سومین جلسهی شعر آفتابگردانها مخصوص شاعران جوان انقلاب اسلامی در دی، طبق قرار همیشگی در چهارشنبه مورخ هفدهم این ماه، برگزار شد. در ابتدای این جلسه در مورد برگزار پاسداشت از جایگاه استاد مشفق کاشانی صحبت شد و حاضرین معتقد بودند که چنین نشستهایی برای بزرگداشت بزرگان ادب پارسی لازم مینماید. در خصوص کاربرد کلماتی قدیمی مانند «ز به جای از، چو به جای چون، گر به جای اگر و غیره» نیز صحبتی کوتاه شد که نعمتی و عرفانپور در این خصوص اشاره داشتند: «گاهی اوقات شرایط عاطفه و تخیل شعر ایجاب میکند که کلمهای به کار رود و جایگزینهای دیگر فقط برای پر کردن وزن آورده میشوند. البته این مورد هم اهمیت دارد که اگر منطق شاعر، منطق امروزی باشد کم پیش میآید که نیاز به چنین واژههایی در شعر احساس شود. ضمن اینکه این کلمات و کاربرد آنها امکانی برای مواقع اضطرار هستند و نباید از زبان و ادبیات فارسی حذف شوند. ولی باید همیشه این مورد را مد نظر داشت که در زمینهی شعر و شاعری هیچگاه نمیتوان به صورت مطلق اظهار نظر کرد و امری را رد یا تایید نمود.»
پس از این معرفی کوتاه، آقای شمس چراغ اول شعرخوانیها را روشن کرد. وی غزلی با مطلع زیر خواند:
رویای شبنم، بوی شب بو، آب میریخت
قندیل مه، در پلک شب مهتاب میریخت...
پس از تشویق حاضران، به کار گرفتن تصاویر ساخته شده در هر بیت و استفاده از آنها در کلیت شعر، کمشدن عناصر موجود در ابیات و تکیهی معنا بر تصاویر کمتر، توجه به نمادها و تصاویری که پیش از استفاده در شعر در خود داشتهاند و دقت در انتخاب واژگان، از جمله پیشنهاداتی بود که به این شاعر توانای کشور ما ارائه شد.
شاعر بعدی، آقای پورطهماسبی بود که بیت زیر، نخستین بیت از غزل وی بود:
بیش از این زاری مکن، یکریز میریزی بس است
رحم کن بر حال خود، ای ابر پاییزی! بس است...
این شعر بسیار مورد استقبال شاعران و حاضران قرار گرفت. جایگزینی واژگان برای انتقال بهتر معنا پیشنهادی بود که در جهت بهبود این شعر به وی ارائه شد.
پس از این یک غزل انتظار در این حلقه خوانده شد:
دارم تحمل میکنم درد جدایی را
در ندبهها سر میدهم مولا کجایی را...
سیر رو به رشد این شعر بسیار مورد تشویق شاعران قرار گرفت. افزودن تصویر و خیال به شعر برای به دست منطق شعری پیشنهادی بود که ارائه شد و چون این شاعر خود نیز مداح اهل بیت بود پیشنهاد شد که از ظرفیتها و ظرافتهای شاعری بیشتر در اشهار وی استفاده شود تا بتواند تاثیرگذاری نهایی را بر عواطف مستمعین افزایش دهد.
پس از این، غزلی در حلقه خوانده شد که بیت اول آن را در زیر میخوانید:
ای نفست زنده کند جان تن
جان بده بر تن بیجان من...
چون نخستین باری بود که وی در جلسهی شعر آفتابگردانها شرکت میکرد، شعر وی نقد نشد ولی بسیار مورد تشویق حاضران قرار گرفت. وی پس از این، نخستین شعری که به واسطهی اتفاقی در کربلا سروده بود را برای حاضران خواند:
جان منی، جان جهان! تو نخواب
تا نرود چشمهی نوشم به خواب...
حاضران این شعر را با توجه به اینکه نخستین شعر وی بوده و استحکام بسیار خوبی داشته است، مورد تشویق قرار دادند.
سمنانی، کارشناس دفتر شعر موسسهی شهرستان ادب، در خصوص رابطهی میان خواندن رشتهی ادبیات و سرودن شعر اشاره داشت: «کسی که ادبیات میخواند، وقتی با افراد بزرگ شعر فارسی روبهرو میشود، متوجه میشود که شعر گفتن و شعر خوب گفتن با هم تفاوت بسیار زیادی دارند. از این جهت در سرودن اشعار خود وسواس بیشتری به خرج میدهند و در نهایت منجر میشود که در موارد بسیاری به شعر گفتن منتهی نشود؛ زیرا آنهایی که در جلسات شعرخوانی حضور پیدا میکنند، کشفهای خود در شعر را اتفاق تازهای میدانند و این همان چیزی است که خواندن رشتهی ادبیات این را از آنها سلب میکند و متوجه میشوند که کشف تازهی آنها پیش از این توسط شاعر بزرگ دیگری صورت گرفته است. البته مورد دیگری نیز هست که خواندن ادبیات در دانشگاه ذهن را کانالیزه میکند.»
پس از این، غزلی از علیمحمد مودب با صدای میثم مطیعی در این جلسه پخش شد. مطلع این نوحه را محمدحسین نعمتی خواند:
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد...
شاعر بعدی، آقای نیازی بود که غزلی با این مطلع خواند:
میمیرم و جان میدهم در انزوای خویشتن
آغاز مرگ دیگری در انتهای خویشتن...
به این دلیل که نخستین جلسهی حضور شاعر در این جلسه بود، این شعر مورد نقد قرار نگرفت.
شاعر بعدی، علیرضا گلافشان بود که غزلی با این مطلع خواند:
با یک نظرت ولوله افتاده به جانم
با عشق تو در زمرهی خونین جگرانم...
توجه به زبانمندی در اشعار این شعر مورد تشویق قرار گرفت. توجه به تبادرات منفی ابیات و توسعهی تصاویر هر بیت پیشنهاداتی بود که برای ارتقای این غزل به شاعر آن ارائه شد.
شاعر بعدی، آقای علیرضا رحمانینیا بود که غزلی عاشقانه با این بیت نخستین خواند:
پریشان تو بودم، تو پریشان کسی دیگر
کسی که بود سهم من، شد از آن کسی دیگر...
تغییر بعضی از کلمات برای بهتر مشخص شدن معنای مورد نظر شاعر پیشنهادی بود که به این شاعر ارائه شد.
پس از این، آقای مقیمی غزلی با این مطلع خواند:
از این دو دیدهی شب زندهدار بیزارم
نه از دو دیده، من از انتظار بیزارم...
این غزل بسیار مورد تشویق حاضران قرار گرفت اما چون نخستین جلسهای بود که وی در این جلسه حضور مییافت، شعر وی مورد نقد و بررسی قرار نگرفت.
سپس، آقای مرادی غزلی با این مطلع تقدیم پنج تن آل عبا و چهارده معصوم نمود:
حب علی(علیه السلام) و آل علی(علیهم السلام) نه بر زبان و دل است
که این محبت به یقین عیان در عمل است...
این شعر نیز به دلیل نخستین حضور ایشان در شب شعر آفتابگردانها نقد نشد.
بعد از این، علی داوودی شعری نیمایی برای حاضرین خواند. در زیر بخشهایی از این شعر نیمایی طولانی را میخوانید:
گفتم لبنان
سیبهای سرخ
نیوتن را از میوهفروشیها بیرون انداختند
و زیتون کلمهای شد
که در میهمانیهای شلوغ صلوات میفرستاد...
***
عکسهایم شبیه چیزی نیست که میبینم
نمیتوانم با دوربین لبنان را تصویر کنم
لبنان
شعر است
میتوان سرود، خواند
مثلا این دختر که از کنارم گذشت
تجسم قطعهای موسیقی بود...
***
لبانت از لبنان که میگگوید
شاعر هوس قلیان میکند
تا دود اشغال را به آسمان بفرستد
عزیزم!
دنیای بیچارهای است که
برای گفتن یک دوستت دارم
باید به نیروهای سازمان ملل
متوسل شوی...
پس از خوانش این شعر، بحثی در خصوص علاقهی مخاطب به اشعار طولانی و در حوصله بودن آن شد. علی داوودی در این زمینه اشاره داشت: «محور شعر، محوری خطی است و میتواند ادامه پیدا کند. همیشه مخاطب با بخشهایی از این اشعار طولانی احساس قرابت میکند و آن بخشها را در خاطر خود حفظ مینماید؛ مانند اشعار سهراب سپهری. این هم فقط مخصوص به بخشی از شعری است که آمیخته با احساسی است که فرد در آن لحظه در حال تجربهی آن است. در اشعار نیمایی تنها نگاه خاص و کلی شاعر است که برای مخاطب دارای اهمیت میشود؛ نه هنرمندی خاصی که شاعر در زبان خود از آن بهره میبرد. اشعار ملهم از نهضت ترجمه و نیمایی در مقایسه با شعر کلاسیک، ارجمندیهایی دارد و مفهومی که در این شعر اجازهی گفتن پیدا میکند در شعر کلاسیک امکان گفتن پیدا نمیکند و برعکس.»
پس از این، شعری از آقای سیدوحید سمنانی بود. وی غزلی با این مطلع خواند:
حرف من و آیینه، دو تصویر در هم بود
تا بینهایت گرچه روشن بود؛ مبهم بود...
حسن ختام این جلسه، غزلی از محمدحسین نعمتی بود. در زیر مطلع این غزل قدیمی را میخوانید:
خاکم؛ شما بهم نزنم؛ بانو
پوسیدهام و میشکنم... بانو
محمدحسین نعمتی در پایان ضمن تشکر از حاضران برای حضور در این جلسات، آرزوی روزهایی پر از شاعرانگی تا هفتهی آینده برای آنها نمود و دعوت کرد تا طبق قرار معمول هر هفته در جلسهی شعر آفتابگردانها در هفتهی آینده حضور به هم برسانند.