شهرستان ادب: مقالهای میخوانید از داستاننویس و پژوهشگر گرامی آقای علی ششتمدی درمورد روایت و حماسۀ ایرانی «کاوۀ آهنگر».
کاوه آهنگر، حماسه متفاوت ایرانیها از یک انقلاب
آنچه در ادامه میآید، استناد و اثبات ادعایی است مبنی بر متفاوت و ویژه بودن روایت حماسی «کاوه آهنگر» در اساطیر ایران و حتی جهان. در حالی که حماسهها و اسطورهها با تفکرِ آموزشِ «استبدادپذیری» و «شاهپرستی» شکل گرفتهاند، در اعماق لایههای تاریخ و ماقبل تاریخ، انسانهایی گمنام اما متفکر و انقلابی، اسطورهای از نام «کاوه» میسازند که از بطن اجتماع برمیخیزد و علم برافراشته، حکومت «بیهنران» و «بیدینها» را نابود میکند.
انسان ماقبل تاریخ با روایت کردنِ اسطورهها، تفکر خود را باز مینمود. در میان ملل مختلف و به خصوص ملتهای دارای تمدن، اساطیر، به نسبت زیادی وجود داد. ایران نیز دارای اساطیر و روایتهای حماسی از دوران باستان خود است. هر کدام از این روایتها، بخشی از تفکرات ملی را باز مینمایانند. یک نمونه از این روایتها، داستان «فریدون و ضحاک» است که بخشی طولانی از این اساطیر را فرا میگیرد. یک بخش از این روایتِ کلان، حضور کاوه و قیام او علیه ضحاک را در بر میگیرد. این بخشِ به ظاهر کوتاه در ادبیات حماسی ایران، ارزشِ بسیار زیادی پیدا کرده است. این روایت، استدلالی برای «درفش کاویان» یعنی پرچم ملی ایرانیان طرح میکند.
از آنجا كه اساطير همواره به زمان آغازين و خاستگاه امور مىپردازد، تكوينشناسى و چگونگى پيدايش جهان، انسان و بسيارى ديگر از پديدهها از مضامين اصلى آن است. اسطوره در بسيارى از سنتها، اعمال، مكانها و اشياى مقدس به چشم مىخورد و در واقع كل حيات دينى جامعهاى را بيان مىكند. كاركرد آن در پاسخ به امورى چون پيدايش يك جامعه، معناى يك رسم، دليل پيدايش يك آيين و مناسك خاص، چرايى حرمت برخى امور، دليل مشروعيت يك اقتدار خاص، سبب مرگ و رنج انسان و... نهفته است.[1]
از آن جمله روایتهای اسطورهای ایران را میتوان برشمرد. ایران به عنوان یکی از مراکز متمدن دوران باستان، اسطورههای ملی قابل توجهی دارد. بسیاری از این اسطورهها مشابه دیگر تمدنهای باستانی است و دغدغهها و درونمایه مسلط آنها مسائلی مانند: معماهای خلقت، دفاع از میهن، مرگ و زندگی و مشابه آن است. اما در این میان روایت «کاوه آهنگر» نمودی متمایز دارد. این روایت، ساختاری استثنائی دارد و نه تنها در ادبیات ایران بینظیر است بلکه همانند آن، با این کیفیت در ادبیات هیچ ملتی یافت نمیشود[2] و قیامی را به تصویر میکشد که توسط یک «دادخواه» ناشناخته آغاز میشود و حکومت هزار ساله یک پادشاه مقتدر را برمیاندازد. زیبایی و شگرفی این داستان در این است که حماسه پیروزی مردمی ستم کشیده و دلسوخته را میسراید.[3] به طورىكه از داستان ضحاك و كوشش انتقامجويانۀ فريدون و قيام دلاورانه كاوۀ آهنگر برمىآيد، مردم ايران از ديرباز دست به جنبشهاى اعتراضى عليه بيدادگران عصر زدهاند.[4]
با توجه به اینکه سرچشمه داستان کاوه و بنیاد پرچم ایران در شاهنامه و تاریخهای پارسی و عربی بیتردید، خداینامه است،[5] این حماسه حداقل تا آن زمان سابقه دارد. اما مسأله این است که آیا حماسه کاوه در تاریخ خاصی به دیگر روایتها اضافه شده است؟
با توجه به این مقدمه به سراغ چکیده روایت کاوه و ضحاک با توجه به منابع مختلف میرویم.
عامیانهترین روایت، روایت نقالان است. در روایتی نقالان از داستان کاوه، فقط ساختار اثر باقی مانده و همه مسائل فرعی و اصلی روایت، دستخوش قصهپردازیهای دورههای نقل و قول شده است. به شکلی که دیگر همه مسائل طبق سرنوشتی محتوم و نوشته شده اتفاق میافتد و پیران و بزرگان که از آینده با خبر هستند، قهرمانها را راهنمایی میکنند. همچنین تمام قدرت شخصیتها، حاصل از جادو و طلسم است و مکالمههای یوشع پسر نوح با کاوه و همچنین هوم با فریدون، مشابه روایات عربی متدوال شده در قرون پس از اسلام است. شخصیتهای دارای بُعد مذهبی پررنگی شده هستند و حتی کاوه، از طبقه ضعیف در نظر گرفته نمیشود چرا که در تفکر سدههای بعد از فردوسی، یک فرد از این طبقه نمیتوانست یا نباید به چنین مقامی دست مییافت. روایت به شکل مطبوعی برای مخاطبین آن دورههای زمانی، شکل گرفته است.[6] البته در طومار جامع نقالان، پیر جای خود را به سیمرغ دانا داده است، این روایت به آنچه در شاهنامه ذکر شده نزدیکتر و اثر مسائل جادویی و مذهبی کاهش یافته است. تفاوت اصلی در این نسخه روایت، جابجایی زمان حوادث است. در این روایت، قیام کاوه پیش از تولد فریدون و کشته شدن جمشید است.[7] اما همانطور که گفته شد، ساختار این روایت تا حدود زیادی با روایت فردوسی شباهت دارد.
کتابهای مختلفی که در قرنهای مختلف، جهت نگارش تاریخ جهان اسلام، نوشته شدهاند، هر کدام قیام کاوه را به عنوان جزئی از تاریخ بیان کردهاند. روایت ضحاک و قیام کاوه، ابعاد مختلفی دارد و در طول زمان به شکلهای متفاوتی نقل شده است. هرچند ساختار روایت در تمام آنها تقریباً مشابه است، اما زاویه دید بر اساس جنبههای اجتماعی زمان و دیدگاه نویسنده متفاوت بوده است. ابن اثیر، در ضمن نقل چند روایت مرسوم از این روایت، آن را «یکی از دروغهای خنک ایرانیان» میداند.[8] نگارنده، بخشهای مربوط به روایت کاوه و قیام او علیه ضحاک را در کتابهای تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، تاریخنامه طبری، المعجم فی آثار ملوک العجم، تجارب الامم، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، زین الاخبار و مرآة البلدان بررسی نمود و این نتیجه حاصل شد که تغییرات ابتدایی و انتهایی روایت و همچنین گرهگشاییهای آن، اشکال مختلفی به خود گرفته که میتوان برای هر کدام از آنها دلیل اجتماعی مناسبی یافت. در واقع هر نویسنده، با توجه به باورپذیری تاریخی در اجتماعی که در آن میزیسته، بخشی از روایت را تغییر داده و حاصل این تغییرات، شکلهای متفاوتی از این روایت است. هرچند ساختار اساسی روایت تا حد زیادی، مشابه است اما در اکثر این نمونهها، ساختار اساطیری و حماسی روایت از بین رفته و در بسیاری از موارد، داستان رنگ مذهبی به خود گرفته و مانند تغییراتی که در روایت طومار نقالان نقل کردیم، به سرش آمده است.
شاهنامه به صورت کوتاه از کاوه یاد کرده و در داستان فریدون و ضحاک، نقش کاوه کاملاً فرعی است. به نظر میرسد اصل اسطوره نیز همین ویژگی را در میان دیگر اسطورهها داشته است. اما این حضور صاعقهوار به دلیل عمق محتوایی و ساختار منحصر به فرد آن، تبدیل به یکی از مشهورترین روایت حماسی شده است.
