شهرستان ادب : جلسه اول کارگاه داستان شهرستان ادب در سال 96، با مرور استاد قیصری بر برخی نکات سفر پاریس زمستان 95 و صحبت پیرامون اهمیت افسانه های متنوع کشور در داستان مدرن آغاز شد. و قرار بر این شد که کارگاه داستان کوتاه در سال 96، توجه بیشتری به افسانه های ایرانی بکند. در ادامه داستان «بازگشت» احمد دهقان از مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم»، به عنوان اولین داستان سیر «داستان کوتاه جنگ در ایران» انتخاب شد که در یکشنبه هفته آتی (یعنی 27 فروردین) مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
در ادامه خانم مریم حسینی نوشته «حوری زمینی» را قرائت کردند که متنی بین نثر ادبی و داستان کوتاه بود. آقای سیدحسین موسوی نیا، متن را دارای جانمایه درونی کافی برای تبدیل شدن به داستان دانستند، به شرطی که از عناصر داستانی در آن استفاده شود، و با مسائل روز مثل مدافعان حرم پیوند بخورد. آقای مجید اسطیری گفتند که متن ادبی باید به تعداد مناسب از آرایه های ادبی مثل تشبیه و موارد دیگر استفاده بکند تا زیبایی و عمق کار بیشتر شود. آقای مرتضی شمس آبادی چنین مطرح کردند که لازم نیست متن تاریخی، یک داستان تاریخی را بسازد. مثلا رمان «رویای نیمهشب» آقای مظفر سالاری، تنها در بخش کوچکی از یک مستند تاریخی استفاده کرده است. از نظر آقای عزتی پاک، آنچه متون نویسندگان را ممتاز میک ند، تخیل نویسنده و نگاه خاص او به ماجراهاست، وگرنه تکرار تاریخ هیچ جذابیتی برای مخاطب باقی نمی گذارد. در آخرین بخش کارگاه، آقای مجید اسطیری داستان «موسیو و مهندس» را خواندند. خانم صادقی داستان را از نوع واقع گرای مدرن دانستند، شبیه برخی از کارهای موراکامی. که دو تا شخصیت عجیب و غریب کارهای خاصی می کنند به گونه ای که روایت،به داستان های سوررئال شبیه می شود. آقای عزتی با خوب و پخته خواندن داستان، زبان تفصیلی متن را برای مخاطب، خسته کننده دانستند. حرکت در داستان کم بود و موعیت ها ملال آور شد هبودند. نثر تازگی خاصی نداشت و به خبرنویسی روزنامه ها شبیه شده بود. داستان نقاط مبهمی داشت که پاسخی نویسنده به سوال های ذهنی مخاطب نمی داد. مثلا این که چرا روایت این قدر محافظه کارانه به مهندس داستان پرداخته است. آقای موسوی نیا داستان را روان نشاسانه خواندند. داستانی با تعلیق خوب و پرکشش، همرا هبا نثری روان و ساده. داستان باید حرکتی از موسیو به مهندس می داشت، و حرکتی بالعس. بهتر بود داستان از زاویه دید مهندس نوشته می شد نه موسیو، تا خستگی مت نبه زندگی مهندس جور باشد. روایت فعلی نه همه امکان های ذهنی را به خدمت گرفته بود، و نه عین را به طور کامل از فیلتر ذهن موسیو رد کرد هبود. سه گانه زهره، کریس کوپر و زن مهندس، در داستان بسیار مهم است. در کل موسیو زندگی را از دریچه سینما نگاه می کند و برخوردش با بقیه، از همین زاویه است. خانم کدخدایی داستان را جذاب و پر از فعالیت خواندند. تعارضی در شخصیت ها دیده نمی شد. فقط شخصیت مهندس پنهان مانده بود و نویسنده چندان به آن نزدیک نمی شد. آقای شمس آبادی تناقضی در شخصیت موسیو تشخیص دادند که از یک طرف، هنرمند و با روابط عمومی بالاست و با همه گرم می گیرد؛ و هم از طرف دیگر مانند راننده ها حرف های نامربوط می زند. بنابراین این وسط معلق مانده است. ابتدای داستان در زمان حال است که این دو با هم صمیمی شده اند و همیشه با هم هستند، ولی داستان در جایی تمام می شود که نشان نمی دهد این دو چطور به این نقطه می رسند. آقای ترامش لو جزئیات ابتدای داستان را بسیار خوب خواندند که در انتهای متن رها می شود، انگار خود نویسنده هم فکر کرده که مخاطب خسته شده است. خانم حیدری یک سوال مهم پرسیدند. این که موسیو کجا فیلم می بیند که زنش بعد از این همه سال، هیچ نسبتی با فیلم و سینما برقرار نکرده است؟ مشکل علت و معلولی در طرح داستان بسیار دیده می شود. آقای قیصری زبان، شکل روایت و موضوع داستان را خیلی خوب توصیف کردند و جامعه ادبیات ما را نیازمند نویسنده هایی دانستند که همچون همین داستان، برای بدنه اصلی ادبیات، داستان بنویسند. متأسفانه داستان های کمی با این مختصات نوشته می شود. آقای خانی مسأله اصلی داستان را شخصیت دوگانه موسیو دانستند. که از یک طرف زندگی روزمره ای را در شغل رانندگی و زندگی زناشویی می گذراند، و از طرف دیگر با سینما شخصیتی فعال و متکی به خود برای خودش درست کرده است. ذهن او با ستاره های سینما زندگی می کند نه با خانمش. به همین دلیل پایان کار در جای درستی تمام شده بود، یعنی جایی که او تصمیم می گیرد به جای عالم خیالی سینما، به زندگی اصیل و خانم خودش توجه کند. نکته مهم دیگر این که زبان طنز پخته کار به شخصیت پردازی موسیو خیل کمک کرده بود.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز