موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از علی ششتمدی

رگ‌های انقلابی شهر؛ نقدی بر داستان «شاخه‌های روز» اثر حسن کی‌قبادی

29 شهریور 1393 15:12 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
رگ‌های انقلابی شهر؛ نقدی بر داستان «شاخه‌های روز» اثر حسن کی‌قبادی

شهرستان ادب به نقل از تسنیم:  داستان بلند «شاخه‌های روز» دارای استحکام و وحدت ساختمانی بسیار خوبی است. این ادعا با نگاه ژرف‌اندیشی به ساختار روایت اثر کاملاً مشهود است. برای بررسی این ساختار آن را در بخش‌های مختلف مورد تحلیل قرار می‌دهیم.

ماجرا

• شروع

آغاز داستان، تصویر خداحافظی با مادر در فرودگاه است. مادری که قرار است به سفر زیارت خانه خدا برود و پسری که در نبودِ مادر، تصمیم دارد از راز او سر در بیاورد. این کشش، روایت را در 40 صفحه اول داستان پیش می‌برد. در واقع نویسنده از «هیچ» تعلیق ایجاد کرده و شروعی هیجان‌انگیز به داستان داده است. این شروع در ضمن اینکه، فرصت زمینه‌سازی لازم برای اصل ماجرا را ایجاد می‌کند، کشش و جذابیت مناسبی برای خواندن صفحات بعدی داستان به وجود می‌آورد.

• ناپایداری، توسعه، تعلیق

تعلیق از همان صفحات ابتدایی داستان آغاز می‌شود. طبیعتاً از همان لحظه‌ها هم داستان در وضعیت ناپایدار قرار می‌گیرد. راوی به دلایل منطقی، دچار چالش و تنش محسوسی جهت کشف این راز می‌شود. اما داستان، از زمان پیدا شدن کاغذها توسعه می‌یابد. تقریباً بخش ابتدایی صرفاً ایجاد مقدمه برای محتوای این دست‌نوشته‌هاست. داستانی که در این کاغذها نوشته شده، روایتی از گذشته است که قطعاً با زندگی راوی پیوند خورده است. اما معلوم نیست چگونه؟ در واقع در ادامه داستان، تعلیق از هر دو تکنیکِ گره‌افکنی (پاسخ به این سؤال که چه ربطی به زندگی او دارد؟) و کشف (لایه زیرین وقایعی که در متن این نوشته‌ها از آن صحبت می‌شود) ادامه می‌یابد. البته گره‌های موجود در روایت نوشته‌ها، یعنی زندگی گودرز هم دارای گره‌هایی هست که داستان را پیش می‌برد. این تعلیق سه گانه باعث ایجاد ضرب‌آهنگی بالا در داستان شده است. نقدی که به بحث تعلیق داستان وارد می‌شود، ایجاد تعلیق مصنوعی با بعضی واگویه‌های راوی است. چه در راوی اول شخص و چه دانای کل در قسمت نوشته‌ها، گاهی با توصیف تردیدها، ترس‌ها، امیدها و حالات ذهنی شخصیت سعی در نمایش علنی وضعیت بحرانی روایت دارند که نیازی به این بخش‌ها در روایت نبود. مسیر روایت، این موقعیت را در ذهن ایجاد می‌کند.

• گره‌گشایی

از داستانی چنین پر تنش و دارای ضرب‌آهنگِ تند، انتظار نمی‌رود که گره‌گشایی را به نقطه‌ای پیش‌تر از صفحات پایانی موکول کند. در واقع روایت تا همان لحظات آخر که نقاط کور زیادی روشن شده است، باز تردیدی در وجود مخاطب ایجاد می‌کند که پیرمرد، کدام یک از شخصیت‌های روایت دست‌نوشته‌هاست. البته گره‌گشایی صریح در آخرین واژه داستان اتفاق می‌افتد. ولی از چند گام جلوتر، مخاطب همراه راوی، پی به کلیدهای ماجرا برده و سؤالات اساسی را حل نموده است.

شخصیت

هر فردی که نامی از او در داستان «شاخه‌های روز» برده می‌شود جزء یکی از این سه دسته است:

1) تیپ: افرادی مانند آقاسیدباقر، سرهنگ، هاشم، سهراب، ممد سبیل و کریم در واقع تیپ‌های شخصیتی هستند که در دوران تاریخی مد نظر، وجود داشتند. این تیپ‌ها، در اکثر نقاط ایران با همین ویژگی‌ها پیدا می‌شدند. استفاده از این تیپ‌ها یک نوع ویژگی محیطی و بخشی از فضاسازی داستان محسوب می‌شوند. نویسنده در آن‌ها دخل و تصرف زیادی نداشته و نقش آن‌ها در پیشبرد داستان تقریباً قابل پیش‌بینی است. آن‌ها با توجه به ویژگی‌های شناخته شده از هر کدام، روایت را در جهت تاریخی آن پیش می‌برند.

2) شخص: افراد زیادی در داستان، هرچند تیپ نیستند، اما ویژگی منحصر به فردی هم در داستان ندارند و آدم‌هایی کاملاً معمولی به حساب می‌آیند که فقط سایه‌ای از آن‌ها در روایت دیده می‌شود. این افراد یک شخصِ نوعی هستند و شخصیتی از خود در داستان بروز نمی‌دهند. مانند فروغ، بعضی مأمورها و مردمی که در بخش‌هایی از داستان وارد می‌شوند.

3) شخصیت‌ها: این افراد فارغ از میزان کم یا زیاد بودن حضورشان در روایت، نقش تأثیرگذاری در پیشبرد آن دارند. ویژگی‌های منحصر به فرد، آن‌ها را از بقیه متمایز نموده و باعث شده مسیر داستان را عوض کنند: راوی داستان و مادرش، گودرز، حبیب، سرگرد کیمیان، عبدالرحیم و ... در این دامنه قرار می‌گیرند. ارزش شخصیت‌پردازی نویسنده، به خلق چنین شخصیت‌هایی است. افرادی که زندگی معمولی دارند و عمل خارق‌العاده و فراتر از باوری انجام نمی‌دهند. اما همان تفاوت‌هایشان با مردم عادی و تصمیم‌گیری‌هایی در نقاط حساس داستان دارند، موقعیت جدیدی ایجاد می‌کند و بعضی از آن‌ها، تبدیل به قهرمان‌هایی باور کردنی می‌شوند.

نثر

نثر، کاملاً داستانی است. حتی به شکلی همگن، از اصطلاحات و تعابیر عامیانه در آن استفاده می‌شود. حتی بعضی عبارات و اصطلاحات لهجه سبزواری نیز با توجه به موقعیت مکانی داستان، در نثر دیده می‌شود. استفاده مکرر از «نگاهِ او می‌کند» و حذف حرف اضافه «به» یا اصطلاح‌هایی مانند «سرتق» و «اوامر کرده» و ... نشان از آمیختگی، لهجه کویری این منطقه در نثر داستان دارد. البته این نسبت به اندازه‌ای کم نگه داشته شده، تا متن، فهمِ مخاطب غیر بومی را دچار مشکل نکند.

مضمون

نوشتن درباره مضمون‌های ارزشی، حرکت روی لبه تیغ است. ممکن است گاهی نویسنده دچار شعارزدگی شود. اما نویسنده‌های دهه اخیر، توانسته‌اند با نگاه داشتن حدود، از ورود به این ورطه پیشگیری کنند. در داستان شاخه‌های روز نیز این ویژگی به وضوح دیده می‌شود.

حتی راوی داستان نیز دارای ضعف‌های شخصیتی از جمله چشم‌چرانی است و نویسنده با وجود آنکه روایتی از یک حماسه تاریخی و بومی را به تصویر می‌کشد، از تعریف و تمجید اتفاق‌ها و شخصیت‌ها دوری می‌کند. البته در چند بخش بسیار کوتاه، دچار این مسئله می‌شود که قابل نادیده گرفتن است. اما بهتر بود در همان چند قسمت کوتاه هم این مسئله وجود نداشت. علت به وجود آمدن این اظهار نظرها هم، راوی دانای کل در بخش نوشته‌ها و اول شخصِ قضاوت کننده در بخش اصلی داستان است.

اما تنها بخشی از داستان که کلید واضحی در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد تا با مضمون ارتباط برقرار کند، پیوند خوردنِ تصویری از گذشته با حال است. گودرز در روایت گذشته، از چند دختر جوان در برابر مردهایی که باعث آزارشان می‌شدند دفاع می‌کند و زخمی می‌شود، راوی داستان هم در همان بخش، با واقعه مشابه روبرو می‌شود. با این تفاوت که نیازی نیست از دختر محافظت کند، زیرا این مسئله شکل فرهنگ پیدا کرده و دختر هم از آن ناراضی نیست. دو تصویر در هم ترکیب شده و این دختر و پسرها پا روی خون گودرزی می‌گذارند که روی زمین می غلطد و در ادامه راهشان، رد پاهای خونین بر زمین جا می‌ماند. این تصویر ـ که به نظر نگارنده اوجِ ساختاری و محتوایی این داستان است ـ خلاصه مضمون تمام این روایت را به تصویر می‌کشد.

پایان‌بندی

در پایان، روایت به نقطه‌ای می‌رسد که در گذشته همه چیز معلوم شده و در «حال» نیز سؤال‌ها حل شده‌اند. به دلیل اینکه لذت خوانش از خواننده‌ها سلب نشود، به این بخش اشاره نمی‌کنیم. فقط این نکته مهم به نظر می‌رسد که پایان‌بندی منطقی و باورپذیر است و هم‌زمان با گره‌گشایی اتفاق می‌افتد.

اما از آغاز روایتِ نوشته‌ها، یک «درد» همراه قهرمان وجود دارد. کشفِ عاقبت و سرانجام این درد، یکی از چالش‌های دائمی این داستان است. دردی که در هیچ‌جای ماجرا، درمانی برایش یافت نمی‌شود. در پایان هم این دردِ دائمی سرنوشت جالبِ توجهی دارد که پایان‌بندی داستان را تکمیل می‌کند.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • رگ‌های انقلابی شهر؛ نقدی بر داستان «شاخه‌های روز» اثر حسن کی‌قبادی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.