چارپاره اي از امير تيموري براي جانبازان
19 شهریور 1391
15:33 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.83 با 12 رای
به اتاقی جدا تو را بردند
گرچه بیماری تو مسری نیست
چهره ات کاملا عوض شده است
این خودت نیستی خدایا کیست
نه دو روزت شبیه یکدیگر
نه نگاهت شبیه دیروز است
تو که هر روز بد تر از دیروز
حال و روزت عجیب جان سوز است
ای که تا ارتفاع می بینی
یاد "بازی دراز " می افتی
خاطره، دلهره، تشنج و بعد
از سر تخت باز می افتی...
قصر شیرین آرزوهایت
آجر آجر خراب خواهد شد
کوه دردی که در دلت داری
سر آخر مذاب خواهد شد
تو هم امشب شهید خواهی شد
ای که جانباز پیشوند تو بود
بیست و شش-هفت سال پی در پی
انسُلین چای تلخ قند تو بود
شیمیایی است مرد قصه ی ما
-او که تهمت زدند سل دارد-
این گل رنگ رفته، در این باغ
به خدا حق آب و گل دارد
*****
تا نفس داشت دلخوشی ها را
با سیاست حرام او کردند
حق آب و گلش ولی محفوظ
کوچه ای را به نام او کردند...
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.