شهرستان ادب: یکی از ملزومات علم جزئی و تقسیم کردن حوزههای مورد پژوهش و علمی نمودن تحلیلهای انجام شده در آن حوزه است. شاخهای جدید در ادبیات معاصر که توجه پژوهشهای زیادی را به خود معطوف نموده، ادبیات مربوط به دفاع مقدس و انقلاب است. هدف متن حاضر مقایسه بین مفهوم ادبیات پایداری و ادبیات جنگ است. متاسفانه به دلیل عدم وجود منبع علمی و تعریف کاربردی، گاهی مفاهیم این حوزه در متون و سخنرانیها به جای یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرند. مثلاً گاهی از اصطلاح ادبیات جنگ به جای ادبیات دفاع مقدس و ادبیات انقلاب استفاده میشود یا گاهی با دیدگاههای ادبیات مقاومت به تحلیل و اظهار نظر درباره رمانهای جنگ پرداخته میشود. اما با تأملی عمیق و نگاهی ژرف میتوان تفاوتهای مهمی را میان این حوزهها تشخیص داد.
حوزه اول که شمول و کلیت آن فراگیرتر است، «ادبیات سیاسی» نامیده میشود. در این ادبیات، مضامین از هر مسئلهای که مربوط به سیاست باشد استخراج میشود. مضمونهای مشتق شده از جنگ، انقلاب، مبارزه، مقاومت و حتی تفکرات اپوزوسیون در حوزه این ادبیات قرار میگیرند. در این مجموعه دو حوزه که با نامهای «ادبیات جنگ» و «ادبیات پایداری» از آنها نام برده میشود وجود دارد. این دو با هم اشتراکاتی دارند بعضی از آثار ادبی با معیارهای هر دو حوزه قابل بررسی هستند. اما با توجه به تفاوتهای موجود میتوان آنها را از هم تمایز داد.
ادبیات جنگ اسم عام قالبهای ادبیِ مربوط، مانند شعرِ جنگ و یا رمان جنگ است که به آثار ادبی اطلاق میشود که موضوع مورد بررسی آن مسائل مربوط به جنگ است. اما ادبیات پایداری شامل آن دسته آثاری است که با شرح بیدادگریها و ظلم، مخاطب را دعوت به مبارزه و ایستادگی و دفاع مینمایند. از نگاه دیگر ادبیات جنگ، به نبردهای داخلی و خارجی میپردازد و موضوع آن اثرات و آسیبهای جنگ است. در حالی که ادبیات پایداری در اثر انقلاب و دفاع از خاک وطن و بیرون راندن پای استعمار خلق میشود و موضوع اصلی ان عدالتخواهی، استقلال و مبارزه با بندگی و نابرابری است.
وجه تشابه برخی از آثار ادبیات جنگ و ادبیات پایداری، نگاه انسانی در پرداختن به مضمون آنها است. این نگاه و درونمایه در آثار ادبیات پایداری رنگ مذهبی و ملی یافته و از «یأس» در آن خبری نیست.
شاهکارهای ادبیات جنگ؛ مانند آثاری که موضوع آنها جنگ جهانی بوده، با یأس عمیق و سیاهبینی حاصل از ویرانیهای جنگ و نابودی ارزشها، به آسیبشناسی جنگ از دیدگاههای مختلف میپرداختند. پیدایش سبکهای بیساختار مانند دادائیسم و فوتوریسم، همچنین ایجاد تفکر پستمدرن حاصل این نگاه است.
منشأ ادبیات پایداری به مفهوم منسجم آن و منبع شکلگیری این اصطلاح (resistance literature) ظاهراً ادبیات فلسطین است. ادبیاتی که در آن شکوه از ظالم و پیام پایداری و ایستادگی و مبارزه، با بسامد بسیار بالایی وجود دارد. دامنه ادبیات پایداری به قرنهای قبل و مقاومتهای مردمی، مذهبی و ملی در برابر تجاوز بیگانگان و حکومتهای مستبد برمیگردد. با پیش آمدن در طول قرنها دامنه آن وسیعتر شده و در قرن بیستم به اوج چشمگیری میرسد. قرنی که در آن اکثر جوامع درگیر دیدگاههای استقلالطلبانه و آزادیخواهانه با خط مشیهای متفاوتی بودند. اما در تمام این آثار، صحبت از جلوههای ظلم و اثر پایداری و مبارزه است و رنگی از یأس و شکست ـ مانند ادبیات جنگ ـ وجود ندارد. این بحث را اینطور میتوان خلاصه کرد که ادبیات جنگ، ادبیات حاصل از خمودگی و شکستگی پس از جنگ است و ادب پایداری، دعوت به ایستادگی در دوران انقلاب و مبارزه با دشمن خارجی.
اما ظهور و بروز آثار ادبی، دارای مضامین خاص، نیاز به بستر و زمینه دارد. زمانی که حجم زیادی از آثار به موضوع و مضمونی واحد میپردازند، قطعاً ریشههای اجتماعی، سیاسی و تاریخی برای این گرایش میتوان پیدا نمود. غنیترین منابع ادبی که به مسئله جنگ میپردازند، مربوط به جنگهای جهانی و جنگهای بزرگی مانند جنگ داخلی آمریکا هستند. کشورهای درگیر این نبردها، به دلایلی زیادی ـ که مجال بحث درباره آنها در این مطلب نیست ـ از نظر پایههای هنری و خصوصاً ادبی رشد یافته بودند. کشورهایی چون فرانسه، آلمان، انگلیس، آمریکا و روسیه. این زمینه و این استعداد، باعث شد ادبیات جنگ نیز به اوج اعتلا و شکوفایی خود دست یابد. این مسئله درباره زمینه ظهور ادبیات پایداری اندکی متفاوت است. این ادبیات در کشورهای عرب رشد و شکوفایی پیدا کرد و در ایرانِ بعد از انقلاب، به صورت تخصصی پیگیری شد. ضعفِ زمینه لازم ادبی در این کشورها، باعث شد تمام ظرفیتهای این ادبیات فعال نشود. به همین دلیل امروز، کمتر شاهکار ادبی مشاهده میشود که علیه استعمار یا استبداد، دعوت به مبارزه نماید.
از طرف دیگر، مضمون آزادگی و ایستادگی، متعالیتر از یأس و تمسخر است. در نتیجه، ادبیات پایداری که از این مضمونِ متعالیتر برخوردار است، ظرفیت وسیعتری برای بالندگی و پیشرفت خواهد داشت. به این معنی که اگر سطحی ادبی آثارِ این حوزه به اندازه کافی بالا رود، به سطحی بسیار غنی در عرصه جهانی و تاریخی دست خواهد یافت که مستحق و شایسته آن است. جایگاهی که در حال حاضر، نتوانسته است آن را به دست بیاورد. به جز تعداد نه چندان زیادی از آثار شاخصِ ادبیات پایداری، دیگر آثار، دارای ساختار هنری غنی و ماندگاری نیستند. در واقع شهرت و شیوع اکثر این آثار به دلیل مفاهیم عالی مبارزه است که فطرت انسان آگاه را از خواب غفلت و استبدادزدگی عصر جدید بیدار مینماید. طبیعی است که با کاهش قدرت هنری آثار، هر چقدر هم بار محتوایی ارزشمندی در آن اثر وجود داشته باشد، باز هم ماندگاری و گستره مخاطب مناسبی پیدا نخواهد نمود. مسئلهای که در ادبیات جنگ به خوبی حاصل شده است.