موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

یادداشت محمدجواد آسمان بر «شاید به جا آوردی»

15 مرداد 1396 12:24 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
یادداشت محمدجواد آسمان بر «شاید به جا آوردی»

شهرستان ادب به نقل از الف‌یا: کتاب «شاید به جا آوردی» ـ مجموعۀ سروده‌های سرکار خانم وحیده احمدی ـ که در سال ۹۵ توسّط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده و به اعتبار انتشارش در این سال، یکی از نامزدهای جشنوارۀ شعر فجر امسال محسوب می‌شود، این هفته روی میز نقد بخش شعر مجلّۀ ادبی الفیاست.

یکی از شاه‌کلیدهای کام‌روایی شاعران، با خود روراست بودن است. دایرۀ این کام‌روایی، از آیینه‌گون شدن و صادقانه شدن شعر، تا افزوده شدن چاشنی صمیمیت به آن و پذیرفتنی‌تر شدنش در نزد مخاطب، گسترده است. مخصوصاً در عهد جدید شاعری ـ یعنی دوران پس از مشروطه؛ دوران کنار گذاشتن رونوشت‌های کلیشه‌ای و به دنبال صورت مثالی شعر نگشتن و برعکس به جست‌وجوی «شعرِ خویش و شعرِ زمانۀ خویشتن» برخاستن ـ این خصیصه از جملۀ مستحسنات هر شعری به شمار رفته است و صیرفیان سخن، حتّی فارغ از نظر داشتن به فواید سبکی و زمانه‌شناختی این رویکرد، سره بودن و ناب بودن و تازگی و چه بسا اصلاً ارزشمندی سروده‌ها را بسته به آن شمرده‌اند و در گرو آن دانسته‌اند.

کتاب «شاید به جا آوردی» هم به گمان من بخش عمدۀ هویت ادبی‌اش را مرهون همین ویژگی‌ست؛ اگرچه سطح قابل قبول شاخص‌های بلاغی و تخییلی هم تضمین‌کنندۀ ارج و قرب شعرهای این دفترند. من کلّیت اشعار این کتاب را تا حدّ زیادی واجد ملزومات کمال‌بخش «شعر» یافتم و شعرهایش «امروزی» به نظرم رسیدند (تأییدی دیگر بر نفس کم نیاوردن قالب کهن‌سالی چون غزل در تاخت‌گاه تندتاز مضامین معاصر). علاوه بر این، حس کردم تصویری که شاعر از خودش در خلال شعرها ارائه داده است، «بی‌دروغ و بی‌نقاب» است. از قضا همین ویژگی آخر است که این کتاب را در دیدگاه من متمایز کرده است.

حضور شاعر در شعرها که همراه ناگزیر «حدیث نفس» ـ مقیم قدیمی قلعۀ غزل ـ است، این فرصت را به مخاطب این کتاب می‌بخشد که با کلّیت یکپارچۀ کتاب، همچون داستانی متشخّص همقدم شود و با شخصیت محوری آن ـ شاعر ـ احساس آشنایی کند. در واقع، در هر شعر، این شاعر است که پرده‌ای دیگر از زندگی پیرامونش را از دریچۀ نگاه خود به ما می‌نمایاند. در همین راستا، آنچه که این نظرگاه را مغتنم‌تر می‌کند، تأنیث شاعر است و کم‌سابقگی راه یافتن مخاطبان اشعار بانوان به اندرونی خلوات و خطورات این جرگه از شاعران، و تازه آن هم با ملاحظۀ حدودی این‌چنین محجوبانه و معصومانه، که رخصت رعایتش تنها خودانگیخته و ناخودآگاه متصوّر است.

طرفه آن که پربسامدترین واقعۀ زنانه در شعرهای کتاب، تصویر صحنۀ خواستگاری است و موفق‌ترین جلوۀ بیان شاعر، آیرونی؛ یا طنز به معنای عامش. از انسجام و روان بودن شعرها و خوب چفت شدن وزن با سخن می‌توان پی به تبحّر شاعر برد یا قویّاً حدس زد که غالب شعرها جوششی‌اند. تنوّع موضوعات شخصی ـ اصطلاحاً «آزاد» ـ هم همین تلقّی را تأیید می‌کند. از میان آرایه‌های بارزتری که وجه فنّی شعرها را به رخ می‌کشند، مثلاً می‌توان پیوند قوی قافیه و ردیف در شعر ششم کتاب و نیز دو بیت موقوف‌المعانی پی‌درپی در همین شعر را شاهد گرفت. به همین فقره می‌توان رعایت تناسب‌هایی واژگانی از قبیلِ «پیشانی‌ام ندارد داغِ تو را و مُهرت... » را هم افزود.

پیش‌تر، از مجال عرضۀ زندگی روزمره و واقعی شاعر در شعرهای این کتاب به نیکی یاد کردم؛ امّا نباید از خاطر دور داشت که گاهی همین مضامین «دمِ دستی» با چاشنی طنز، کار دست شاعر داده و وسواس را از او دور کرده و علاوه بر صدور مجوّز راهیابی «هر» عنصری به شعرش، منجر به بروز ابیاتی فانتزی و سانتی‌مانتال شده است. در این خصوص مثلاً می‌توانم این بیت را گواه بیاورم که: «وقتِ رفتن، نشد او را بزنم حدّاقل / کاشکی سایۀ او را دوسه ماشین می‌زد!».

«شاید به جا آوردی» نخستین کتاب شعر و احتمالاً دربردارندۀ نخستین تجربه‌های پسندیدۀ شاعری خانم احمدی‌ست. شاید از همین روست که برخی کاستی‌ها نیز در خلال اشعار بلندقامت این کتاب به چشم می‌خورد؛ از آن میان می‌توان فهرست‌وار و گذرا به مواردی از این دست اشاره کرد:

ـ نادلپسندی (و نه اختلال) وزن در مواردی چون «آن‌وقت ماده‌گنجشک با ناز» در شعر سی و چهارم و «دور از هوایم سال‌ها در چه هوایی» در شعر سی و ششم.

ـ بی‌توجّهی به وجه شنیداری «ی» در قافیه (مثلاً «تندیس‌آزاریّ» در شعر سیزدهم).

ـ فضای نایکدست و ناموزونی و پریشانی محور عمودی در برخی از شعرها مانند شعر نخست.

ـ ناهماهنگی زمان افعال در مواردی از این دست: «بود / نبوده‌ست» یا «می‌کشید / نبوده‌ست» (در شعر دوم) و «کردی / داده‌ای» (در شعر سی و یکم).

ـ تعقید یا ابهام معنایی در بیان سطرهایی از این دست: «... که چوب داده و می‌گویی امتحانش کن» (در شعر پنجم، که تلمیح یا اشارۀ برون‌متنی‌اش نامشخّص است) یا «نونهال» (در شعر پانزدهم، که استعاری بودنش به معنای کودک تا پیش از اواخر شعر مشخّص نیست و ذهن مخاطب را، ناگزیر با تصویر سردرگمی از درخت پیش می‌برَد) یا ابهام در مچی بودن یا دیواری بودن «ساعت» (در شعر سی و یکم) یا نامفهوم بودن ربط «دین و برنامۀ تلویزیونی راز بقا» (در شعر سی و چهارم) یا تناقض «دغدغۀ دین» داشتن خواستگار با علاقۀ او به دانستن «قدّ بی چکمه و دور کمرِ» نامزد (در شعر سی و هفتم) یا نامعلوم بودن مرجع «ش» در «او را نشانش می‌دهم» (در شعر شانزدهم).

امّا شاید اساسی‌ترین فقدان‌ها و کاستی‌های اشعار این کتاب که مانع «عالی» قلمداد شدن آن شده‌اند، به زبان سروده‌ها مربوطند. در این مورد، می‌توان از بی‌توجّهی‌های شاعر به همگونی جنس کلمات در برخی شعرها یاد کرد (مانند «خاک‌خورد» در شعر نخست، و «بالابر» در شعر دوم، و «خود ندانم» در شعر چهارم، و «سرکرده‌ها» در شعر هفتم، و «انگاری» و «عزیزها» در شعر هشتم، و «چشم‌غرّش‌ها» در شعر نهم، و «انگاری» و «می‌بینیش» و «تیه» در شعر بیست و ششم، و «تلفنی» آن هم با لامِ ساکن در شعر سی‌ام، و «تا کی من از این رقم ببینم» در شعر سی و دوم، و «بشینم» در شعر سی و چهارم) یا از حشوگونگی برخی کلمات در شعرها گلایه نمود (مانند «هم» در «لحظه‌ای هم نشست» در شعر سوم، و «مدام» در «از کی مدام بردم؟» در شعر چهارم، و «به» و «درست» در «به روی کوچۀ ما» و «به روز آمدن پاره‌های پیرهنت» و «درست خیره به ما بود» در شعر ششم، و «ها» در «ادّعای فضل کردن‌ها» در شعر نهم، و «ش» در تمامی قوافی شعر یازدهم، و «را» در «امروز را دستی به دستم گُل رسانید» در شعر دوازدهم، و «که» و «هم» در «یعنی که قلبم می‌شود تنها برای یک نفر» و «آیا تو هم در انتخابت محکمی» در شعر شانزدهم، و «کوتاه» در «بند کوتاه چرمی‌اش» در شعر سی و یکم، و «سنگین» در «تو را در آینه سنگین شکستم» در شعر سی و ششم، و «که» در «داشت که تخمین می‌زد» در شعر سی و هفتم).

علاوه بر موارد فوق، می‌توان عدم تطابق جمع و مفرد در «ساعت‌ها» و «چرمی‌اش» در شعر سی و یکم و نیز کاربردهای نادرست یا نامطلوب زبانی دیگری در سطرهای زیر را به شاعر گوشزد کرد:

ـ «تاج بر سر زدن» به جای «تاج بر سر گذاشتن یا گل به سر زدن» (در شعر یازدهم).

ـ «جاسازی نکردم» به جای «جاسازی نکرده‌ام» (در شعر سیزدهم).

ـ «به حالِ جان سپردن بود» به جای «در حالِ جان سپردن بود» (در آغاز و پایان شعر پانزدهم).

ـ «فوّارۀ خون از شکافِ روی گردن بود» به جای «خون از شکافِ روی گردن فوّاره می‌زد» (در شعر پانزدهم).

ـ «لباسِ قرمزش آن روز بر تن بود» به جای «آن روز لباسِ قرمز بر تنش بود» (در شعر پانزدهم).

ـ «مراقبت کنند از حریمِ برگ و بالم» به جای «تا مراقبت کنند از حریمِ برگ و بالم» (در شعر هفدهم).

ـ «چه میوه‌های نابی درآید از نهالم» به جای «میوه‌های نابی در خواهد آمد از نهالم» (در شعر هفدهم).

ـ «چه مرگِ من شده؟» به جای «چه مرگم شده؟» (در شعر بیست و چهارم).

ـ «از برگه‌های من پر شد» به جای «از برگ‌های من پر شد» (در شعر بیست و چهارم).

ـ «سنگر گرفتند» به جای «سنگر گرفته‌اند» (در شعر بیست و پنجم).

ـ «افتاده کار و بارِ من» به جای «افتاده سر و کار من» (در شعر بیست و هشتم).

ـ «آبی زدم بر صورتش خواب از نگاهش پر کشد» به جای «آبی زدم بر صورتش تا خواب از نگاهش پر کشد» (در شعر بیست و هشتم).

ـ «به خاکش داده‌ایم» به جای «او را به خاک سپرده‌ایم» (در شعر بیست و نهم).

ـ «بینندۀ ارجمند و خوبم / از هر خبری ستم ببینم» به جای «بیننده‌ای ارجمند و خوبم چون حاضرم از هر خبری ستم ببینم» (در شعر سی و دوم).

ـ کاربرد نادرست «طیف» (در شعر سی و هشتم).

با وجود این مسائل، باز هم می‌توان این کتاب را به دلایل محتوایی و فنّی فراوانی، کتابی ارجمند تلقّی کرد که در برهوت بی‌شعری، پنجره‌ای رو به منظرۀ سرسبز خیال‌ورزی شاعرانه بر ما گشوده است. در ازای ساعات خوشی که سروده‌های این کتاب برایم رقم زده است، تنها می‌توانم آینده‌ای پرتوفیق و پرشعر برای شاعر آرزو کنم. چنین باد!

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یادداشت محمدجواد آسمان بر «شاید به جا آوردی»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.