موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از سیدعلی میرافضلی درباره شعر و شخصیت محمدعلی جوشایی

خونی که در شعر تو می‌جوشد...

26 مهر 1391 17:49 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.43 با 7 رای
خونی که در شعر تو می‌جوشد...

اول. بعضي شاعران بزرگ‌تر از شعر خودشان هستند. انسان‌هاي خيلي خوبي هستند با شعرهايي متوسط. برخي شاعران، از شعرشان کوچکترند. شاعران بزرگ و اسم و رسم داري که شعرشان زندگي ما را دگرگون مي‌کند. اما خودشان، از زيست شاعرانه والايي برخوردار نيستند. گاه چنان کوچک رفتار مي‌کنند که گويي آن شعرها را کس ديگري گفته است. اما عده‌ معدودي هستند که با شعرهايشان همطرازند. رفتار و گفتارشان با شعرشان تنظيم است و دقايق و ظرايف شاعرانه در کنش و منش آنها مشهود است. هم در شعر بزرگي مي‌کنند و هم در زندگي. محمد علي جوشايي، از ديد من، در چهل و سه سالگي‌اش در چنين جايگاهي ايستاده است و بر شاعر بودن او در شعر و زندگي گواهي مي‌توان داد. البته تاريخ نشان داده است که آدم‌ها را نه بر اساس نوع زندگي‌شان، که بر اساس کيفيت شعرشان قضاوت مي‌کند و اينکه فلان شاعر در فلان تاريخ، چه برخوردي داشته و چه کرده و چه نکرده، معمولاً در حافظه تاريخ ثبت نمي‌شود و اگر هم بشود، کسي به آن توجه ندارد. الآن اگر به کسي بگوييم که خواجه عبدالله انصاري را چگونه مي‌بيني، مي‌رود سراغ مناجات‌نامه‌ها و نثرهاي آهنگين و شعرهاي پر سوز و گداز او، و مي‌گويد: پير هرات، عارفي دلسوخته و شاعري فروتن بوده و شعر و نثرش دل‌ها را به هم و به خدا متصل مي‌کند. اما 99 درصد آنان نمي‌دانند و نمي‌خواهند بدانند که اين خواجه بزرگوار، جزو متعصب‌ترين افراد زمان خود بوده که تيغ کلامش بر سر آنان که چون او نمي‌انديشيدند اهتزاز عجيبي داشته است. شاگردان و انصار خواجه عبدالله انصاري، در تعقيب و ضرب و شتم اهل حکمت و فلسفه از هيچ تلاشي فروگذار نمي‌کردند و تاريخ، صحنه‌هاي زشتي از رفتار اينان روايت کرده است. با اين همه، بي اعتنايي تاريخ به رفتار و کردار و زيست و زندگي شاعران، باعث نمي‌شود که ما نيز به اين قبيل رفتارها بي اعتنا باشيم. ما مي‌دانيم «تنها صداست که مي‌ماند» و «پرنده مُردني» است. اما به آنها که بين شعر و زندگي‌شان فاصله‌اي نيست، احترام مي‌گذاريم و به محمد علي جوشايي نيز که ايمان ما را به اينکه شاعران انسان‌هايي آزاده‌اند و قابل اعتماد، و نه فقط زيبا مي‌نويسند، که زيبا نيز مي‌نگرند و مي‌زيند، دوچندان مي‌کند.

دوم. نام محمد علي جوشايي در دهه هفتاد در شعر کرمان پُر آوازه شد. شعرهاي ترکيبي او دل جوانان را برده بود و غزل‌ها و مثنوي‌هاي شورانگيزش، پيران طايفه را نيز به احترام وا مي‌داشت. کتاب «باغ ملي، ساعت پنج» جوشايي که در سال 1376 منتشر شد، حادثه خوشايندي در شعر کرمان بود. شعرهاي سپيد جوشايي در تلفيق با غزل‌ و قطعه و ترانه، با آن غناي عاطفي و اثرگذار خود، هر محفل شعري را به تکاپو و تحرک وا مي‌داشت و خيل شاعراني که به اين گونه ادبي روي آوردند و آن را تا مرز ملال نيز رساندند، بيرون از شمار بود. کم شاعري مي‌شناسيم که اين گونه در جماعتي از شاعران اثرگذار باشد. از آن شعرها، اکنون در حافظه نسل کنوني چيز زيادي نمانده است. چون اغلب‌شان از عاطفه سرشار و روح دردمند شاعر مايه مي‌گرفت و همچون واگويه‌اي در باد، بي هيچ آداب و ترتيبي بر صفحه مي‌نشست. نمي‌توان گفت که آن شعرها از ساخت و فرم بي بهره بودند. اما ساختار روايي آنها، ريشه در غليان احساس داشت و به قول اخوان ثالث، از مقوله «هرجا دلم بخواهد من دست مي‌برم» بود و چون شاخه‌هاي پريشان رودي در دل صحرا که هر کدام سر از مسيري در مي‌آورد، در ذهن مخاطب جاري مي‌شد و عطش او را مي‌نشاند و کم کم فروکش می‌کرد. اين ذهن پريشان و خلاّق، در غزل‌ها و مثنوي‌هايش اما چنان جوشيدگي ايجاد مي‌کند که آنها را از هر پيرايه ديگري بي‌نياز نشان مي‌دهد. خاصه آنکه قالبي مثل غزل، در ذات خود پريشان است و اين پريشيدگي، انگار براي ذهن جوشايي ساخته شده است. داغ مي‌کند آدم را. بي‌آنکه مدعي راه و رسم جديدي باشد، متفاوت بودن طعم و لحن خود را گوشزد مي‌کند و به ما مي‌گويد که با شاعري فطري سر و کار داريم. شاعري که دغدغه دارد، درد دارد و روحش دايم در حال تکان خوردن است. و با تکان‌هايش، دل ما را نيز تکان مي‌دهد. جوشايي شعر نمي‌گويد که شعري گفته باشد. که نامش را در رديف شاعران بنويسند. که در تاريخ ادبيات خود را به ثبت برساند. شعر مي‌گويد چون از آن گريزي نيست. لااقل شعرهايش به ما اين‌گونه مي‌گويند که نياز به گفتن آنها را به گفتن وا داشته است.

سوم. دهه هشتاد، چيز زيادي به شخصيت شاعري جوشايي نيفزود. گويي حوادث پي در پي، در پي آن بود که اين روح بيقرار را خانه‌نشين مصيبت‌هاي کمرشکن کند. تا‌ آنجا که توان مرثيه‌خواني را نيز از او گرفت. مجموعه هفت جلدي رنگين کمان او در غوغاي زلزله بم، زير آوار سکوت و فراموشي ماند. کتابي که قرار بود شروع دوباره‌اي براي جوشايي باشد، باري شده بود بر شانه‌هاي او. سلوک خاموش جوشايي در اين سال‌ها، و انتشار يک در ميان شعرهاي زخمي و دردمند او، که همواره با سوء تفاهم و حاشيه نيز همراه بوده است، فرصت مواجهه درست با آثار سال‌هاي اخير جوشايي را از مخاطب مشتاق گرفته و ارزيابي کارنامه او را دشوار کرده است. جوشايي در ده سال اخير سخت درگير کار اجرايي در حوزه فرهنگ بوده و فرصتي را که مي‌توانست صرف حوزه آفرينش و خلاقيت ادبي شود، بيشتر صرف هماهنگي فعاليت‌‌هاي ادبي و فرهنگي کرده است. از اين جهت، بی شک جماعت شاعر کرمان وامدار اوست. اما اي کاش جوشايي ما را بيشتر وامدار شعر خودش مي‌کرد. شعري که نبض دارد و بغض مي‌کند و رگ روح ما را مي‌جنباند و براي ما و خودش دردسر درست مي‌کند. و يادآور اين مسئله است که شعر هنوز هم مي‌تواند دغدغه انسان امروز باشد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • خونی که در شعر تو می‌جوشد...
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.