شهرستان ادب: «شعر عاشقانه» همواره یکی از مورد توجهترین مضامین شعر ایران و جهان بوده و در طول تاریخ، متناسب با نوع نگاه شاعران به مقولۀ «عشق»، دستخوش تغییرات بسیاری شده است. اما بهراستی آن عشقِ حقیقی که دلیل سرایش خیلِ شعرهای جهان و بهخصوص اشعار شاعرانِ نامیِ سرزمین ماست، در چه نگاه و با چه تعابیری تجلی مییابد؟
با این مقدمه، شما را به خواندن تازه ترین مطلب از پروندۀ شعر عاشقانه در گفتگو با «سعید پورطهماسبی»، شاعرِ عاشقانهسرای مجموعۀ «قرار»، دربارۀ «ماهیت عشق و شعر عاشقانۀ امروز» دعوت میکنیم:
*آنچه از قدیمالایام بیش از سایر مضامین شعر، در اشعار فارسی وجود داشته، مضمون «عاشقانه» است؛ به نظر شما، آیا جامعۀ ما به این حجم از اشعار عاشقانه نیاز دارد؟ یا این میزان شعر عاشقانه بیشتر از ظرفیت جامعۀ ماست؟
احساس عاشقانه بخشی از احساس هر انسانیست و حداقلی از استعداد برای درک آن در همۀ افراد هست. و به هر صورت هر شاعری که در این عرصه قدم بر میدارد به این سمت میرود. اما متناسب با نیاز جامعه، در سطوح مختلف، تنها بخشی از شعرها که جزء بهترینها هستند، از سوی مردم پذیرفته و گزینش میشوند. در گذشته، بالطبع تعداد شعرا به اندازۀ امروز نبود یا لااقل انقدر رسانه در اختیارشان نداشتند که این قضیه نمود داشته باشد. طبیعی هم هست؛ چرا که سواد در دسترس عموم نبود و هر شاعری به یک مجموعه مهارتها برای سرودن نیاز داشت تا شناخته شود. تولید شعر هم به اندازۀ امروز نبود و با این حال به شعرهای گذشتگان که باز میگردیم، میبینیم مثلاً در اشعار سعدی بهعنوان عاشقانهسرا، تنها تعدادی از آنها به عنوان بهترینها هستند و در ذهنها باقی ماندهاند. آن تعداد هم برای بازگویی عواطف و احساسات عاشقانه ما کافی هستند. اما فراگیر شدن سواد و در خدمت در آمدن رسانه، تولید این قبیل شعرها را به چشم آورده که به واقع نیاز جامعه نیست.
*این تولیدِ بیشمار، باعث تکراری شدن فضا و موضوع شعرهای عاشقانه نمیشود؟
بله. این یکی از آسیبهاییست که گریبانگیرِ این مضمون میشود و کار را برای عاشقانهسراهای اصیل سخت میکند. چرا که شاعران تا امروز سراغ خیلی از مضامین رفتهاند که اگر شاعر توانمندی به سراغ آن میرفت، از آن مضمون خیلی خوبتر در شعرهایش استفاده میکرد. به همین خاطر شاعران خوب به جهت کلیشهای شدن مضامین از آنها احتراز میکنند. مگر اینکه خیلی خلاقیت به خرج دهند و از زوایای تازهای به آن نگاه کنند یا اینکه آنقدر در شعر تزریق عاطفی صورت گرفته باشد، که خودش را متمایز نشان بدهد.
*چه آسیبهای دیگری را متوجه شعر عاشقانه میدانید؟
از آنجا که بسیاری در سطوح پایین دست به قلم میشوند و پیش از آنکه آثارشان مورد تایید اساتید و اهل فن قرار بگیرد، عجولانه آنها را منتشر میکنند، و بدین ترتیب باعث میشوند سلیقۀ مخاطب تنزل پیدا کند. شعرهایی در فضای مجازی دست به دست میشوند که از نظر فرمی و محتوایی قابل قبول نیستند و صرفا به بیان موضوع میپردازند و این به شعرهای عاشقانه آسیب میزند.
*متناسب با فضای متفاوت شعر عاشقانه و از آنجا که گاهی این مضمون خودش را بد نشان میدهد، فکر میکنید که چهرۀ آن در جامعه مثبت است یا منفی؟
مرز، چیز نانوشتهایست و بعضی از شاعرانی که شعرشان خیلی خوب است به مرزهایی وارد شدهاند که ما در درجۀ اول ورود به آن را اشتباه میدانستیم. اما آنها بهقدری با مهارت در لایههای زیرین شعر به این مضامین وارد شدهاند که دل آدم را نمیزند. بهعبارتی این اتفاق زمانی خوب است که شاعر احساس عاشقانهاش را با حجب و حیایی توامان به شعرهایش بکشد. اگر نباشد، متناسب با فرهنگ هر جامعهای مقداری زدگی نسبت به این مضمون ایجاد میشود که برای شاعر و مخاطب خوب نیست.
*این مخاطب بیشتر چه کسانی هستند و آیا میشود گفت شعر عاشقانه متعلق به گروه سنّی خاصیست؟
خیر. ممکن است من امروز شعر عاشقانهای از یک شاعر خوب بخوانم و لذت ببرم. اما متناسب با سن ممکن است میزان لذت بردن و تحت تاثیر شعری قرار گرفتن در مخاطبان متفاوت باشد. اگرچه مخاطب «اصلی» شعر عاشقانه گروه سنی خاصیست؛ مثل نوجوانان و جوانان، که البته در آن ردۀ سنی، از آنجا که دانش شعری و ذوق ادبی افراد هنوز شکل نگرفته، شعرهایی که به اصطلاح زرد هستند، بیشتر طرفدار پیدا میکنند. به مرور که مطالعات مخاطب بیشتر میشود، ممکن است آن لذت ابتدایی را از این شعرها نبرد، اما در اصل دریچۀ ورود او به شعرهای عاشقانه، همان شعرها بودهاند. خطری که وجود دارد این است که آن شعرها به سلیقۀ مخاطب شکل بدهند. اگر مخاطب پیش برود و با شعرهای بهتر و متعالیتری آشنا بشود، مشکلی نیست. اما اگر اینطور نشود، آسیب است. گاهی هم اتفاق میافتد که شاعر برای آنکه مخاطب بیشتری داشته باشد، ناخودآگاه به سمت سرودن شعرهای زرد میرود. اما آن دسته از شاعرانی که اصالت کار خودشان را درک کرده باشند، میکوشند که خودشان به سلیقۀ مخاطب جهت بدهند.
*به نظر شما چه نسبتی بین «شعر عاشقانه» و «عشق» وجود دارد؟ به این معنا که چقدر شعر عاشقانه باعث تحقق و تداوم عشق در جامعه میشود.
این قضیه خیلی بیشتر از چیزی که من میگویم قابل بررسی و تعمق است. پیش از اینکه آدم در فضای عاشقانه و عاطفی قرار بگیرد تا حدود زیادی رسانهها، از جمله شعر، به ذهنیت هر کس نسبت به «عشق» جهت میدهند. مثلا ما که پیش از این با شعرهای نظامی (لیلی و مجنون) و سعدی آشنا بودیم تصورمان از عاشق شدن و عواطف انسانی به همان شکل بود. چنانکه اگر روزی این اتفاق در زندگیمان رخ داد با همان دستوراتی که آن شعرها در ذهن ما کاشتند، و به همان طریق، پیش برویم. در گذشته هم رسانهها برد کمتری داشتند و شعر سینهبهسینه و نسلبهنسل منتقل میشد و هرکس بسته به استعداد و احساس عاشقانۀ خودش آن را درک میکرد. به همین ترتیب این اتفاق برای نسلهای دیگر هم میافتد. مثل همین که ما میگوییم آهنگهای زمان ما چه بود و امروز چه آهنگهایی میخوانند! بنابراین شعر عاشقانۀ امروز روی نسل آینده تاثیر میگذارد و همین تاثیر شعر بهعنوان یک رسانه است که تعریف شعر عاشقانه را در نسلهای مختلف دستخوش تغییر کرده.
*شما خالق مجموعهشعر زیبای «قرار» هستید که از بهترین مجموعهشعرهای موسسه شهرستان ادب است. تفسیر و تعبیر شما از «عشق» در این مجموعه چیست؟
واقعیت اینکه از ابتدا قصد نداشتم مجموعهشعر من یک مجموعۀ عاشقانه باشد، اما بیشترِ شعرهایی که برای این مجموعه انتخاب شد، بار عاشقانه داشت. شاید بهتر این است که در مجموعهشعرهای اولِ هر شاعری، وجه عاشقانه پررنگتر باشد. چون این مضمون مخاطب را بیشتر جذب میکند. هرچه حوزههای دیگری مثل اندیشه بر وجه عاطفی مجموعه بچربد، جامعۀ مخاطبین را محدودتر میکند. چراکه عشق را همه میتوانند درک کنند، اما درک مخاطب از حوزههای دیگر، ممکن است کمتر باشد. به هر حال، من عشق را به دو وجه آسمانی یا زمینی تقسیم نمیکنم؛ بلکه معشوق را به معشوق آسمانی و معشوق زمینی قسمت میکنم. چرا که خودِ عشق ورزیدن و احساس عشق، ماهیتی زمینی و فرازمینیِ توامان است. حس عشق، چیزیست که استعداد آن در وجود انسان است و این معشوق است که میتواند زمینی یا متعالی و آسمانی باشد. نمونههای تاریخی آن را هم دیدهایم. حتی عشق زمینی میتواند پلی باشد به عشق آسمانی، در صورتیکه با پاکی و حیا در کنار هم قرار گیرد. عشق، از انسان آدمی میسازد که از خودخواهی خودش خارج میشود و به موجودی بیرون از خودش توجه میکند و تمام اولویتهایش را قبل از خود، برای طرف مقابل قرار میدهد. من این عشق را متعالی میدانم؛ چه نسبت به معشوق زمینی، چه نسبت به معشوق آسمانی. چرا که عشق، عشق است! هرچند معشوق زمینی از لحاظ وجودی از معشوق آسمانی محدودتر است و عطش روح عاشق را فرو نمینشاند. با این حال، عاشق به استعدادی از روح خودش رسیده و برایش لذتبخش است.
*پس در حقیقت شما در «قرار» به خودِ «عشق» پرداختهاید، نه «معشوق».
بله. حالا ممکن است نوع فرم کار و واژگانی که در شعرها انتخاب میکنیم در بعضی بیتها معشوق زمینی و در بعضی بیتها معشوق فرازمینی را به یاد آورد. اما فرضاً در همین شعرِ «از تو تنها من نگاهی مختصر میخواستم... » میتوان گفت شاعر خواستار عنایتی از جانب پروردگار است و این خود میتواند نوعی مناجات باشد. اگر معرفتی نگاه کنیم، حتی عشق زمینی به تعبیر عام، واقعا یک عشق زمینی نیست و به معشوق باز میگردد. عرفا تعبیری دارند که هرکس به دنبال هرچه میرود، درواقع دنبال خدا میرود. این جمله خیلی ساده اما عمیق است. چون به خصوصیاتِ ما، همه دنبال کمال هستیم و از نقص گریزانیم و متناسب با بینش و تشخیصمان حرکت میکنیم. در مختصات خداشناسی، کمالِ مطلق در وجود خداوند خلاصه میشود و ما همه دنبال آن کمال مطلق هستیم.
*به تعبیر مولوی: «هرچیز که در جستن آنی، آنی... »؛ اما اینطور ممکن است ما به سمت ضدّ خدا برویم؟
آن کسی که به سمت ضد خدا می رود هم به دنبال خداست اما در تشخیصاش اشتباه میکند. من ممکن است عزت را در چیزی جستجو کنم، به آن سمت برم و عزت را از دست بدهم، در حالیکه به تعبیر قرآن، عزّت نزد خداست. ما آدمهای متوسطی هستیم و دچار اشتباه در تشخیص میشویم و به آن عشق حقیقی نمیرسیم.