی فرهنگی هنری شهرستان ادب با همکاری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در محل فرهنگسرای شفق و با حضور مجید قیصری و داستانخوانی مینو رضایی برگزار شد.
لذت داستان عنوان برنامهایست که با هدف آشنایی علاقهمندان به داستاننویسی با تجربیات نویسندگان با تجربه و مشهور امکان ارتباط مستقیم و بیواسطه هنرجویان با اهالی ادبیات، اولین سه شنبه هر ماه برگزار میشود. پس از تجربه موفق برگزاری اولین جلسه لذت داستان با حضور فیروز زنوزی جلالی، این بار مجید قیصری مهمان ویژه لذت داستان بود. گزارش تصویری این نشست و کلیپ ویدئویی خلاصهی این برنامه پیش از این منتشر شده بود:
در ابتدای این جلسه، به مناسبت سالگرد درگذشت محمود گلابدره ای، نویسنده اثر ارزشمند «لحظههای انقلاب»، فایل صوتی مربوط به بازخوانی بخشی از این کتاب در سالن همایشهای فرهنگسرای شفق پخش شد.
سپس مجید اسطیری، کارشناس دفتر داستان موسسهی شهرستان ادب، ضمن خوشآمدگویی به حاضران در جلسه و آرزوی لحظاتی خوش برای آنها، خاطرهی زنده یاد «محمود گلابدرهای» نویسندهی انقلاب را که ۱٥ مرداد دومین سالگرد درگذشت وی بود، زنده کرد. سپس وی به معرفی کوتاهی از مجید قیصری، نویسندهی میهمان این جلسه پرداخت: "متولد سال ۱۳۴۵ در تهران، اصالتا اصفهانی، تحصیلکردهی روانشناسی است و عمدتا در دو زمینهی دفاع مقدس و داستانهای تاریخی به ارائهی اثر از خود پرداختهاست. کتابهایی چون «صلح»، «نور کافی»، «جنگی بود، جنگی نبود»، «طعم باروت»، «نفر سوم از چپ»، «ضیافت به صرف گلوله»، «سه دختر گلفروش»، «باغ تلو»، «گوسالهی سرگردان»، «شمّاس شامی»، «سه کاهن» و «دیگر قسمت را عوض نکن» کارنامهی ادبی وی را تشکیل میدهد؛ علاوه بر این ایشان برگزیدهی جایزهی ادبی اصفهان و جایزهی مهرگان ادب نیز هستند."
پس از این معرفی کامل، قیصری که به همراه علی اصغر عزتی پاک، مدیر گروه داستان شهرستان ادب در میان جمعیت نشسته بود، با تشویق حضار روی سن آمد.
مجید قیصری پس از تشکر از موسسهی شهرستان ادب برای تدارک این جلسات و خوشامدگویی به حاضرین در جلسه، به معرفی خود پرداخت. نخست، ایشان به الهامبخشی دوران کودکی و نوجوانی خود و اثر آن در نویسندگی و سبک داستانهایش اشاره کرد. به عقیدهی ایشان، بیش از آن که کودکی در داستاننویسی وی موثر باشد، دوران نوجوانی و به خصوص سن ۱٢ سالگی که مصادف با دوران انقلاب بود، تاثیری شگرف و اساسی در روند نویسندگیاش داشتهاست. به دلیل شرایط مالی ضعیف خانوادهی مجید قیصری، وی از نعمت کتابخوانی در دوران کودکی و نوجوانی محروم بود و در نهایت، آغاز کتابخوانی ایشان، به سالهای ۱۳۶٧ که مصادف با ورود به دانشگاه بود، برمیگردد.
مجید قیصری در پاسخ به سوال اسطیری که چرا جنگ الهامبخش داستانهای او بودهاست، به این نکته اشاره کرد که ضمن اینکه در بخشهای دیگری از هستی به دنبال ایده و داستان بوده و نمیتوان گفت که تنها به جنگ و حواشی آن پرداختهاست، در عرصهی جنگ تخصص و توانایی بیشتری دارد. قیصری در ضمن پاسخ به این سوال توضیح داد اصرار دارد واژه دفاع مقدس در مورد آثار او به کار نرود. «من از رنجهای جنگ صحبت میکنم. از دردهای جنگ در رمانهای من حرف زده میشود. اینها دفاع مقدس نیست. اینها جنگ است. دفاع مقدس ویژگیهای خاص خودش را دارد. مثلا دیدهبان، فیلم آقای حاتمیکیا دفاع مقدس است. اما به هر فیلم دیگری که نمی توان لقب دفاع مقدس داد. بعضی از فیلمها و رمانها دارند از چیزی به نام جنگ، و نه چیز دیگر صحبت میکنند.» همچنین قیصری تاکید کرد عمده تخصصش در داستان و ادبیات جنگ مربوط به حواشی جنگ و به خصوص شرایط «بعد از جنگی» است.
پس از این بخش، اسطیری از حاضرین در جلسه دعوت کرد تا سوالهای خود را از استاد مجید قیصری بپرسند. نخستین سوال مربوط به انگیزههایی بود که منجر به نوشتن داستان و علاقه به نویسندگی –در عین اینکه وی در دوران مهم کودکی نوجوانی که تاثیری بسیار در شکلگیری عادات دارد و ایشان از نعمت کتابخوانی محروم بودهاند- در ایشان شد. مجید قیصری، در پاسخ به این سوال، به لذتی که از داستان کوتاه و رمان میبرد اشاره کرد. نویسندگان جنگی چون «هاینریش بول» و «ارنست همینگوی»، به دلیل قرابت فضای ذهنی و شرایطی که قیصری آن را تجربه کردهبود، از نویسندگان مورد علاقهی وی بودهاند. پس از این سوالی در خصوص سبک نویسندگی قیصری شد که در پاسخ به این سوال این نکته مورد توجه قرار گرفت که هیچگاه در زمان نوشتن متوجه سبک خاصی نبوده و نیست؛ علاوه بر اینکه قضاوت در مورد اینکه سبک یک نویسندهی خاص چگونه است به خوانندگان و منتقدان بستگی دارد و آنها باید تشخیص دهند که دنیای ذهنی و درونی یک نویسندهی خاص چطور است.
پس از این، مجید اسطیری بخشی از نوشتهی مجید قیصری را برای حاضرین در جلس خواند: «خواندن بهانهی نوشتن است و نوشتن بهانهی خواندن. عاشورا بهانهای شد تا شمّاس شامی را بنویسم، بهانه را منتهیالآمال شیخ عباس قمی به دستم داد: روایت در روایت؛ ناب و خواندنی. داستان روزهای دیگر و این آخری تا این ساعت سه کاهن نیز فرزند همین کتاباند. کتاب شیخ پر از بهانه است، من هم بهانهای شدم.» که یادداشتی کوتاه از قیصری در مقدمه کتاب «سه کاهن» است. در خصوص الهامبخشی کتاب منتهیالآمال ایشان اشارهای به نوع روایت مدرنی که در این کتاب وجود دارد، داشتند و مایههای بسیاری که این کتاب به خواننده و مخاطب تحصیلکردهای که این کتاب را مطالعه میکند، میدهد که عمدتا ناشی از ساختار خاصی است که این کتاب در روایت مسائل دینی از خود دارد.
پس از این، وی مرز کشف و ساختن در داستانهای خود را برای مخاطبان تشریح کرد. او سخنان خود را با مثالی از کتاب «شمّاس شامی»، آغاز کرد. داستان، از کتاب لهوف نشات میگیرد که نمایندهای از کشور روم به کاخ و درباری میآید و در آنجا سر وی بریده میشود. نقطهی آغاز داستان در ذهن مجید قیصری اینجاست که پس از مرگ شمّاس شامی، آیا کسی پیگیر سرانجام او میشود یا خیر. همهی این موارد منجر به این شود که قیصری در مورد این شخص به تفکر بنشیند و تنها به دلیل همزمانی این ماجرا با واقعهی کربلا، داستان در ذهن وی به صورت خودبهخودی و اتموار ساخته شد. و در نهایت قیصری به عنوان نکتهی پایانی این بخش از سخنان خود، این نکته را مورد تاکید خود قرار داد که دنیای اطراف ما سرشار از ایده برای داستان است و بنابراین داستاننویسی، نیازمند به دنبال موضوعی خاص بودن نیست و تنها کافی است که اتفاقی ساده در اطراف نویسنده بیفتد و ذهن وی شروع به پر و بال دادن به واقعیتی که شاهد آن بودهاست، کند؛ ماحصل پاسخ به سوالات ذهنی، داستانهایی است که نویسنده تنها کاری که برایشان کرده تلاش برای پاسخ به آنها بودهاست. در خلال این صحبتها، قیصری تاکیدی بر کشف در داستان داشت. به زعم وی کاری که نویسنده میکند این است که منظری برای نوشتن پیدا کند و متوجه شود که از چه منظری میتواند به موضوع نزدیک شود که ضمن داستانپردازی، حلاوت، شیرینی و جذابیت آن را حفظ کند.
پس از این، یکی دیگر از حاضران در جلسه، به پرسش سوالی در خصوص پُرخوانی و ارتباط آن با نویسندگی پرداخت و اینکه پُرخوانی در همهی موارد منجر به نوشتن نمیشود، در حالی که ایدههای لازم برای نوشتن وجود دارد، فرد نیاز به نوشتن را در خود احساس میکند اما به محض اینکه قلم به دست میگیرد توانایی نوشتن را از دست میدهد. سوال دیگری که پرسیدهشد در خصوص عادات نویسندگی و سوال بعدی در خصوص این بود که آیا ابتدا عنوان داستان را انتخاب میکنید و به نوشتن آن میپردازید و یا این روند به صورت برعکس طی میشود؛ به این معنی که ابتدا داستان را مینویسید و پس از آن، عنوان را برای داستان خود انتخاب میکنید.
پس از شنیده شدن سوالات، مجید قیصری به صورتی نامنظم پاسخ سوالاتی که پرسیدهشد را به مخاطبان ارائه داد. قیصری ابتدا به این نکته اشاره کرد که عنوان داستان قاعده و قانونی ندارد. زمانی عنوان داستان در ابتدای کار خود را به نویسنده تحمیل میکند، زمانی در حین نوشتن داستان و زمانی دیگر پس از اینکه داستان تمام شد؛ عنوان داستان نیز انتخاب میشود. به هر حال عنوان داستان چیزی نیست که نویسنده آن را فراموش کند؛ بلکه به صورت دائمی با آن درگیر است و برای وی دغدغه است. در خصوص سوال اول، پاسخ وی اینگونه بود که در عمدهی مواردی که به این صورت مطرح میشود، ترس از نوشتن و مورد قضاوت قرار گرفتن است که مانع از نوشتن داستان و پردازش ایده میشود. علت دومی که ممکن است مانع از نوشتن شود، تسلط و توانایی در نوشتن است. اگر تسلط و باورمندی در نویسنده شکل بگیرد، بعید است که مانع دیگری در زمینهی نوشتن به وجود بیاید؛ مگر اینکه عوامل دیگری چون مشغله و درگیریهای فکری و ذهنی دیگر مانع از وقتگذاشتن برای نوشتن شود. در خصوص سوال دومی که در زمینهی عادات نوشتن شدهبود، اشارهای به «نظم و عادت در نوشتن» داشتند. به عقیدهی وی نویسنده باید زمانی که صبح از خواب بیدار میشود، برنامهی مشخصی داشتهباشد که بتواند اثر ادبی بلند خود را ارائه دهد. به این معنی که از زمانی که از خواب بیدار میشود تا زمانی که برای خواب به رختخواب بازمیگردد برنامهای عینی و در عین حال منظم و تکرارشونده داشتهباشد تا بتواند اثری ادبی را در نتیجهی نظمی که در عادات خود به وجود آوردهاست، ایجاد کند. در زمینهی آثار داستانی کوتاهتر این نظم هم اگر وجود نداشتهباشد، ضربهی چندانی به اثر داستانی وارد نمیآورد. عادات نویسندگی ایشان را، موسیقی خوب، دوش گرفتن در اول صبح، عطر و لباس مناسب، استفاده از مانیتور و کیبورد (و نه لپتاپ)، خنکای هوا، نور ملایم، نشستن در مکان و زمان مشخص و مواردی از این قبیل، تشکیل میدهد.
سوالی که پس از این، پرسیدهشد این بود که چه وقایعی پتانسیل این را دارند که بار عاطفی و کشش هیجانی بسیار زیادی داشتهباشد تا بتوان به خوبی و از مناظر گوناگون به آن پرداخت و آن را پرورش داد. پاسخ مجید قیصری به این سوال، با یک استفهام انکاری بود: «کدام جنبه از زندگی هست که شایستگی این توجه و پردازش هیجانی و عاطفی را نداشتهباشد؟!». آنچه که در این زمینه دارای اهمیت است این است که نویسنده بتواند برشهایی به واقعه و داستانی بزند تا بتواند این قابلیت را در داستان نیز نمایش دهد. نکتهی حائز اهمیتی که در این خصوص بیان شد این بود که حاشیه از متن پررنگتر است. در واقع تاثیر حاشیهها بر متن زندگی انسانها، بیش از متن اصلی وقایع است؛ درست مانند سنگی که در آب میافتد و دایرههایی که حول آن شکل میگیرند، حاشیههای یک متن را تشکیل میدهد که هر چقدر از متن دورتر باشد به زندگی مردم نزدیکتر است.
