موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

گزارش جشن «سلام ماه» ویژه متولدین مهر و آبان

08 آذر 1396 13:20 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 1.14 با 84 رای
گزارش جشن «سلام ماه» ویژه متولدین مهر و آبان

شهرستان ادب: آخرین جشن سلام ماه، روز سه‌شنبه سی‌ام آبان ماه سال جاری، در محل مؤسسة فرهنگی هنری شهرستان ادب برگزار شد. سلام ماه، از ابتکارات شهرستان ادب است که به جشن تولد شاعران و نویسندگان اختصاص دارد. این برنامه که از فروردین­ماه سال 1394 برگزار شده، مورد استقبال اهالی فرهنگ نیز قرار گرفته است. در این برنامه، شاعران و نویسندگانی چون مرتضی امیری اسفندقه، محمود اکرامی‌فر، علی شفاعی آبان، محمدرضا شرفی خبوشان و سایر نویسندگان و شاعران حضور داشتند. در زیر مشروح این نشست را می‌خوانید:

«سیاه‌مست سایة تاک»

در ابتدای این نشست، مجری برنامه پیش دعوت از متولّدین این ماه، ضایعة زلزلة کرمانشاه را تسلیت گفت. پس از این، با خوشامدگویی به میهمانان و تشکّر از شهرستان ادب بابت تدارک این جشن،‌ از استاد امیری اسفندقه دعوت نمود تا به عنوان اوّلین سخنران حضور یابد. او پس از ذکر نام خدا، سخنان خود را آغاز نمود: «من از آخرین کتاب خودم شروع می‌کنم: سیاه مست سایة تاک. این کتاب بالاخره به همّت دوستان و بزرگواران، چاپ شد. صد قصیده در این کتاب هست. دوست بزرگوار شاعرم، آقای محدّثی خراسانی، مطلبی را قبلاً در نکوداشتی که دوستان اوج نوشته بودند و در مقدّمة این کتاب آورده شده است. ایشان لطف دارند نسبت به من و اشاره داشته‌اند که من جای خالی اخوان را پر خواهم کرد. ولی من فکر می‌کنم جای خالی اخوان را کسی بتواند پر کند؛ حتّی اگر خودش هم به این دنیا برگردد و بخواهد جای خالی خودش را پر کند، شاید خیلی کار برایش دشوار باشد. چون شعرهای مافوق طبع و طاقت بشری سروده است: آن‌گاه پس از تندر، نماز حالت، آواز چگور، کتیبه و مواردی دیگر. بین بهترین شعرها و بزرگ‌ترین شاعران از عرصة ادبیات معاصر در دورة خودش تا الان، فاصله با شعرهای اخوان، هفتادهزار سال نوری است! فاصلة بسیاری میان کسی است که شاعری کرده، کلام و کلمه را می‌شناسد تا دیگران. او نه استاد بود و ما شاگرد/ او خداوند بود و ما بنده. این تشکّر من از دوستان و بزرگواران و عرض ادب و احترام».

استاد امیری، در ادامة سخنان خود دو پیشنهاد را در خصوص شعر شاعران معاصر و لزوم خوانش آن‌ها ارائه داد: «خوب است بگویم چقدر خوب است این جشن را به شاعرانی اختصاص بدهیم که دیگر در بین ما نیستند. مثلاً شاعر بزرگی مانند دکتر قیصر امین‌پور، سیّدحسن حسینی. این شاعران نیستند ولی شعر آن‌ها در دسترس ماست و این شعرها تمام نشده است. زندگی ظاهری آن شاعران تمام شده است؛ شمع ظاهراً خاموش شده است امّا شعلة شعرها هنوز سرکش است. هم‌چنین آخرین نفس‌های قیصر امین‌پور در ۸ آبان تمام شد: و در شهادت یک شمع/ راز منوّری است که آن را/ آن آخرین و کشیده‌ترین شعله خوب می‌داند. امّا شعر دردواره‌ها، آینه‌های ناگهان، دستور زبان عشق او که آخرین نفس‌هایش نیست. هر سال که نگاه کنید، یک مطلب تازه‌ای دارد. پس چه بهتر که در این تولّدها، ما به تاریخ تولّد آن شاعران نگاه کنیم. ما در برابر شعر آن‌ها هیچ نداریم؛ گرچه هیچ هم خیلی زیاد است. اگر من بگویم که همة این قصیده‌واره‌ها یک طرف و یک سطر از روز ناگزیر امین‌پور یک طرف دیگر، اغراق نکرده‌ام. اگر قرار باشد که من مقایسه‌ای کنم، می‌گویم حتّی این مقایسه هم مقایسة درستی نیست. به نظرم می‌آید که بازخوانی شعر شاعران در دستور کار قرار بگیرد. شاعرانی که دیگر خودشان نیستند که شعرهایشان را بخوانند، خودشان نیستند که برایشان جشن تولّد گرفته شود، امّا شعرشان هست. این شعرها در خلوت خانه‌ها، خوانده می‌شود و از یاد نمی‌رود امّا چه بهتر که الان در جمع خوانده شود. ما یک مسئله‌ای به نام تصحیح متون داریم. ما در روزگارانی به سر می‌بریم که به نظرم می‌آید که شاید متن نیاز به تصحیح داشته باشد؛ نیاز به مراقبت و انصاف داشته باشد. از شعرهای دکتر امین‌پور تاریخی نگذشته است؛ هنوز شعرهای خودش با دست‌خطّ خودش هست. بنابراین ما نیاز به تصحیح و انصاف داریم که اثرهای شاعران تحریف نشود و من فکر می‌کنم که این مراقبت و عدم تحریف، جز با خوانش همواره و همیشه به دست نمی‌آید».

