موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتهای حسن صنوبری از اردوی آفتابگردانها

آفتابگردی - بخش اول

08 مهر 1391 00:18 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.78 با 9 رای
آفتابگردی - بخش اول

به نام خداوند جان

آفتابگردانها اردوی شاعران جوان انقلاب
طراح پوستر: محمد حسین نعمتی

آنگاه که خورشید، آن خسرو خاوران، خرامان خرامان لبه ی دامان خود را از نشیب دره های جوان ، تا فراز صورت کوه های سرگران می کشید، آنگاه که خورشید.

حدود هشت شبانه روز. به تفکیک: هر اردو چهار شبانه روز (البته قرار بود یکُم سه باشد و دوم چهار). و گردش کرات، این دانه های تسبیح کائنات به من گفته بودند تقدیر بر سه است. این را در شاهنامه نیز خوانده بودیم. پس گفتم: «نیمی از این، نیمی از آن»، پس گفتند: «سه، سیب نیست که دو نیم شود، سه فرد است» پس گفتم: «حتی اگر نباشد اینگونه می آفرینمش». و سیب صفر را پای درخت سه کاشتم و شد آنچه خواهی شنید:

آنگاه که خورشید، آن خسرو خاوران، خرامان خرامان لبه ی دامان خود را از نشیب دره های جوان، آن به آن، تا فراز صورت کوه های سرگران می کشید، در اتاق سید حسن حسینی، خفته ای چند، برای خفه کردن سرما و خستگی زیر پتو خزیده بودند. ناگهانی از صدا، ناگهانی از نور: پرده کنار رفت و درویشی چاق و بامزه و هیئتی و سرزنده وارد اتاق شد، و با قیل  وقال و شوخی و خنده، نظم قدیم جهانی خوابگاه را ترکاند. آری، خوابگاه جهان نیز نو به نو بیدار می شود ولی ما غافلانه آن را خوابگاه می نامیم درحالیکه باید آن را بیدارگاه بخوانیم. گفت: هر زمان نو می شود دنیا و ما | بی خبر از نو شدن اندر بقا | پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی ست | مصطفی فرمود دنیا ساعتی ست | عمر همچون جوی نو نو می رسد | مستمری می نماید در جسد... خلاصه عده ای با غرزدن و شکوه و شکایت، بیشتر زیر پتو خزیدند، عده ای هم آرام و گیج و گنگ بلند شدند تا خود را تلو تلو خوران به شیرهای آب برسانند. اما این تنها من بودم که از جا جستم و فرمودم: در صبحانه لذتی ست (بعدها رضا وحید زاده کاملش کرد: که در انتقام نیست) و واقعا هم چنین است. صبحانه تنها وعده ی غذایی ست که آدمی با تمام وجود می خواهدش. در حدیث هم داریم : صبحانه را خودت بخور، ناهار را با دوستت تقسیم کن و شام را به دشمنت بده. حدیث دیگری هم که آقا رضا نقل کرد: لقمه الصباح مسمار البدن.

پاورقی: نام خوابگاه های دیگر را همینجا بگویم: قیصر امین پور + حسین منزوی + مهرداد اوستا + سلمان هراتی. به هر تقدیر در هر دو اردو نام اتاق من سید حسن حسینی بود.

چند نفر را پرسیدم از استادان و مهمانان دیروزهایی که من نبودم (یعنی روزهای نخست اردوی یکم) و ایشان یک رنگ پاسخ دادند: دکتر محمد رضا ترکی + جناب اسماعیل امینی + محمد سعید میرزایی + دکتر قربان ولیئی + زهیر توکلی + دکتر محسن کریمی راهجردی ... که من مخصوصا  برای دکتر ترکی و حضرت ولیئی که تا آن زمان حضورا کلاسشان را درک نکرده بودم حیفا و حسرتا گفتم. وانگهی صبح را با یکی از بهترین کلاس-شعرهای تمام زندگیم آغاز کردم. یعنی کلاسی که معلمش نماد نبوغ و نوآوری در شعر دهه های اخیر است، مردی که سالهای زیادی را درغار خلوت و به دور از جلوت به سر می برد و ما ردپای حضور او را در اسطوره ها و افسانه هایی که می شنیدیم می جستیم.

محمد رمضانی فرخانی

بسیاری در زمان غیبت او را فراموش و انکار کردند اما شاعران راستین، همیشه حضور ناملموس امروز و ظهور ناگهانی فردای او را به ما (که آن زمان نوجوانی بیش نبودیم) گوشزد می کردند. هنوز هم که نام او را با خود زمزمه می کنم خاطرات مبالغه آمیز و کرامات راستینی که درباره اش شنیده ام در جلوی چشم هایم روشن می شوند. «آه ای بی کرانگی! ای جاودانگی! آه، آدمی را، در کدام پرتگاه، جا گذاشتی؟» . بگذریم. مهم این است که این اسطوره ی متعالی چند سالی می شود که از دنیای بی مرز خیال به شهر کوچک واقعیت پا گذاشته است. بله بله. شما درست حدس نزنید. او کسی نیست جز محمد رمضانی فرخانی. کسی که مبدا علمی غزل نو برمی گردد به سلسله مقاله های معروف او با عنوان « تا جمهوری غزل» که در سال 70 نوشته شده بودند و آن موقع هم در عالم شعر غوغایی به پا کردند. و در همان سال (یا کمی پیشتر) که اولین مجموعه شعر جوان کشور، به همت جناب مصطفی محدثی خراسانی با نام «دسته های قو» منتشر شد، شما در پایان مقدمه اش امضای محمد رمضانی فرخانی 17 ساله را می بینید. یعنی مقدمه ی چنین کتاب مهمی را یک نوجوان نوشته. و البته من از خود آقای محدثی خراسانی عزیز سوال کردم که: آیا خود او مایل به چنین کاری بود؟ (که یعنی یک شارلاتانیسم پنهان و حس خودنمایی وحشتناک در او بوده ؟) که آقای محدثی قاطعانه پاسخ دادند: «نـــه خیر! من خودم به او چنین دستوری دادم». و این بخش پایانی بسیار مهم بود. فتامل و تامل جدا و جیدا. و حتی پریروز فهمیدم غزل-قصیده ی معروف عشق من! بی قرارم تو اما... برای همان 17 سالگی ایشان است. و احتمالا اولین (یا لااقل از اولین) سروده های اینچنینی ست. هرچند می دانم شما هم به خاطر تکرار بیش از حد و نا به جای چنین تکنیک هایی (پایان نداشتن مصرع و سه نقطه) الآن که در سال 91 هستیم دیگر از ایشان ملول هستید. ولی سال 70 این غزل جلوه ی دیگری داشت. همین الآنش هم خیلی زیبا و محکم است. حالا همه ی این مقدمات و خیلی مقدمات دیگر (مثل قصیده های رمضانی) را از روی میز با ساعد دست به کنار می کشیم. چرا که کلاس امروز (تو بخوان: آنروز) صبح ایشان و درس های ایشان درباره ی زبان شعر و همچنین بحث غزل نو، کافی بود تا اسطوره ی ایشان به عنوان کسی که جمع نبوغ و دانایی ست شکل بگیرد. و امیدوارم موسسه شهرستان ادب زودتر این کلاس ها را در اختیار دوستـان شعر معاصر قرار دهد.

قسمت دوم :



کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • آفتابگردی - بخش اول
  • آفتابگردی - بخش اول
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: