موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

دو شعر از سيد ابواتفضل مبارز

19 شهریور 1391 12:21 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


** قبرش را نمی‌دانم كجاست. می‌روم بهشت زهرا سر یك قبر خالی كه اسم او روی سنگش است. می‌گویم: «مادر! توی دنیا كه سربلندمان كردی، [توی] آخرت هم دستمان را بگیر». بچه ام نمرده، قبرش را هم كه می‌بینید؛ خالی است! باور كنید به خود مقام سیدالشهدا همیشه باهاش حرف می‌زنم و جواب می‌گیرم. جواب‌هاش به قلبم خطور می‌كند. می‌گویم: «مادر! من باور دارم كه شهیدها زنده اند». بعد حرفم را می‌زنم، بلافاصله جواب می‌گیرم. همیشه وجودش را با خودم حس می‌كنم. بچه ام نگران من است.

                                                                                                                                      

دلتنگ يك صبح از سلام ساده ات هستم ،لب هاي آرام تو را باور كنم يا نه!؟

باران نمي بارد چه فرقي مي كند حالا ، من گونه هاي خسته ام را تر كنم يا نه

مي دانم از من دلخوري اما نمي فهمم ،اشكم چرا مثل عزاداران نمي ريزد

باور كن از وقتي كه رفتي سخت درگيرم ، اين شال مشكي را برايت سر كنم يا نه

از يك طرف رسم است بايد گل بيفشانم،از يك طرف تو خاطرت بسيار حساس است

بالاي قبر تو مردد مانده ام مادر، با من بگو اين لاله را پرپر كنم يا نه؟

تنها پلاکی از تو اینجا زیر این خاک است،شاید خودت جایی نشستی شعر میخوانی

حالا ببین هر شنبه و نا شنبه حق دارم ، در انتظارت زندگی را سرکنم یا نه؟

شهریور از گرمای پیشانی نمی آید، شهریور از راهی که رفته باز می گردد

حتی نمیدانم در این تکرار سودی هست! ،در این که برگشتی به شهریور کنم یا نه؟

اما همین مقدار میدانم به این دنیا ،هیچ اعتمادی نیست تا جایی که شک دارم

آیا مجالی مانده تا با این دل غمگین، یاد تو در شهریوری دیگر کنم یا نه؟

 

خسته ی روزگار نا آرام ، من همانم که جان نمیخواهد

کشتنم انتخاب سختی نیست ، زدنم امتحان نمیخواهد

لبی از خون حنجرم تر کن ،بعد بنشین و قصه کن با من

 تا کمی تازه تر شود نفست ، گرچه این آسمان نمی خواهد

قصه کن از تحمل وطنم ، ،از لب بی تمایل وطنم

آخرین شاخه ی گل وطنم وطنی که جوان نمی خواهد

وطن من کجای دنیایی؟! همه با شعر متحد شده اند!

واقعا بعد از این چه باید کرد؟! در دهاتی که خان نمیخواهد

در دهاتی که دیگر از امروز،سر تعظیمش از تن افتاده

در دلش شوق زندگی دارد! ، نان بماند ! دهان نمیخواهد!

کشورم از شکستن عاصی باش حرف خود را بزن ولو با سنگ

مطمئن باش بعد از این احدی ، شهر بی قهرمان نمیخواهد!!!

ما اگر چه که سوگوار خودیم!  داغداریم و بی قرار خودیم!

خودمان عاقلیم و می فهمیم ،بعد از این دیگران نمیخواهد...

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.