البته در گرشاسبنامه اسدی طوسی، توضیح مفصلتری از نقش کاوه پس از پیوستن به فریدون ارائه میشود. فریدون کاوه را یکی از سرداران لشکر خود میکند و او را در رأس سپاهی بزرگ به جنگ خاور (روم) میفرستد. (امیدسالار، ایرانیکا: ذیل واژه کاوه) در روایت بلعمی نیز، کاوه به شکلی مفصلتر به نبرد با ضحاک میپردازد و مردم به او پیشنهاد شاهی میدهند و او نمیپذیرد. کاوه مسئله «کسی از دودمان شاهان» را طرح میکند و در جستجوی فریدون برمیآیند. عاقبت او را یافته و به شاهی برمیدارند. در روایت بلعمی، این ماجراها در زمان حضرت نوح و بعد او اتفاق میافتد.[9]
در روایت زینالاخبار، کاوه یکی از کدخدایان است و به همین دلیل به مجلس ضحاک برای دادن گواهی دعوت شده است و قرار است محضر را امضا کند.[10] گاهی این روایت را به تاریخ نیز تطبیق دادهاند که نگارنده، هیچ کدام از این تطبیقها را قابل توجه ندید. این تطبیقها مسبوق به سابقه است، به عنوان مثال در مرآه البلدان میخوانیم:
«نگارنده گويد بلزيس همان كاوۀ آهنگر معروف است و آرباس، فريدون. و سارداناپال ضحاك آخرى و در تواريخ پارسى و تازى هم نوشته شده كه يكى از بختنصرهاى بابل رهام بن گودرز بن قارن بن كاوه است و ما چون كاوه را همان بلزيس مىدانيم اين حكومت نسلا بعد نسل از كاوه يا بلزيس به رهام رسيده و خبر صحيح است.»[11]
مجموعه پیرفت در روایت شاهنامه به این شکل نقل شده است:
شروع حکومت ضحاک ـ تیره شدن اوضاع مردم ـ اسارت دختران جمشید نزد ضحاک ـ رفتن ارمایل و گرمایل به خوالیگری و نجات جوانان ـ خواب دیدن ضحاک نابودی را ـ موبدان در تعبیر خواب، خبر نابودی حکومت ضحاک به دست فریدون را به او میدهند ـ تولد فریدون و سپردنش به برمایه ـ بردن فریدون به البرز نزد مرد دینی و کشته شدن برمایه توسط ضحاک ـ توضیح مادر برای فریدون ـ بیچارگی ضحاک از ترس سرنوشت محتوم ـ پیشنهاد نوشتن گواهی بر نیکی ضحاک ـ آمدن دادخواه ـ پس دادن فرزند کاوه به او ـ پاره کردن محضر گواهی توسط کاوه ـ خروج کاوه و شگفتی ضحاک از این مسئله ـ جمع شدن مردم بر کاوه ـ رفتن به درگاه فریدون ـ ساخته شدن پرچم یا دفش کاویانی ـ گرز ساختن برای فریدون ـ حمله فریدون به ضحاک ـ رسیدن فریدون به شهر و دیدن قصر ـ دیدار با دختران جمشید
همانطور که در روند پیرفت معلوم است، بخش کوتاهی از مجموع این روایت مربوط به داستان کاوه است. این قسمت را از کل داستان جدا مینماییم.
پیشنهاد نوشتن گواهی بر نیکی ضحاک ـ آمدن دادخواه ـ پس دادن فرزند کاوه به او ـ پاره کردن محضر گواهی توسط کاوه ـ خروج کاوه و شگفتی ضحاک از این مسئله ـ جمع شدن مردم بر کاوه ـ رفتن به درگاه فریدون ـ ساخته شدن پرچم یا درفش کاویانی ـ گرز ساختن برای فریدون
با توجه آنچه در متن گفته شد، ساختار روایت کاوه و قیام او علیه ضحاک، در پیرفتهای زیر خلاصه میشود:
فراگیر شدن ظلم ـ تشکیل جلسه جهت تدوین گواهی ـ طغیان یکی از مظلومین و دادخواهی ـ جمع شدن مردم زیر پرچم دادخواه ـ انتخاب رهبر برای قیام ـ پیروزی مردم و رهبرشان بر ظلم
اگر اسطوره، از ابتدا به همین شکل و با این ساخت، به وجود آمده باشد، باید به این نکته توجه کرد که این ساختار، مطابق بر جریانهای اجتماعی ـ سیاسی انقلابهای دوره معاصر است. ادبیات دو قرن اخیر نیز، زمانی که به انقلاب و قیام مردمی پرداختهاند، ساختار روایی مشابهی را انتخاب کردهاند. این تشابه عجیب، ویژگی منحصر به فرد ساختار این روایت است. مقایسههای انجام شده توسط استاد اسلامی ندوشن و دیگر محققین که در متن به آنها اشاره شد، گواه این مسئله است که مشابه این ساختار در روایتهای دیگر اساطیر و حماسهها با این پایانبندی وجود ندارد. البته این ادعا نیاز به تحقیقی مفصلتر و دقیقتر دارد. اما با اتکا به همین یافتهها، به این نتیجه میرسیم که این روایت، کهنترین روایت قیام مردمی علیه استبداد و ظلمی است که هزار سال ـ رمزی به معنی تمام دوران ـ بر ملتی حکمفرما بوده است.
اما درباره شخصیت کاوه، همانطور که ذکر شد، این نتبجه محتمل است که کاوه، در ابتدا، تنها یک آهنگر برای ساخت گرز گاوسر بوده است، اما مردم ستمدیده که در طی هزارههای متمادی، این روایت را سینه به سینه نقل کردند، شخصیت دوستداشتنی، شجاع و ظلمستیز کاوه را گسترش دادند، تا زمانی که در روایات عامیانه، شخصیت کاوه وسیعتر و تأثیرگذارتر از فریدون میشود.
این ارج و ارزشی که در طی سالیان، به کاوه داده شد و او را از حالت یک میانورد کوتاه، تبدیل به یک روایت کامل و یک شخصیت پهلوانی کرد، به این علت است که این حماسه ساخته مردم مظلومی است که در حماسههای این سرزمین نقشی نداشتهاند. به عقیده نگارنده، مرجع ساخت این حماسه با دیگر اساطیر حماسی متفاوت است. اگر تاریخ حماسی را شاهان و درباریان و وابستگانشان ساخته، پرداخته یا نگاشتهاند، حماسه کاوه را مردم، به شکلی نامحسوس در میان انبوه اساطیر ساخته و گسترش دادهاند. البته چنین بینشی، هر چند از عوام بر آمده، اما نوع فکر خواص است و این متفکرین ـ حتی در دوران ماقبل علم ـ هستند که با این روایات درد مردم را بیان مینمایند.
[1] بریتانیکا، به نقل از دایره المعارف قرآن کریم، 1382 ص 618.
[2] اسلامی ندوشن (1342) تأمل در شاهنامه (داستان ضحاک ماردوش)، مجله کاوه (مونیخ) شماره 1، ص11
[4] راوندی، مرتضی (1354) تاریخ اجتماعی ایران، تهران: نگاه، جلد 8، ص145
[5] شهمردان، رشید (1354) درفش کاویانی ـ پرچم شاهنشاهی ایران باستان، مجله بررسیهای تاریخی، شماره 56، ص256
[6] دوستخواه، جلیل (1370) کاوه آهنگر به روایت نقالان، مجله ایران نامه، شماره 37، ص137ـ 139
[7] افشاری، مهران، مداینی، مهدی (1377) هفت لشکر (طومار جامع نقالان) از کیومرث تا بهمن، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، صص 19 تا 31
[8] ابن اثیر، علی بن محمد (1371) تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران (وقایع قبل و بعد از اسلام)، مترجم: عباس خلیلی و ابوالقاسم حالت، تهران: مؤسسه مطبوعات علمی، جلد اول، ص269
[9] بلعمی، محمد بن محمد (1378) ترجمه تاریخ طبری، مصحح: محمد روشن، تهران: سروش، ص103- 107
[10] گردیزی، عبدالحی بن ضحاک (1363) زینالاخبار، مصحح: عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب، جلد1.، ص35
[11] اعتمادالسلطنه، محمدحسن بن علی (1367) مرآهالبلدان، محقق: هاشم محدث و عبدالحسین نوایی، تهران: دانشگاه تهران، جلد4، ص2135