موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

نقد حمیدرضا شکارسری بر مجموعه‎شعر «برگ‎ریز» امیرعلی سلیمانی

13 مهر 1394 17:44 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
نقد حمیدرضا شکارسری بر مجموعه‎شعر «برگ‎ریز» امیرعلی سلیمانی

شهرستان ادب به نقل از روزنامه خراسان: تنها بيست و چهار سال دارد اما از سوي ديگر در هر چه جشنواره و کنگره ادبي که مي شناسي شرکت کرده و برنده شده است ! از خودم مي پرسم آيا درست است که با يک پيش زمينه ذهني و با يک انتظار فرامتني پيشين به سراغ مجموعه شعرش بروم ؟ اگر نه با اين آموزه روشن پديدارشناسانه چه کنم که آگاهي دروني سوژه براي رويارويي با هر پديده اي ، اصل اساسي شناخت و تفسير و نقد آن پديده است ؟ چرا که نه ؟! بگذار با اين پيش زمينه ، با انتظاري بزرگ مجموعه شعر «برگ ريز» را بخوانم و بعد اگر انتظارم برآورده نشد ، جواني اش را بهانه کنم و به آينده و مجموعه شعرهاي بعدي اش اميدوار بمانم !


***

«اميرعلي سليماني» جزو جريان سنتي سرايان نوقدمايي اين سال ها محسوب مي شود که در عکس العملي فعال نسبت به جريان سنتي سرايان مدرن و پست مدرن فرماليست که طي دو دهه گذشته سر وصداي فراواني به راه انداخته اند اما توفيقي حداقل در ميان مردم عادي روزگار نيافتند ، بازگشتي خلاقانه به غزل بيت مدار و مضمون گراي سنتي داشتند . غزلي با زبان و بيان و تعابير نو اما با نگاهي کهن به شعر و جهان شاعرانه . غزلي که با رويکرد پرشمارتر مخاطبان همراه شد و البته با برخورد مهربانانه تر داوران کنگره ها و جشنواره هاي ادبي رسمي انگيزه بيشتري هم يافت.«برگ ريز» از مضامين بکر و مصاريع دلنشين هيچ چيز کم ندارد. مضاميني که در حافظه مخاطب نقش مي بندند و دهان به دهان مي چرخند . بدون شاعر به سفرهاي دور و دراز مي روند و حتي به نام شاعران ديگر سند مي خورند . ابياتي که درواقع از شاعر اصلي خود معروف تر مي شوند . اين ابيات را مي توان برگ برنده «برگ ريز» دانست.

خواب ديدم نيستي، تعبير آمد مي رسي

هر چه من ديوانه بودم ، ابن سيرين بيشتر

*

اگرچه مثل قفس از نبود و بود پرم

دلم هنوز پرنده ست ، از صعود پرم

تنوع و وفور مضامين يک طرف اما در طرف ديگر آن هارموني است که بايد بين اين رنگين کمان تصاوير زيبا برقرار شود تا شعر دچار پراکندگي و تزاحم تصاوير نشود . نکته اي که در غزل سبک هندي و حتي عراقي آشکارا رخ مي نمايد . البته عشق و آشفتگي عاشق را در توجيه اين پراکنده گويي مطرح کرده اند که چندان منطقي به نظر نمي رسد . اين عاشق دلخسته چرا وزن و قافيه را از دست نمي دهد و تنها در مضامين دچار آشفتگي مي شود؟!

«برگ ريز» از اين پراکندگي هاي ناشي از استقلال ابيات ، فراوان دارد . پراکندگي را لزوما مترادف با تزاحم و تناقض تصاوير نمي دانم اما با آن پراکندگي که تا مرز تناقض ابيات پيش رود چه بايد کرد؟

مگر مي تواني در مطلع غزل بچه شيري باشي و در مقطع آن غمي هفتاد ساله در سينه ات نهفته باشد ؟!

نشسته ام مثل بچه شيري که دل به چشم غزال دارد

بهار گيسوي چشم سبزي که با زمستان جدال دارد ...

حالا بماند که غزال چگونه مي تواند بهارگيسويي باشد که با زمستان جدال دارد ؟!

مگر مي شود گريه هايي قشنگ چون آسماني باراني به فاصله يک بيت ناگهان ابتداي ويراني باشند و در بيت بعد باز هم همان گريه ها ، زنده رود شوند و مايه آباداني شاعر؟!

خسته ام ، خسته ام از اين پاييز ، خسته ام خسته ، چاي تازه بريز

چه قشنگ است گريه هات عزيز ، گريه هايي که در نبود من است

اشک تو آسمان باراني ست ، اشک تو قصه پريشاني ست

اشک تو ابتداي ويراني ست ، اشک تو قصه فرود من است

گيسوان تو صحن مسجد شاه ، ابروانت غروب نقش جهان

خنده هاي تو صبح هشت بهشت ، گريه هاي تو زنده رود من است

حالا بماند که وجه شبه گيسو با صحن مسجد شاه و ابرو با غروب نقش جهان چيست ؟!

حتي گاه انتظار مخاطب در يافتن ارتباطي منطقي بين دو مصرع يک بيت هم جواب نمي گيرد:

من برکه ام تو رود ، من خسته هيچ گاه

در کنج خانه ام چمداني نداشتم

*

چقدر باغ ، غم انگيز مي شود تو نباشي

چقدر دلهره دارند از درخت ، تبرها

تو مي روي سر بر شانه افق بگذاري

عجيب نيست حسودي کنند شانه به سرها

باغ غم انگيزي که در آن تبرها از درخت ها مي ترسند ! و ظاهرا جذابيت رابطه «شانه ها» شاعر را غافل کرده است که اساسا شانه به سرها چرا بايد بخواهند سر بر شانه افق بگذارند و به همين خاطر به کسي حسودي کنند که سر بر شانه افق مي گذارد ؟!

در اين بين کم دقتي هاي شاعر در کار با زبان و دقايق آن حشوها ، کژتابي ها و ضعف تاليف هاي فراواني را به وجود آورده است که براي من باورنکردني است.

با پلنگي که منم ابر ندارد حرفي

ماه من ! سوي توام ، خيره به سوسوي توام

صيد و صياد به هم ريخته در قصه ما

تويي آهوي مني يا منم آهوي توام ؟

آيا ماه سوسو مي زند يا رابطه موسيقايي سوي تو بودن و سوسو زدن شاعر را فريفته است ؟ چرا شاعر بايد به جاي بيان طبيعي و سالم «تو آهوي مني يا من آهوي توام؟» بگويد «تويي آهوي مني يا منم آهوي توام ؟»

خون هزاران مثل فرهاد است در راهت

اي ابرويت شمشير ، شيرين معاصرکش !

شيرين معاصرکش کيست ؟ کسي که شيرين هاي اين روزگار را مي کشد يا شيريني که فرهادهاي معاصر را به قتل مي رساند ؟!

کسي که در طمع آفتاب خيره بماند

عجيب نيست اگر از سرش کلاه بيفتد

در طمع آفتاب خيره ماندن يعني چه ؟ آيا به طمع ديدن آفتاب به آن خيره ماندن يا اين که به «طمع آفتاب» خيره ماندن ؟

ساعت ، سکوت ، سردي و سختي و صبر و سوز

اين هفت سين سفره سزاوار عيد نيست

در مصرع اول تنها شش کلمه با حرف ابتدايي «سين» آمده است نه هفت تا (تازه اگر جناب عمو نوروز صبر را بپذيرد !)

***

«برگ ريز» داراي تنوع موضوعي فراواني است. از عشق و تغزل گرفته تا جنگ و دفاع مقدس و موضوعات مذهبي و سياسي . اين همه نسبت به عشق و تغزل و جنگ و دين و سياست در قرون گذشته فرم و شکلي معاصر دارند . صورتي که زباني نو ، عيني گرا و جزءنگر را براي بيان خود مي طلبند .«سليماني» به علت تعلق خاطر به شيوه سنتي غزل سرايي علي رغم نوشدن فضا از يک سو و تجربه کم در رويارويي با زبان در اين شکل از غزل ، دچار دست اندازها و غفلت هاي فراواني در زبان و بيان شاعرانه اش شده است . با اين همه ...با اين همه او تنها بيست و چهار سال دارد و «برگ ريز»هايي بي شمار در پيش ! و من اميدوارم ...

* برگ ريز – اميرعلي سليماني – شهرستان ادب - 1393

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نقد حمیدرضا شکارسری بر مجموعه‎شعر «برگ‎ریز» امیرعلی سلیمانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.