غزلی از علی محمد مودب در پاسخ به تهدید و تحریم ایران عزیز
به ایستادن، آن دم که سنگ می بارند
25 مهر 1391
10:32 |
1 نظر

|
امتیاز:
4 با 16 رای

به ایستادن، آن دم که سنگ می بارند
به کوه بودن، آن لحظه ها که دشوارند
به دیدگان مصمم، به سینه های ستبر
به بازوان دلیران که گرم پیکارند
به پهلوانی مردان مرد گاه نبرد
که خم به ابرو و زانوی خود نمی آرند
به اضطراب دل مهربان شیرزنان
دمی که رو به خدا دست بر دعا دارند
به مشتها گره دستهای نوزادان
از آن نخست که پا روی خاک بگذارند
به جوهر قلم قاضیان راد آن دم
که حلق خائن در هر لباس بفشارند
قسم به خون شهیدان، به اشک راهروان
که روز رزم پلنگان جنگ بسیارند
قسم که این همه ای بیرق عزیز امید
به هر چه قله تو را جاودانه می کارند
در این شبانه که گرگان چارسو هارند
شکوهمند شبانان قصه بیدارند
برقص بیرق عزت در اوج توفان ها
رها برقص! علمدارهات هشیارند
علی محمد مودب