در ادامه، مجری برنامه –هادی خورشاییان- اطّلاعاتی کلّی از استاد اسفندقه در اختیار میهمانان قرار داد: «ایشان ۵۱ ساله هستند و متولّد تهران. اسفندقه در استان کرمان است امّا ایشان شاعر خراسانی است. ایشان شاعر مجوعه‌های بازوان مولایی، قتبل قبله، رستاخیز حرکات، چین‌کلاغ، ولی دوشنبه آه، و این مجموعه‌ای که چند روزی است که توسّط شهرستان ادب چاپ شده است: سیاه‌مست سایة تاک. من شخصاً حدود بیست و پنج سال است به ایشان ارادت دارم. آن زمان در مشهد سازمان تبلیغات جلسة شعری بود که استاد هم گاهی اوقات تشریف می‌آوردند. بعد در مرکز دانش‌پژوهان شاهد ایشان را می‌دیدم. ایشان برای ما فرزندان شهدا برادری کرد. نسل ما فرزندان شهدایی که تقریباً هم‌سن و سال ما، به امیری اسفندقه خیلی مدیون هستیم؛ نه فقط وجه ادبی بلکه از همه نظر. گرچه ما پراکنده شدیم ولی ایشان هم‌چنان جمع ما را در کنار خودش جمع کرده است».

امیری اسفندقه پیش از خواندن شعر خود در اشاره به سخنان مجری برنامه تصریح کرد: «هادی خورشاییان که دوست عزیز و بزرگوار قافله و قاطبة شعر معاصر است؛ آن‌هایی که اهل تحقیق و مطالعه و پژوهش هستند، ایشان را می‌شناسند. امّا چون گفت واجب آمد چون که آمد این سخن. من باید بگویم که در میان کسانی که پای‌بند به کلمه و کلام و پیک و پیام بودند، هادی زبان‌زد است. من دست دل شعرش را بوسیده‌ام و می‌بوسم. دانش ادبی ایشان در حوزة‌ ادبی از من خیلی بالاتر است. تمام رمان‌های گذشته و امروز را خوانده است. حقیقت این است که من قافیه‌باز هستم و نمی‌توانم رمان بخوانم ولی ایشان در این زمینه بسیار مطالعه دارند».

پس از این ایشان قصیدة خود را خواندند:

هو، ها، هله، ای پنجره‌ها باز بمانید

سرزنده، سحرخیز، سرافراز بمانید...

در ادامه ایشان اشاره داشت: «من این شعر را همین حالا به همدلی با مردم کرمانشاه و مردم غرب ایران تقدیم کرد. همین از دست من برآمد».

شاعر دیروز؛ نویسندة امروز

سپس خوشاییان، پس از معرّفی میهمان بعدی برنامه از او دعوت نمود تا برای صحبت بیاید: «محسن حکیم معانی، متولّد ۱۳۵۴ است. ایشان از دوستانی است که اگرچه تا کنون دو مجموعه به چاپ رسانده است، ولی تا کنون به طور جدّی به ادبیات –و به خصوص ادبیات داستانی پرداخته است. قدیم‌ترها شعر هم می‌گفت و غزل‌های خوبی از ایشان خوانده‌ایم. خودش از اصحاب رسانه است و به تعبیر خودم صاحب اجرا. از ایشان دعوت می‌کنم تا به این‌جا آمده تا در مورد ادبیات با هم صحبت کنیم».

