موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
سخنی از دبیر سایت شهرستان ادب: «آیا حق امضا محفوظ است؟»

بث الشکوایی با همکارانمان در سرویس‎های ادبی فرهنگی رسانه‎ها درباب «نقل بی‎ارجاع به منبع»

25 آبان 1394 21:58 | 11 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.72 با 32 رای
بث الشکوایی با همکارانمان در سرویس‎های ادبی فرهنگی رسانه‎ها درباب «نقل بی‎ارجاع به منبع»

شهرستان ادب:  حتما می‎دانید که برای مدیریت یک رسانه، دو راه وجود دارد: ۱. «تولید محتوا»، ۲. «تکرار محتوا». روش نخست را دشواری‎هایی است که روش دوم را نیست. به همین خاطر روش دوم باید پایبند حداقلی از ضوابط باشد. روش اول شبیه کار یک کشاورز یا باغبانِ زحمت‎کش است. باید زمینی باشد، بذری، آفتابی، آبِ بارانی، آبِ رویی و همّتِ بازویی (یا به قولی: کدّ یمینی و عرق جبینی)، تا ارادۀ خام، سرانجام به محصولی مثل گندم یا سیب برسد. اما روش دوم بیشتر شبیه کار یک دلّال و خریدار توانمند است که با زحمتی بسیار کمتر و به اعتبار  سرمایۀ ابتدایی خود می‎تواند این محصول را به دست دیگر نقاط دوردست در شهرها برساند. طبیعتا روش دوم هم روش نیکویی است، به شرطی که به حق باشد. یعنی جناب خریدار و حضرت دلال اتوکشیده، حق و حقوق کارگر و برزگر رنج‎کشیده را ادا کند. در غیر این صورت، دست‎درازی بی‎اجازه به آن سیب یا گندم در هر دین و آیین، نکوهیده است و ننگین و موجب اخراج آدمی از فردوس برین.

از ابتدا بنای اصلی موسسۀ شهرستان ادب در حد بضاعت بر «تولید محتوا» گذاشته شده است، در زمانه‎ای که متولیان و مدعیان ادب و فرهنگ، در بهترین حالت به «تکرار محتوا» مشغول بودند. سایت شهرستان ادب هم _دست‎کم از وقتی نگارنده در آن می‎نویسند_ بنا را بر همین گذاشته است. هرچند می‎شد با روش «تکرار محتوا» و استفاده از تکنیک شگرفِ «کپی‎پیست» چرخ این چرخنده را چرخاند و از محتوایش نزد داوران و حساب‎کشان دفاع کرد. کفایت می‎کرد ما را بررسی هفتگیِ سرویس فرهنگی چند رسانۀ مجازی تا حتی بی زحمتِ نگارش (تایپ) و ویرایش؛ مقصود حاصل شود.

اما ما بنا بر اعتقادات و نوع تفکرمان، روش نخست را انتخاب کردیم و داریم برایش زحمت می‎کشیم. باری، در فرجام کار می‎بینیم بسیار کمتر از زحمت‎هایمان به نتیجه می‎رسیم. مثلاً برای مطلبی که هیچ مشابهی در عالم مکتوبات و رسانه‎ها ندارد، طی مدت‎ها برنامه‎ریزی می‎کنیم و زحمت می‎کشیم، اما وقتی بعد از چند روز آن را در سایت‎های جستجوگر می‎جوییم، می‎بینیم مطلب ما عیناً و حتی همراه عکسش (آش با جاش!) در رسانۀ دیگری، و عموماً یک خبرگزاری (که بنا به ماهیت خبرگزاری بودنش پربازدید هم هست) _و بی هیچ اشارۀ آشکاری به منبع اصلی_ منتشر شده است. اکثراً هیچ منبعی داده نشده و خبرگزاریِ مورد بحث، در ابتدای مطلب نوشته «به گزارش سرویس فرهنگی خبرگزاری فلان»! . گاهی هم که منبع داده شده، در پایان مطلب و با ریزترین فونت و کمرنگ‎ترین رنگِ ممکن است، که بیچاره در مقابل «به گزارش سرویس فرهنگی خبرگزاری فلان» بولد و قلدرِ ابتدای مطلب توانِ زورآزمایی و خودی نشان‎دادن ندارد! حال آنکه خود ما وقتی بخواهیم مطلبی نقل کنیم عموما در همان ابتدای مطلب برای احترام به حقوق مولف، منبع را ذکر می‎کنیم: «شهرستان ادب به نقل از فلان».

البته گاهی اوضاع از این هم که گفتیم بدتر بوده، مثلا دیدیم خبرگزاری محترم تاریخ مطلبش را دستکاری کرده و به پیش از تاریخ انتشار مطالب ما تغییر داده! که اگر خدای‎ناکرده مخاطب هوشمندی خواست منبع اصلی را پی بگیرد، بگوید لابد شهرستان ادب از آنجا برداشته! یا اینکه مطالب کمی جا به جا شده و عکس تغییر پیدا کرده، که یعنی ایشان بر سبیل توارد، از افکار یا پیگیری شخصی خودشان به این مطلب رسیده‎اند! سبحان الله از اینهمه همدلی و همسویی!

و البته این نقل‎های بی‎منبع صرفاً به خبرگزاری‎ها محدود نمی‎شود و هیئت تحریریۀ ما گاه مطلب خودشان را در یک روزنامه هم مشاهده کرده‎اند که موجب شادمانی خانواده‎شان شده!

جالب اینجاست که اکثر این رسانه‎های گرامی که مطالب ما را به نام خود زده‎اند جزو رسانه‎های «ارزشی» قلمداد می‎شوند! حال پیدا کنید ارزشگذار را!

باری علت هم شاید این است ما با بعضی از این رسانه‎های داخلی در بعضی امور موافقیم، یا به قول خودشان «هم‎سو»ییم. علت این هم که مثلا سایت منافقین یا سایت منتسب به بقایای ساواک و سلطنت‎طلب‎ها مطالب ما را بر نمی‎دارند این است که به دردشان نمی‎خورد! فلذا ما اگر بخواهیم مطالبمان را کسی به نام نزند، تنها راهی که داریم این است که چیزی بگوییم که هیچکس با آن موافق نباشد! چون بالاخره درمورد بزرگداشت مولوی نوشتن یا پروندۀ ادبیات ضدآمریکایی کار کردن در این مملکت طرفدار زیاد دارد! فلذا باید برای مصون ماندن از انتحال، از افکار اعتقاداتمان دست بکشیم و کلا هیچ فکر و اعتقادی نداشته باشیم!

از مطایبه گذشته و به متن جد و وجدان برگشته، این متن شکایت قشر زحمت‎کشِ ادبیات و فرهنگ (چه برزیگر چه کارگر) است از گروه محتشمِ رسانه (چه خریدار چه بنکدار).

وقتی به نسبت کنونی سایتِ ادبی جمع و جور خودمان با بعضی از این خبرگزاری‎های باهیمنه فکر می‎کنم، پی می‎برم قطعا رسانه‎ها و تلاش‎های کوچک دیگری هم مثل ما هستند که در گوشه‎وکناری دیگر بنا به اعتقاداتشان به «تولید محتوا»  مشغول‎اند اما تلاش آن‎ها هم توسط ارادۀ کارخانه‎ایِ این بزرگان به صورت کنسروشده مصادره به مطلوب شده و در حقیقت هیمنۀ بسیاری از این رسانه‎های چاق و فربه  از بلعیدن آن تلاش‎های تولیدیِ خالصانه و گم‎نام _یا گم‎نام‎شده!_ تشکیل شده است. اینجا بود که یاد آمریکا افتادم. یاد سرمایه‎داری و امپراطوری، کاپیتالیسم و امپریالیسم. چیزی که در معنا و صورت دوستش نداریم.

باری، ما دوستان و همکاران فرهنگی خودمان را آمریکا نمی‎دانیم، اما این روش آمریکایی است و البته همین هم مایۀ تعجب است. چنانچه بسیاری از دبیران و خبرنگاران سرویس‎های فرهنگی را از نزدیک می‎شناسیم و با ایشان دوستیم، افرادی که خالصانه و صمیمانه برای امر فرهنگ زحمت می‎کشند و وزنۀ فرهنگی و اعتقادی‎شان به وجهۀ خبرنگاری و کارمندی‎شان می‎چربد و حامی ما و همۀ تلاش‎های خلّاقانه و مجدّانۀ فرهنگی ادبی دیگر بوده‎اند و هستند. همین بیشتر مایۀ شگفتی ماست که چرا بعضی از دوستان دیگر، در این لباس قرار می‎گیرند اما حواسشان به لباسشان و اساس کارشان نیست.

بعد از پیغام و پسغام فرستادن‎ها برای حضرات و نظر (کامنت) نوشتن‎های بسیار پای مطالب مسروقه و تحقیقِ این بیت حکیمانه: «گوش اگر گوش تو وناله اگر نالۀ من | آنچه البته به جایی نرسد فریاد است»؛ دوستانمان راه‎های مختلفی را برای حل این مشکل پیشنهاد کردند. یکی اینکه تلفن سرویس‎های فرهنگیِ مورد بحث را بگذاریم جلویمان و یکی‎یکی تماس بگیریم دعوا کنیم؛ وانگهی دیدیم ما دعوایی نیستیم. دیگر اینکه فهرست این نقل‎های بی‎منبع را با لینک‎های اصلی و فرعی وبا عنوان «سرقت رسانه‎ای» منتشر کنیم _چنانچه بیشترشان را برای گزارش به مدیر موسسه فرستاده‎ام و آماده دارم_؛ اما دیدیم ما اهل پرده‎دری هم نیستیم. راه دیگر هم پیگیری حقوقی این مسئله بود؛ که سرآخر دیدیم ما حتی حقوق‎دان هم نیستیم. و البته که در روزگار ما، کار برای کسانی که نه سرهنگ‎اند نه حقوق‎دان هیچ‎گاه آسان نبوده و نیست. اما وقتی بیشتر فکر کردم دیدم، ما فرهنگی هستیم و اهل قلم. چه بهتر که پیش از هراقدام پیشنهادی کدورت‎آفرینِ دیگری، حرف بزنیم و بنویسیم و موضوع را با روش و منش خودمان و به طور فرهنگی پیگیری کنیم. جای آنکه کدورت و پرده‎دری برای ایشان ببریم، قلم را علم کنیم و کاغذین جامه به دادگاه وجدان ببریم. چه اینکه درددل کردن، همواره نخستین و قابل اعتمادترین سلاح ما اهل فرهنگ بوده است.

از نگارنده در دوران وبلاگ‎نویسی تا دلتان بخواهد مطلب یا ایدۀ بی‎ارجاع به منبع برداشته‎اند. از روزنامه و خبرگزاری گرفته تا مقاله و پایان‎نامه. بارها شده بود برداشت‎کنندۀ مطلب خود اذعان هم به این نکته کرده بود که «فلانی من دارم از پایان‎نامه‎ام که به نوعی نوع کامل همین یادداشت توست دفاع می‎کنم، بابت ایده از ما راضی باش» من هم چه این مسئله را می‎گفت چه نمی‎گفت راضی بودم و هیچ‎وقت هیچ مشکلی با این مسئله نداشتم. چه اینکه غرض این است آن حرف در جهان واژه‎ها منعکس شود و آن آتش در عالم بگیرد. و چه اینکه آنقدرها هم برای فکرها و نوشته‎جات خود اهمیت و اعتباری قائل نبودم. اما یکسالی می‎شود که با تذکر دوستی دریافتم اینجا داستان فرق می‎کند. اولاً من مسئولیت بخشی از یک موسسه را شرعاً و قانوناً پذیرفته‎ام (حالا اتفاقی است که افتاده!) و باید از حیثیت و تلاشش حمایت کنم؛ ثانیاً باید حامی هیئت تحریریه‎ای باشم که با همه اندکی‎شان، تلاش بسیار دارند در نگارش و ویرایش این مطالب (چه با نام چه بی نام) تا خدا نکرده مبادا دلسرد شوند. ثالثا این بلیّه، مختص شهرستان ادب نیست و خیلی نهال‎ها و درخت‎های فکری و هنری باصفای دیگر هم دارند به دست همین غفلت _ و شاید خدای‎ناکرده گاهی هم تنبلی و آماده‎خوری_ بعضی از رسانه‎ها، ریشه‎کن می‎شوند. 

این شد که این وجیزه به رشتۀ تحریر درآمد، باشد که به خیر و عافیت تعبیر شود.

والحمدلله اولاً و آخراً.


دبیر سایت شهرستان ادب.





کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • بث الشکوایی با همکارانمان در سرویس‎های ادبی فرهنگی رسانه‎ها درباب «نقل بی‎ارجاع به منبع»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: