شهرستان ادب: به مناسبت روز شهادت حضرت امام موسی کاظم (ع) داستانی میخوانیم از مجید قیصری، نویسندۀ رمانهای مطرح و پرمخاطب سه دختر گلفروش، گوسالۀ سرگردان، ضیافت به صرف گلوله و... . قیصری داوری جشنوارههای داستانی بسیاری از جمله شعر و داستان سوره، کتاب سال شهید غنیپور و...را عهدهدار بوده است.
در میان یادداشتها و طرحهای ناتمامی که از خورخه لوئیس بورخس برجا مانده، متنی به چشم میخورد که درمجلۀ ادبیات امروز وابسته به کتابخانۀ مرکزی بوئنوس آیرس برای اولین بار به چاپ رسیده است؛ مصحح در کمال امانت و دقت اصل این متن را به چاپ رسانده تا هیچ شک و شبههای بر اصالت متن باقی نگذارد. بر پیشانینوشت یادادشت نوشته شده «موسای دیگر» و چند کلمۀ پس از آن خطخوردگی ظریفی دارد. محققان کتابخانۀ بوئنوس آیرس با هیچ ابزار و وسیلهای در عصر حاضر نتوانستند به زیر این جوهر سیاه نفوذ کنند و پرده از راز این خطخوردگی بر دارند؛ این لکۀ سیاه چندی است برای شارحان آثار بورخس مایۀ کنجکاوی و تفحص بسیار در متون کهن و بالینی او شده. فهم این خطخوردگی، این لکۀ سیاه نفوذناپذیر، متن را به تعلیق درخوری درآورده؛ شک و دودلی شارحان از نام موسا آنان را به چند اسم خاص اشارت داده و نهایتاً به کشف اسم کتابی منجر شده که مورد توافق اکثر شارحان بوده؛ این کشف مایۀ خوشحالی دوستدارن بورخس را یکچندی است فراهم آورده: «منتهی الآمال» اثر شیخ عباسی قمی، عالمی ایرانی، مدفون در شهر نجف.
چند خط پایینتر ازخطخوردگیهای متن، چند اسم خاص دیگر آمده و بر هرکلمه با خطی نازکتر هاشوره زده شده. به وضوح نمایان است که بورخس قصد نداشته بر آنها خط بطلان بکشد، که احتمالاً قصد داشته از سر آن اسامی رد شده یا طبق سیاق همیشگی آنان را در متن خود گموگور کند؛کاری که در چندین داستان پیش از این صورت داده. دودلی او را از نیش قلمی که برآن کلمهها گذاشته شده به خوبی میشود حس کرد. و آن کلمۀ مقدس که بعد از دودلیها و کنکاشهای بسیار نمایان شده،کلمۀ musa است. شارحان و زندگینامهنویسان بورخس بر سر نام موسای با هم اختلاف ندارند، بلکه حرف قبل از نام موسای است که آنها را به اختلاف کشانده. شارح میرعلایی اعتقاد دارد که این مسأله، اسامی خاص، را نباید مورد تأکید و مایۀ اختلاف قرار داد؛ بلکه باید غرض بورخس را از این تحقیق مورد تأکید قرار داد؛ اما شارحان دیگر این مسئله، یعنی تحقیق بر یکی از متون روایی مسلمانان، را به دیدۀ یکی از نکات بااهمیت در کار نامۀ هنری بورخس نگاه کرده و استدلال به متن دستنویس ذیل کلمۀ موسای (به عنوان یک اسم عام) کرده؛ بورخس چندین موسای دیگری را با ذکر تاریخ تولد و مرگ آنها در متن آورده و بر شناسنامۀ هر نام توضیحی مختصر نگاشته،که این امر خبر از وسواس، نگاه موشکافانه و وسعت معلومات او دارد؛ از جمله: موسایوس، شاعر یونانی قرن چهار یا پنج قبل از میلاد یا موسایوس musaus شخصیت اساطیری مبهمی که گفتهاند پسر یا معلم اورفئوس بوده و چند موسای دیگر که بعد از موسای پسر عمران نبی متولد شده و وفات یافتهاند. اما در میان موساهای راهیافته در اوراق و یادداشتهای ناتمام بورخس، اسم موسای پسر جعفر (128-183هجری) پیشوای هفتم مسمانان (شیعیان) به چشم میخورد. انگار بورخس قصد داشته است کار مفصلی بر روی زندگی ایشان انجام دهد که اجل مهلت نداده. اخیراً یکی از شارحان غیر بومی آثار بورخس (مجید قیصری، نویسندۀ ایرانی) با توجه به کپی آثار موجود در کتابخانۀ مرکزی بوئنوس آیرس و یادداشتهایی که از بورخس در حاشیه و هامش این اثر به جا مانده، متن کاملی را پیدا کرده که نشان میدهد احتمالاً این متن مورد توجه بورخس قرار گرفته بوده. الله اعلم. (کپی متن در مجلۀ ادبیات امروز موجود است.)
ابتدا قصد نداشتم اصل واقعه را اینجا بیاورم. نظر به حساسیتی که بر روی شخصیتهای دینی است، میخواستم از این کار صرفهنظر کرده، تعلیق این جوهر سیاه را بجای خود نگه دارم. اما با دقت نظری که دیگر شارحان بورخس به خرج دادهاند، مجاب شدم که این مهم را انجام دهم، به این قصد که کمکی به فهم این متن کرده باشم. با آوردن اصل واقعه از کتاب شیخ عباس قمی شاید بشود به قصد و غرض بورخس از ذکر موسای دیگر نزدیک شد.
اصل واقعه مربوط به زمان خلافت هارونالرشید خلیفۀ عباسی است که در قرن دوم هجری در بغداد میزیسته. سند این واقعه به نقل از شهرآشوب آورده میشود. (البته نام چند تن از مورخین که این واقعه را به تناوب ذکر کردهاند در اصل متن برده شده؛ همچون شیخ بهایی و شیخ صدوق و رجال معتبری که همه از ثقات و شیوخ طایفه هستند.) روایت به روزی اشاره میکند که هارونالرشید، موسای پسر جعفر را با احترام بسیار به دارالخلافه به صرف ضیافتی دوستانه دعوت میکند. (ضیافت شام یا ناهار، معلوم نیست. ) هارون علت این ضیافت را از موسای پنهان میکند. (مورخین علت دعوت را به وضوح در نیافتهاند، همچون نکات مجهول دیگری که در تاریخ باید به حدس و گمان متوسل شد.)
اما غرض هارون را مفسرین مسلمان نوعی مناظره یا محاجّه ذکر کردهاند که موسای ظاهراً از آن بیاطلاع بوده. مفسرین مسلمان میگویند غرض هارون، خجالت دادن موسای در پیشگاه بزرگان بغداد و به رخ کشیدن قدرت مطلقۀ خویش بهعنوان خلیفۀ مسلمین بوده. آنچه که این ضیافت را مرموز میکند، حضور شخصیتی است که قرار است در این مناظره در مقابل موسای نقش بازی کند. این شخص ساحرای است که با خرج هارون، پنهانی از هند وارد بغداد و قصر هارون شده؛ حضور ساحر تا موقع ضیافت از همۀ اهل قصر پنهان نگه داشته شده. تا زمانی که موسای وارد دارالخلافه میشود.
مورخین نوشتهاند: جوانی خوشرو، اما ضعیف (از فرط عبادت) با چهرۀ گندمگون که جامهای پشمینه بالای جامههای خویش پوشیده بوده، و شملهای در بر کرده و نعلینی در پا داشته. موسای کنار هارون مینشیند. خوان، گسترده میشود. (به دلیل حضور موسای عابد طعام مختصر و ساده بوده. )طعام، حاضر میشود. ساحر از دری پنهانی وارد تالار شده، گوشۀ سفره مینشیند. بسم الله گفته میشود تا غذا تناول شود. خادم موسای دست درون سفره برده تا تکهای نان قاتق کند. اما نان از پیش روی خادم بناگاه ورمیجهد. خادم هر چه دست دراز میکند، نان ورجهورجهکنان دورتر میشود. حاضرین در ضیافت از این افسون ساحر به خنده افتاده، خوشحال نگاه به موسای میکنند. (در روایتهای دیگر هست که موسای عابد خود دست درون سفره برده.) موسای عابد با دیدن این صحنه، سر بلند کرده به پشت سر هارون، به سوی شیری که بر پردهای عریض از سالها پیش نقش شده بوده، میگوید:
«ای اسدالله بگیر دشمن خدا را.»
شیر از درون پردۀ عریض، غرشکنان جستی میزند وسط مجلس، به سوی ساحر و در انظار مهمانان خلیفه، ساحر را در طرفهالعینی پارهپاره کرده، میبلعد. از هیبت شیر، هارون غش میکند. مهمانان کنارۀ سفره را خالی کرده، به سوی درهای تالار قصر فرار میکنند. ضیافت به هم میخورد. چون هارون به هوش میآید، به دست و پای موسای عابد میافتد و با عجز و لابه میگوید: «این مرد را به من برگردان .»
موسای عابد میگوید: «اگر عصای موسای ابن عمران برگردانید آنچه را که از ریسمان و عصای ساحران بلعیده بود، پس در آن صورت این شیر بر میگرداند این مردی را که بلعیده .»
علت اختلاف بعدی بین مسلمانان در سندهای این روایت بیشتر مربوط به حضور شیر است که آیا در صحنه حضور داشته است یا در نقش پرده بوده. نظر مورخین مسلمان متفاوت است، اما در واکنش و حضور شیر در مجلس هارون هیچ جای تردیدی نیست.
البته نباید از یاد برد که اسدالله نام جد موسای پسر جعفر است . به اعتقاد مسلمانان (شیعیان) این شیر به اذن خداوند سالها در انتظار حضور آن ولی خدا بوده است تا او را از بند نقش در بیاورد تا به ادای تکلیف خویش بپردازد. آنچه که از یادداشتها و طرحهای بورخس برداشت میشود -که مایۀ تعجب او بوده- این است که چرا چنین شخصیتی باید اینگونه در محاق تاریخ مانده باشد؟
مجیدقیصری
اول ذی القعده، دهم آبان 1387