موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده‌پرترۀ «مجید قیصری»

نگاهی به مجموعه داستان «سه دختر گل‎فروش» | یادداشتی از پرستو علی‎عسگرنجاد

01 دی 1393 18:34 | 2 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.11 با 9 رای
نگاهی به مجموعه داستان «سه دختر گل‎فروش» | یادداشتی از پرستو علی‎عسگرنجاد

شهرستان ادب: با یادداشتی از پرستو علی‌عسگرنجاد درخصوص کتاب «سه‌دختر گل‌فروش» پرونده‌پرترۀ مجید قیصری را ادامه می‌دهیم:

اگر بخواهیم نقدی، نظری و یا حتی یادداشت کوتاهی پیرامون اثر « سه دختر گلفروش» بنویسیم، پیش از هر چیز باید توجه داشته باشیم که با یک اثر حرفه‎ای از یک نویسندۀ حرفه‎ای طرفیم. نویسنده‎ای که خود، حضور در جبهه را تجربه کرده و لحظه‎های متلاطم آن روزها را زندگی کرده است. بنابراین، باید به این کتاب به دید یک اثر تخصصی در حیطۀ ادبیات مقاومت نگریست و ردپای فضای ذهنی نویسندۀ باتجربه را درآن جستجو کرد و این خود آن امری است که در آغاز خوانش، انتظار مخاطب را بالا می‎برد و او را آمادۀ رویارویی با توصیفاتی ظریف و هوشمندانه و در عین حال مطابق با حقیقت می‎نماید.

چنان که ذکر شد، کتاب «سه دختر گلفروش» اثری در ژانر ادبیات مقاومت- و یا به بیان دقیق‎تر، ادبیات دفاع مقدس- است. آن چه که غالبا در آثاری که پیرامون دفاع مقدس نوشته می‎شوند می‎بینیم، داستان‎های بلند و کوتاهی است که در بطن روزهای جنگ اتفاق می‎افتند و فضای آن‎ها غالبا بین خط مقدم، سنگر و تدارکات ترسیم می‎شود. اما آن چه « سه دختر گلفروش» را به اثری متمایز و ویژه تبدیل می‎کند، انتخاب برهۀ زمانی ده الی دوازده سال پس از جنگ است که در داستان‎هایی همچون« بوم غلتون»، « نفر سوم از سمت چپ» و... به خوبی دیده می‎شود. این برهۀ زمانی، بستر مناسبی را فراهم می‎کند تا به بررسی آدم‎ها و اتفاقات پس از جنگ بپردازیم و با دور شدن از فضای اصلی خود جبهه در سال‎های جنگ، بتوانیم با نگاهی دقیق‎تر، به اثراتی که این تجربۀ عظیم باقی گذاشته، نظری بیفکنیم. در این مجال است که نویسنده، احوالات انسان‎هایی را که هر یک به نوعی متاثر از جنگ‎اند،- از نوجوانی که ترس از قبرستان و گورهای دسته جمعی آن همواره با اوست تا رزمنده‎ای که خود واقعی‎اش را در عکس‎های به یادگار مانده از جنگ می‎جوید- با دقت نظر هنرمندانه‎ای بیان می‎کند و عمق آن تاثیرات ابدی را به ما نشان می‎دهد؛ گرچه که در برخی از داستان‎ها نیز، نویسنده مخاطب را در مواجهۀ مستقیم با روزهای جنگ قرار می‎دهد و داستان را از دریچۀ دوربین یک دیده بان برایش روایت می‎کند.

زبان منحصر به فرد، یکی از خصوصیات ویژۀ این اثر است. در عین حال که داستان، با یک خط روایی ساده و ملایم پیش می‎رود، نویسنده گاه به گاه در میانۀ داستان با تردستی ویژۀ خود، چنان که به فضا و لحن آسیب نزند، توصیفات بکر و خلاقانه را وارد می‎کند و مخاطب را به تامل وامی دارد. جملات منقطع که گاه با برهم ریختگی دستوری عرضه می‎شوند، حاوی نوآوری هایی هستند که به مخاطب اجازۀ چشم پوشی نمی‎دهند و با زبانی استوار و قاطع، وی را در میان می‎گیرند. این زبان منحصر به فرد که بیشتر در توصیفات خود را نشان می‎دهد، یکی از آن نقاط قوتی است که در آغاز هر داستان، خواننده را به دنبال خود می‎کشاند و او را مشتاق دانستن ادامۀ ماجرا می‎کند. علاوه بر این، توصیفات به دور از تکرارزدگی و کلی نگری عرضه می‎شوند و مخاطب را به همذات پنداری با شخصیت‎ها وامی دارند. چرا که احساسات شخصیت‎ها در این توصیفات خلاقانه است که برای مخاطب ملموس و قابل فهم می‎شود:« سرش را در دستم گرفتم؛ می‎خواستم معنی مردن را بیشتر حس کنم»( داستان بار)، « من هر وقت می‎رفتم طرف قبرستان،  صدای استخوان‎های خرد شدۀ مرده‎ها را می‎شنیدم»( داستان بوم غلتون)، « پسرک از خوشحالی روی گونی‎ها آب می‎پاشید. انگار ماهی تازه از آب گرفته باشد، می‎خواست نمیرد. هول شده بود»(داستان صلح) و...

غالب داستان‎های این مجموعه،  به سبک و سیاق داستان‎های کوتاه دهۀ نود، حال و هوایی روایی دارند و به اصطلاح «پیرنگ محور» نیستند. نقطه قوت آن‎ها نه در پیرنگ و چند و چون و چرایی اتفاقات، که در نحوۀ بیان آن هاست واین امر را می‎توان نه به عنوان یک کاستی، که یک تفاوت نگریست که در بسیاری از مواقع به کمک نویسنده آمده است تا به جای آن که ذهنش را بیشتر روی چینش اتفاقات و فراز و فرود گره افکنی‎ها و گره گشایی‎ها معطوف کند، از نقطه منظر صادقانه‎ای به روایت آن‎ها بپردازد و به جزییات کوچک اما اثرگذار اشاره کند؛ چه آن که همین صداقت است که اعتماد مخاطب را جلب می‎کند و او را مطمئن می‎سازد  که با فضاسازی‎های اغراق شده، توصیفات سرهم بندی شده و شخصیت‎های به هم بافته شده‎ای مواجه نیست. چنان که در همان اولین داستان که دروازۀ ورود به کتاب است، می‎خوانیم:« مجروح آن قدر سنگین بود که چند بار سعی کردم تا به طریقی از دستش خلاص شوم»(داستان بار). این توصیفات صادقانه است که به مخاطب این باور را می‎بخشد که می‎تواند شبیه آدم‎های خوب آن روزگار باشد و آن شخصیت‎ها را برایش قابل دسترس کند.

در عین حال، در کنار روایی بودن، بعضی داستان‎ها نیز کشش بالایی برای رسیدن به پایان ماجرا در مخاطب ایجاد میکنند و حتی در مواقعی، توصیفات نفس گیر می‎شوند. مانند آنچه در داستان« دیدگاه» و یا « صلح» می‎بینیم و درمی یابیم که ساختار روایی استوار اثر، ولع خواندن را در مخاطب برمی انگیزد و او را مشتاق گره گشایی می‎کند و باز در همین سربزنگاه است که نویسنده با هنر خود، نقطه نظر و ایدئولوژی اش را به آرامی در لفافۀ داستان عرضه می‎کند:« پسرک با قایقش راه افتاده بود در شط و می‎رفت وتورش روی آب، میان ما و سربازانی که آن طرف پایکوبی می‎کردند، خط می‎کشید...»( داستان صلح)

غالبا زاویه دید هر داستان، با توجه به محتوای آن انتخاب شده و کارکردهای ویژۀ هر زاویۀ دید، به درستی به خدمت داستان درآمده اند (البته با چند استثنای ناخوشایند مانند داستان بار). مثلا در داستان «سه دختر گلفروش»، زاویۀ اول شخص مفرد، آن سرباز عراقی است که در توهمات حقیقت وار افسرش گرفتار شده و یا در داستان « بوم غلتون»، این اول شخص به نوجوانی تبدیل شده که با زبان نه چندان بالغ خود، این گونه با ما حرف می‎زند: «برادرش، عبدالله، سنگ ریزه‎های کنار جاده را جمع می‎کرد و جلوی چرخ‎های بوم غلتون می‎ریخت. طوری این کار را می‎کرد که انگار به مرغ و خروس هاشان دانه می‎دهد». جایی، در داستان« نفر سوم سمت چپ» با تغییر لحظه‎ای در زوایۀ دید مواجه هستیم که اگرچه به جا اتفاق افتاده و ما را به سمت افکار و احوالات درونی شخصیت هدایت می‎کند، در عین حال می‎توان به عنوان ضعفی تعمدی به آن نگریست:« برگشت نگاهی به ردیف پنجره‎ها کرد. کسی آن پشت نبود. کجا بود؟ کجام من؟» و « راستی چند سال گذشته. ده سال؟ دوازده سال؟ یا بیشتر! چقدر بچه بودم!»

از همۀ این نکات که بگذریم، در مجموع باید گفت « سه دختر گلفروش» با توجه به زمان چاپ اول آن، اثر موفقی است. اثری افتخارآمیز در ادبیات دفاع مقدس که توانسته است به خوبی، حال روزهای ملتهب جنگ را وصف کند، چالش‎های ریز و درشت آدم‎های آن روزها را نشان دهد و با ظرافت و هنرمندی، حقیقت این برهۀ تاریخی را به مخاطب آگاه خود عرضه کند.



کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نگاهی به مجموعه داستان «سه دختر گل‎فروش» | یادداشتی از پرستو علی‎عسگرنجاد
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: