قزوه مدام در حال شهید شدن است
19 شهریور 1391
15:19 |
0 نظر

|
امتیاز:
5 با 1 رای
به گزارش خبرنگار ادبیات انقلاب اسلامی؛ در ادامه گفت و گوی ما با شاهمرادی به آسیب شناسی شعر و جشنواره شعر فجر پرداخته ایم. همچنین این شاعر جوان از چگونگی کار بر روی شناختنامه ی قزوه و همچنین شعر و خود قزوه برایمان گفته است. بخش پایانی این مصاحبه ی خواندنی را بخوانید.
فارس: ببنید من شعر عاشقانه را هم شعر ارزشی خوب میدانم
چون شما آدم منصفی هستید. ولی حضرت عبّاسی همه میدانیم که منظور از شعر ارزشی در گفتار رایج، یعنی شعر با موضوعات خاصی که مد نظر خودشان است.
* دولتها باید پایشان را از کفش فرهنگ دربیاورند
فارس: شعری که در اجتماع حضور پیدا کند، من آن را هم شعر ارزشی میدانم. چه عیبی دارد؟ «مباد سفرهی رنگینتان کپک بزند / خلاف میل شما چرخکی فلک بزند / به پاسبان محل بسپرید نگذارد / گرسنهای سر این کوچه نیلبک بزند» به نظر من این شعر که نگاه اعتراضی دارد هم ارزشی است.
حقیقت این است که دولتها اصولاً باید پایشان را از کفش فرهنگ دربیاورند. راهبردهای کلان باید در دست بازوی فرهنگی حکومت باشد ولی اصل امور فرهنگی را باید به دست خود مردم و اهل فرهنگ داد و دخالت بیجا نکرد. میدانم که این در جامعهای با مختصات جامعهی ما محال است. ولی لااقل کاش جشنوارهی فجر را از دست «وزارت ارشاد» میگرفتند و میدادندش به «حوزهی هنری». لااقل ثبات دارد و چهار سال به چهار سال سلیقهاش عوض نمیشود. لااقل اغلب کارمندانش خودشان دستی بر آتش فرهنگ دارند و فقط کارمند اداری و اجرایی صرف نیستند.
فارس: نکتهای که به آن اشاره کردید، دربارهی همهی دولتها شمول دارد و فقط نمیتوان به شخص معاون فرهنگی فعلی وزیر یا شخص قائم مقام فعلی وزیر منحصرش کرد.
این درست است. ولی آقای قرایی عزیز! دولتها هم خوب و بد دارند. دولتها در سیاستهای اقتصادیشان خوب و بد دارند، در سیاستهای فرهنگیشان خوب و بد دارند، در سیاست خارجیشان خوب و بد دارند، بهتر و بدتر دارند...
فارس: و حوزهی فرهنگ همیشه مظلوم بوده است. نه فقط در این دولت، بلکه در دولتهای دیگر هم. حالا ما نمیخواهیم در خیلی از چیزهای دیگر ورود کنیم، اما قبول دارم که این دولت میتوانست فضاهای فرهنگی را بهتر پشتیبانی کند.
من فکر میکنم عمدهترین صفتی که در دولت فعلی وجود دارد، سطحینگری است. اهمال هست، مدیریت نیست، خوشفکری نیست، عمل مدبّرانه نیست. همه چیز روی موج هیجانات پیش میرود.
* یکی از ایرادهای شعر فجر نداشتن ساختار و برنامهی بلندمدّت است
فارس: یعنی سازمان فربه و تفکر نزار و لاغر!
حالا که صحبت به اینجا رسید، بگذارید در مورد «شعر فجر» این را هم اضافه کنم که یکی از ایرادهایش همین نداشتن ساختار و برنامهی بلندمدّت است. البته من نمیدانم، شاید هم چنین برنامه و چشماندازی در کار باشد و من خبر ندارم. من خبر ندارم یعنی به چشم من نمیآید.
* با این وضعیت ما همچنان از شعر ترکیه و اعراب عقب خواهیم بود؛ پیشی گرفتن از شعر جهان پیشکش
فارس: یعنی در ارشاد، دفتر و دستک سازماندهیشدهای نداریم که یک سال بنشینند و برای «شعر فجر» برنامهریزی کنند؟!
آهان، از قضا آن دفتر هست؛ منتهی صوریست برادر جان! ببینید من نمیخواهم کسی را از نان خوردن بیندازم اما راهاندازی چند اتاق به اسم دبیرخانه فقط ده درصد از کار است. البته که این کار به چشم میآید و تا همین ده درصد هم هزار آفرین دارد. ولی بقیهاش کو؟ نتیجه کو؟ پارسال که اصلاً تا نزدیکیهای جشنواره هنوز دبیرش مشخص نشده بود. شما میگویی در پایان هر جشنواره بلافاصله بنشینند و برای سال بعد برنامهریزی کنند؟ من میگویم باید از الآن برای ده سال آینده هدفگذاری کنند. بنشینند اول ببینند غایت و هدف از برگزاری این جشنواره چیست؟ فلسفهی برگزاریاش چیست؟ قرار است این جشنواره چه خدمتی به شعر ما بکند و در ده سال بعد چه نتایجی را به وجود بیاورد؟ بعد برنامهی سالانه بریزند و پله به پله پیش بروند. در این راه از همهی ظرفیتهای موجود هم استفاده کنند. هر سال هم آسیبشناسی کنند. الآن بدون هدفگذاری با چه الگویی میشود جشنوارهی هر سال را آسیبشناسی کرد؟ فقط با مقایسه با جشنوارهی سال پیش؟! اگر قرار است محض کلاس، شعر هم یک جشنوارهی فجر داشته باشد یا وسیلهای برای بیلان دادن هر مدیری به مافوقش باشد، تکلیف شاعران را مشخص کنند. من میگویم اصلاً بیایند ببینند بر مبنای چشمانداز بیست سالهی کشور، شعر ما قرار است در سال 1404 در منطقه و در جهان چه جایگاهی داشته باشد؟ با این وضعیت ما همچنان از شعر ترکیه و اعراب عقب خواهیم بود؛ پیشی گرفتن از شعر جهان پیشکش.
فارس: شما به این معترضید و این اعتراض واقعاً اعتراض بجایی است.
یا مثلاً هر سال راجع به بخش بینالملل جشنواره یک جور برخورد میشود و یک نظر اعمال میشود. خب، آدم این نشانهها را میبیند که به نبود برنامه و هدف پی میبرد.
فارس: البته یک بحث دیگر به غیر از «شعر فجر» داشتیم که مربوط به «شاعران فارسی زبان ایران و جهان» بود.
نه، نه، در خلال «جشنواره فجر» هم هر سال مهمان خارجی دعوت میشود. آن برنامهی دیگری است. حرف من این است که باید کاملاً کاربردی و منفعتجویانه نگاه کنند. ببینیم از برپایی این جشنواره چه میخواهیم؟ چه انتظاری داریم؟ مثلاً به جای اینکه 50 شاعر از 50 کشور دعوت کنیم، یک سال بهترین شاعر عرب را برداریم بیاوریم، سال بعد بهترین شاعر ترک را بیاوریم، سال بعد «یفتوچنکو» که هنوز زنده است و از بهترین شاعران روس است را بیاوریم، سال بعد چه میدانم برویم از آمریکای جنوبی بهترین شاعرشان را بیاوریم. خوب هم هزینه کنیم و از او هم متقابلاً بخواهیم که به شعر معاصر ما خدمت کند، ترجمهی شعرهای برگزیدهی هر سال را بدهیم او رویشان نقد بنویسد، دربارهی شعر معاصر ما یادداشت بنویسد، خاطرات سفرش را بنویسد... این را تبدیل به یک اتفاق تاریخی کنیم. شعرهای جوانان برگزیده را هم به زبانهای مختلف ترجمه کنیم و به وسیلهی رایزنیهای فرهنگی ایران در سطح کشورهای جهان منتشر کنیم. حتی نه فقط شاعران جوان را که در هر سال برگزیده میشوند، شاعران معاصر پیشکسوت را به جهان بشناسانیم. حالا اگر فروغ را دلشان نمیخواهد، قیصر را تبلیغ کنند و بشناسانند...
فارس: اینهایی که شما در حوزهی شعر فجر فرمودید برای برخی مسؤولین قابل تفکر و تأمل است. حالا یک چیزی هم من اضافه میکنم. ببینید؛ به عنوان مثال ما شعری داریم به نام «شعر حوزه»، ما شعر حوزه را کلاً در جشنوارهی فجر کنار گذاشتهایم. درست است؟ مثلاً «آقای سید عبدالله حسینی»، «آقای زکریا اخلاقی» و... بهتر نیست یک فایلی در جشنواره به نام شعر حوزه باز شود؟ یا یک فایلی باز شود به نام «شعر دانشجویان»، حتی اگر اینها نمیخواهند بیایند در فضای پستمدرن و شعر عاشقانه و از این مباحثی که شما فرمودید.
بله، یا از این طرف تخصصیاش کنند و بیایند در حوزهی دانش آموزی. پشتوانه بسازند برای شعر دههی بعد.
* برنامه بلندمدت و نوشتن چشمانداز برای شعر
فارس: آفرین، بله، این را ما در فضای فرهنگی میگوییم تدبیر فرهنگی.
بله، و همین وجود ندارد. منظور من از برنامهریزی بلندمدت و نوشتن چشمانداز، دقیقاً همین است. در بلندمدت باید به قضایا منفعتطلبانه نگاه کنیم؛ یعنی ببینیم بعد از 10 سال برگزاری جشنوارهی شعر فجر قرار است کجا باشیم و این چه سودی قرار است عاید شعر ما کند. روی ترجمهی کارها هم برای همین تأکید دارم.
فارس: آفرین!
بله، کارها را ترجمه کنند. ما این همه رایزنی فرهنگی داریم؛ یعنی بازو هست، خب، از این بازو استفاده کنیم. بالأخره لابد شعر هم در وظایف فرهنگی این رایزنیها سهمی دارد. و به نظر من کسی که دبیر جشنوارهی شعر فجر میشود، باید در آن سال مرخصی بگیرد و بیاید بایستد پای کار. و کارش را فقط محدود به دههی برگزاری جشنواره نکند. دبیر شعر فجر هر سال، از چشم من، وزیر شعر کشور در آن سال است؛ باید خودش پیشدستی کند و از هر فرصت و امکانی به نفع کاری که به او سپرده شده استفاده کند.
فارس: بله، ولی آیا ارشاد در این فضا اینهمه هزینه خواهد کرد؟
من فکر میکنم که این دولت منابع معنوی و مادی خوبی در اختیار داشته و تقریباً در هیچ زمینهای به لحاظ کمیت کم نداشته و دستش بسته نبوده است، منتهی به لحاظ کیفیت و مدیریت خوب هزینه نکرده است.
فارس: ببینید؛ البته نباید فراموش کنیم که یکی از اتفاقات خوبی که در هیچ دولتی اتفاق نیفتاده بود، همین جشنوارهی شعر فجر بوده است که در دورهی آقای احمدینژاد اتفاق افتاد.
البته آن هم من فکر میکنم بیش از آن که به لطف دولت آقای احمدینژاد بوده باشد، به لطف معاونت «دکتر محسن پرویز» و البته به یمن خوشفکری و همت «دکتر قزوه» بود که ریاست شورای شعر را بر عهده داشت.
* باید استارت خوردن جشنوارهی شعر فجر را به حساب شخص قزوه گذاشت
فارس: ولی بالأخره مهم است که «آقای صفار هرندی» میآید و «پرویز» را معاون فرهنگی خودش میکند.
ولی بعد از مدتی هم با او نمیسازند و او را کنار میگذارند. هم «آقای صفار هرندی» میرود و هم «آقای پرویز». بعد از آن، بسیاری از کارهای خوبی که «آقای پرویز» شروع کرده بود متوقف شد؛ مثل کتابهای تکا، بنیاد ادبیات داستانی و... این که من میگویم باید استارت خوردن جشنوارهی شعر فجر را به حساب شخص قزوه گذاشت، بر اساس مجموعهای از دانستهها میگویم. واقعاً اگر او نبود، شک نکنید که الآن چنین جشنوارهای نداشتیم، چه بسا که سال بعد هم که دیگر از احمدینژاد خبری نیست چنین جشنوارهای نمیداشتیم.
فارس: اینکه دربارهی عدم حضور قومیتها در جشنوارهی شعر فجر گفتید، واقعاً اینطور نیست. من خبر دارم که در بعضی از استانها یک کارهای بزرگداشت مانندی انجام میشود.
در بعضی از استانها.
فارس: بله، استانی برگزار میشود.
نه، من حرفم این است که هر سال مثلاً یک شاعر ملی کرد انتخاب شود.
* در این سالها تا حدودی سعی کردهاند که همه شاعران را ببینند
فارس: آفرین! ولی «عیب من جمله بگفتی، هنرش نیز بگو»!
چشم. پس بگذارید این نکته را هم اضافه کنم؛ من نمیخواهم از کنار گود بگویم لنگش کن. مشکلات و سختیهای کار اجرایی را متوجهم و فکر میکنم که در این 4 ـ 5 سال به هر حال خیلی هم بد عمل نشده. ولی آدم به کمتر از شرایط آرمانی راضی نمیشود. در این سالها تا حدودی سعی کردهاند که همه را ببینند. مثلاً در همان سال اول که آقای قزوه دبیر بود، از مهدی اخوان ثالث، تا حسین منزوی، تا گروس عبدالملکیان و زرویی نصرآباد، همه دیده شدند. شاعران انقلاب هم دیده شدند.
فارس: و شمس لنگرودی ...؟
نه، شمس لنگرودی جزء برگزیدگان دورهی اول نبود. بیژن نجدی و دیگران دیده شدند. بعداً در کتابهای تکا یک کتاب از شمس لنگرودی چاپ شد.
فارس: فکر کنم که او در داوریهای فجر هم حضور داشت.
بعید میدانم. مشکل دیگر همهی جشنوارهها که گرفتار جشنوارهی فجر هم هست، این است که سهم کوچکی از بودجه در سبد حمایتی شاعران برگزیده قرار میگیرد. یعنی خرجهای حاشیهای بیمورد خیلی دارد.
فارس: بله.
من لزوم توجه به بخش تبلیغات و... را انکار نمیکنم ولی باید ببینند از آن چه میماند؟ نه فقط از نظر مادی. هر کاری که میکنند را طوری انجام دهند که لااقل سه سال دیگر نتایجش باقی بماند.
فارس: به نظر شما دبیر جشنوارهی شعر فجر امسال چه کسی میشود؟
من حدس میزنم که «علیمحمد مؤدب» باشد.
فارس: خب، با توجه به اینکه مسئولیت دفتر شعر وزیر به «آقای قادر طراوتپور» سپرده شده، فضای شعر فجر امسال را چگونه میبینید؟
آقای طراوتپور برای کارهای اجرایی مناسب به نظر میرسند اما باید از یک تیم علمی قوی استفاده کنند.
فارس: خیلی خوب؛ شما همهی سؤالها را زلال جواب دادید، این سؤالی که از شما میپرسم را بیشتر زلال کنید؛ یک کتابی را شما به نام یادنامهی علیرضا قزوه یا شناختنامهی علیرضا قزوه گردآوری کردهاید. چرا قزوه؟
بگذارید از اول ماجرا خیلی مختصر برایتان بگویم.
فارس: مطول هم بگویید بحثی نیست.
اولاً که این کار یک کار سفارشی بود و کاری نبود که به اعتباری من آن را انتخاب کنم. اما به یک اعتبار دیگر کاملاً انتخاب من بود؛ زیرا میتوانستم آن را نپذیرم. آقای «علی داوودی» به من زنگ زدند...
* من قزوه را به شدت انسان دیدهام
فارس: این یک تکه را مثل آدمهای سیاسی گفتید!
از چه نظر؟ من از این تعبیر خیلی بدم میآید. کجایش را میگویید؟ نه، واقعیت را گفتم. ببینید؛ من اگر بخواهم بگویم که خودم این کار را انتخاب کردم، معنی آن این است که این ضرورت و انگیزه در من ایجاد شده و من رفتهام سراغ آن و این کار را کردهام و بعد دنبال ناشر گشتهام و... در صورتی که واقعیت اینطور نبوده. «آقای علی داوودی» به من زنگ زدند و گفتند که «مؤسسهی شهرستان ادب» چنین طرحی را برای بعضی از شاعران انقلاب دارد و میخواهد یک کار علمی ماندگار را انجام دهد که تجلیلی هم از این بزرگواران شده باشد. اگر کار شناختنامهی یکی از اینان را به شما پیشنهاد دهیم، شما انجام میدهید؟ عین حرفی که من به ایشان زدم، این بود که بستگی دارد چه کسی باشد؟ این که عرض کردم به اختیار خودم بود، منظورم این بود که چه بسا که اگر شخص دیگری بود که من دلبستگی به او و شعرش نداشتم، ترجیح میدادم که انجام ندهم. کار مربوط به آقای قزوه را قبول کردم به خاطر اینکه اولاً احساس کردم که نفس این کار در کارنامهی من ارزشمند خواهد بود؛ چون قزوه شاعر مهمی در کاروان شعر بعد از انقلاب است. به هر حال چه بپذیریم و چه نپذیریم، چه بعضیها خوششان بیاید و چه خوششان نیاید، قزوه کسی است که چهرهی شاخص و شخصیت شاخصی بعد از سیدحسن حسینی، قیصر امینپور، طاهره صفارزاده، سلمان هراتی است و بعد از اینها از قزوه نام میبرند و حق هم همین است. پس دلیل اولم این بود که خود این کار را مهم میدانستم. دلیل دومم شخصیت خود قزوه بود فارغ از شاعری او. دلایل دلبستگی من به قزوه هم چند وجه دارد؛ مهمترین وجه آن انسانیت اوست، طوری که برای من حتی از شاعر بودن او ارجمندتر است. من قزوه را به شدت انسان دیدهام. من در سال 1384 در حالی با قزوه از نزدیک آشنا شدم که او در کسوت داور جشنواره و من به عنوان شرکت کننده در جشنوارهی علوی ساری حضور داشتیم.
فارس: 7 سال پیش.
بله، اگر اشتباه نکنم سال 84 بود. البته پیش از آن با شعر ایشان آشنا بودم و قزوه هم به احتمال زیاد آن موقع من را میشناخت.
فارس: قزوه یک تیزی خاصی در رصد کردن شاعران لایق دارد و اصلاً آنها را پیدا میکند و معرفی میکند.
این سابقهی آشنایی را به این جهت گفتم که بگویم در این سالهایی که من قزوه را شناختهام، او را به شدت انسان دیدهام. حالا ممکن است بعضیها با گرایشهای سیاسی قزوه موافق نباشند و بعضی از عملکردهای او را نپسندند و طور دیگری با او برخورد کنند. اما به نظر من قزوه شهروند این مملکت است و حق دارد تا جایی که به دیگری ستم نکند خودش باشد و عقاید خودش را داشته باشد.
* اگر شعار هم باشد، قزوه خیلی خوب شعار میدهد
فارس: بله.
پس یک بخش از ارجمندی قزوه برای من انسانیت اوست و یک بخش شاعری او. من شعر قزوه را دوست دارم. من سعی میکنم کانال خودم را با انواع مختلف هنرها تنظیم کنم؛ مثلاً من «محسن نامجو» گوش میدهم، «شجریان» هم گوش میدهم. سعی میکنم که از هر کدام هم لذت متناسب با خودش را ببرم و خودم را با پارادایم حاکم بر هرکدام از آنها تنظیم کنم و از آنها لذت ببرم. برای همین هم نمیگویم که کدام دسته از شعرهای قزوه را دوست دارم اما طبعاً میشود حدس زد که شعر کلاسیکش را بیشتر دوست دارم ولی در شعرهای سپیدش هم سعی میکنم رگههای شاعرانه را درک کنم. حتی در پاسخ کسانی که معتقدند که بخش زیادی از شعرهای سپید قزوه شعار است، میگویم که اگر شعار هم باشد، قزوه خیلی خوب شعار میدهد.
فارس: بله، خوب شعار دادن هم کار هر کسی نیست.
بله، این هم خودش یک هنر است.
فارس: بله، هنر است. خب، بگذریم؛ اسم کتاب را چه گذاشتید؟
در ابتدا گذاشته بودم «شمس مخفی» و قرار هم بود که دو جلد باشد ولی نهایتا یک جلد شد. یعنی مصاحبهی مفصل من با ایشان ماند برای کتاب مستقل دیگری. نهایتاً اسمش را گذاشتیم «شهید شعر». «شمس مخفی» اسم یک سلسله یادداشتهایی بود که «قزوه» به طنز نوشته بود و بخشی از آن در آرشیو وبلاگش هست. ولی مقصودم از این اسم، چیز دیگری بود.
فارس: چرا «شمس مخفی »؟
چون «قزوه» به شخصیت «شمس تبریزی» بسیار علاقه دارد.
فارس: در کتاب «قونیه در قطار» زیاد به شمس اشاره میکند.
اصلاً «شمس» را به شدت دوست دارد و خوب میشناسد. وجهی از شخصیت «شمس» مدّ نظر اوست که همان «اعتراض» است.
فارس: یعنی اعتراضی که لباس زیبای عرفان پوشیده است.
بله، «قزوه» هم همینطور است.
* «شمس گمشده پیدا شده و دارد میرود هند تا از اوشو مولانای دیگری بسازد»!
فارس: «بگذار حاج آقا کباب سلطانی کوفت کند» و یا «حاج آقا صیغهی چهاردهمش را بخواند!». و جنبهی عرفانی هم در نظرش هست. آفرین، خیلی جالب گفتید جناب آسمان!
بله، خلاصه «قزوه»، «شمس» را ستایش میکند و شخصیتش را دوست دارد. من وقتی که «قزوه» داشت میرفت به هند، پیامکی برایش فرستادم با این مضمون که «شمس گمشده پیدا شده و دارد میرود هند تا از اوشو مولانای دیگری بسازد»!
فارس: پس اسم کتاب شد «شهید شعر»؟
بله، «شهید شعر».
* قزوه در این سالها بارها از طرف دوست و دشمن شهید شده است
فارس: ماجرای «شهید شعر» چیست؟
من این حکایت را بارها با یک حس و حال و سوز خوبی از زبان قزوه شنیدهام که از قول «آرش بارانپور» نقل میکند؛ «آرش بارانپور» و «مجید زمانی اصل» دو کتابفروش شاعر بودهاند در کنار میدانهای اهواز، که گویا «مجید زمانی اصل» هنوز هست. مثل اینکه روزی در خلال درددلی «آرش بارانپور» به قزوه میگوید: «قزوه! ما همه شهید شعریم». و این ماجرا را قزوه با حس خیلی خوبی میگوید. این را باید کسی ضبط شده از زبان قزوه بشنود تا آن حس و حال را درک کند. از نظر من خود قزوه هم «شهید شعر» است. قزوه یک شهید زنده است. «آقای اسفندقه» در مصاحبهای گفته بود که اولین بار که قزوه را دیدم و با آن هیأت از در سالن داخل آمد، فکر کردم شهیدی است که زنده شده. فکر میکنم که قزوه در این سالها بارها از طرف دوست و دشمن شهید شده است؛ یعنی بارها شهیدش کردهاند.
فارس: به قول خود قزوه، «شهید تهمت».
بله، قزوه مدام در حال شهید شدن بوده و این حس من نسبت به اوست. من دیدم که «شهید شعر» مناسب اوست و به همین دلیل این اسم را روی کتاب گذاشتم.
فارس: در این کتاب «شهید شعر» چه کار کردید؟ گفتوگو؟ مصاحبه؟ نقد نوشتید؟ مقاله گرفتید؟
خب، راستش این اولین تجربهی من در این باره بود و برای انجام این کار باید به نمونههای قبلی مراجعه میکردم. نتیجهی کار، شد گردآوری یادداشتهایی که دیگران دربارهی شعر و شخصیت قزوه نوشته بودند، به اضافهی شعرهایی که به او تقدیم شده، و مصاحبههای منتشر شدهی او. بنا را بر این گذاشتیم که هرچه یادداشت در روزنامهها و مجلات تاکنون در مورد شعر قزوه نوشته شده را یکجا جمع کنیم. همینطور قرار شد موضوعاتی که در مورد آنها چیزی نوشته نشده بود را به اهلش یا به کسانی که میتواند اظهارنظرشان مؤثر باشد سفارش بدهیم تا بنویسند. قرار بود نمونههایی از آثار قزوه هم در کتاب باشد که این بخش را حذف کردیم؛ چون حجم کتاب زیاد شده بود و در بین یادداشتهایی که دیگران نوشته بودند هم به اندازهی کافی نمونههایی از آثار وجود داشت.
فارس: مصاحبه با قزوه چه شد؟ با او مصاحبه هم کردید؟
بله، مصاحبهای طولانی انجام دادهام که فعلاً 300 صفحه است و قرار شده پس از تکمیل در کتاب مستقلی چاپ شود.
فارس: برای مصاحبه به هند رفتید؟
بله، من قبل از آن هم یک سفر به هند رفته بودم و فضا را دیده بودم و هزینههای سفر را سنجیده بودم. بیست روزه به هند رفتم و برگشتم. در آن بیست روز، صبح که از خواب پا میشدم، از خانهی دوستم به خانهی فرهنگ میرفتم و در دفتر آقای قزوه مینشستم و منتظر میماندم تا سرشان خلوت شود. در هر فرصتی که پیش میآمد گپ میزدیم و ضبط میکردم. غروب هم به خانهی دوستم برمیگشتم.
فارس: الآن قزوه در آنجا به چه کاری مشغول است؟
کارهای متعدد. میدانید که عنوان شغلی قزوه، «وابستهی فرهنگی ایران» است؛ اما در واقع الآن رئیس مرکز تحقیقات زبان فارسی خانهی فرهنگ است. او یک ساعت هم بیکار نیست؛ مقاله مینویسد، نسخه تصحیح میکند، مطالب مجلهی «قند پارسی» را آماده میکند، و انبوهی از کارهای دیگر. در این میان به کارهای «سایت شاعران پارسیزبان» هم رسیدگی میکند.
فارس: و حرف آخر؟
خسته نباشید...
....................................................
مصاحبه و تدوین:حسین قرایی
....................................................
منبع :
خبرگزاری فارس
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.