پس از پاسخ به این سوالات، مجید اسطیری از استاد مجید قیصری برای داستانخوانی دعوت کرد. مجید قیصری ابتدا نام دو داستان خود را اعلام کرد و از حاضران خواست تا بر اساس نام، یکی از این دو اثر را برای خواندن انتخاب کنند! پس از آن و به انتخاب حضار، شروع به خواندن داستان «عاصف خروس نداره» کرد. روایتی از یک عشق قدیمی در میان مردمان طبقات محروم جامعه که مورد استقبال زیادی قرار گرفت. پس از داستان خوانی قیصری، اسطیری از مینو رضایی، نویسنده جوان دعوت کرد تا طبق برنامه، داستان خود با عنوان «سوگواره» را بخواند تا مورد نقد حضار و مهمان برنامه قرار گیرد.
پس از خوانش «سوگواره»، نخستین فردی که نظر خود را در مورد این داستان بیان کرد، «علیاصغر عزتیپاک» مدیر دفتر داستان موسسهی شهرستان ادب، بود. در خصوص این داستان، عقیدهی ایشان بر این بود که در ابتدای داستان، مخاطب به دنبال خط داستانی است تا بفهمد ماجرای داستان به چه صورت پیش خواهد رفت؛ ولی در انتهای آن تازه متوجه این نکته میشود که موضوع اصلی داستان همین آشوب و بینظمی است که در سرتاسر این داستان به چشم میخورد و به نظر میرسد نویسنده در این بخش توانستهاست به نتیجه برسد؛ اما اگر از نظر بخشهای داستانی اوج و فرود به بررسی آن بپردازیم، این داستان حائز این بخشها نیست و میتوان گفت که کل داستان را اوج و یا فرود تشکیل میدهد. علاوه بر همهی این موارد و پایان معناداری که این داستان داشت، میتوان به نکات ریزی که در این داستان وجود داشت نیز اشاره کرد که این حس که داستان به زندگی مردم عادی نزدیکتر است را در مخاطب تقویت میکرد.
یکی دیگر از حاضران در جلسه، ذکر این نکته در خصوص این داستان را ضروری دانست که حضور شخصیتهای بسیار در این داستان منجر به این میشود که مخاطب دچار نوعی سردرگمی شود که نداند در حین داستان باید به کدامیک از این شخصیتها فکر کند و به نظر میرسد برای یک داستان کوتاه این نوع شخصیتپردازی، چندان درست نباشد. نظر دیگری که در خصوص این داستان ذکر شد، این بود که حادثهای در این داستان مشاهده نشد تا مخاطب را ترغیب به خواندن آن کند و علاوه بر این، داستان پیام و نتیجهای را در بر نداشت.
در پایان مجید قیصری، ضمن بیان این نکته که برای نقد هر اثری باید منظر و چارچوب تحلیلی خاصی وجود داشتهباشد تا بنا بر آن بتوان نتیجهگیری کرد که این اثر مناسب است یا خیر، به جمعبندی نظرات حاضرین در جلسه پرداخت. وی با بیان این نکته که این داستان «ضد اسطوره» و به طور اخص «ضد اسطورهی مرگ» است، از این داستان تمجید کرد. در عین حال وی از این داستان با این عنوان که «داستانی نو» است، حضور زندگی عادی و شرایط موجود جامعهی ما، دید خوب و تیزهوشانهی موضوع داستان، انتخاب جزئیاتی که تنها در مجالس زنانه به آن اشاره میشود، زبان، لحن و ریتم داستان را شایستهی تقدیر دانست.
در پایان، مجید اسطیری ضمن تشکر از مجید قیصری، مینو رضایی و حاضران در جلسه، مجددا به مخاطبان یادآوری کرد که سهشنبهی اول هر ماه، این جلسات در فرهنگسرای شفق برگزار خواهد شد.