حکیم معانی، پس از سلام به میهمانان و تشکر از شهرستان ادب بابت تدارک این جشن، در خصوص فعّالیّت‌های ادبی خود در حوزة داستان اشاره داشت: «دو مجموعة لاغراندام از من منتشر شده است و با نام‌های ارواح مرطوب جنگلی و افشاربندان که کتاب اوّل توسّط ققنوس و کتاب دوّم توسّط ثالث در سال گذشته چاپ شد. اکنون مجموعة دیگری در انتشارات نگاه در دست بررسی و چاپ است. چندین رمان در این سال‌ها شروع کردم و بعد تمام نکردم. چون تجربة شعر گفتن و داستان کوتاه نوشتن دارم، رمان نوشتن برایم سخت است. کلّاً به نظرم در این دایرة ادبیات، رمان نوشتن به شکلی دیگر است. مرد کهن و گاو نری می‌خواهد که من هیچ‌کدامش نیستم! کار نوشته و چاپ نشده بسیار دارم ولی بضاعت ما همین‌قدر بوده است. در حوزة نقد کارهایم را چاپ نمی‌کنم. من اصلاً با نقد شروع کردم ولی فکر می‌کنم که اسلوب نقد خارج از این یادداشت‌هایی است که آن‌ها را انجام می‌دهم».

شعر خانم‌ها در این دوره کم دیده می‌شود.

مجری برنامه پیش از دعوت از میهمان بعدی، اشاره داشت: «روز یکشنبه ساعت ۴ تا ۶ فرهنگ‌سرای انقلاب نقد مجموعه شعر دست‌خون اثر آقای علی‌محمّد مؤدّب است. امیدواریم که همة شما را در آن جلسه ببینیم». سپس خورشاییان پس از ارائة اطّلاعاتی در خصوص خانم یوسفی از ایشان دعوت نمود تا برای صحبت در خصوص آثار خود، حضور یابد: «خانم یوسفی متولّد 1349 و تهرانی هستند. تا کنون دو مجموعه از ایشان دیده‌ایم به نام‌های حالا تو و تا روح تن‌های تن‌ها».

یوسفی پس از سلام و ابراز خوشحالی از حضور در این جمع اشاره داشت: «من نمی‌دانم وضعیت نشر یا کلاً وضعیت انسان امروزی به شکلی است که هرچه بیش‌تر می‌گذرد، احساس می‌کنم با این محیط بسیار غریبه‌ام. یعنی شرایط به صورتی است که هرچه زمان می‌گذرد انسان احساس غربت می‌کند. دنیا، دنیای رسانه و فریاد زدن است. به خصوص در مورد شعر خانم‌ها، وضعیتی که وجود دارد این است که کمتر دیده می‌شوند و کم‌تر به آن‌ها بها داده می‌شود. البته ما کار کوچکی را سعی کردیم انجام دهیم و آن هم جلسه‌ای است که هر ماه در حوزة هنری به نقد کتاب شعر خانم‌ها می‌پردازیم. شاعری را با دعوت از دو منتقد دعوت می‌کنیم و دربارة مجموعة شعرشان صحبت می‌کنیم. تا کنون ده جلسه برگزار شده ولی واقعاً این‌ها کارهای کمی است. ما زمان زیادی و شکل خاصّی از زندگی را سپری می‌کنیم که هر چه بیش‌تر می‌گذرد آن احساس غربت و تنهایی بیش‌تر می‌شود. چون زمانه هم زمانه‌ای است که زمانة فریاد زدن است.  به هر حال وضعیت به نظر من زیبا نیست و ما تلاش می‌کنیم تا آن را به واسطة شعرهای خودمان، اشکال زیبای هستی را به دیگران نشان دهیم. من معمولاً شعر کم می‌نویسم. به خصوص در این روزگار که گرفتار وضعیت کارمندی و موقعیت‌های ناخوشایند هستم».

سپس یوسفی شعری قدیمی را برای مخاطبان خواند:

این آب آرامی که این سو سنگ و آن سو آسمان دارد

هر ظهر خورشید است و هر شب در دل خود کهکشان دارد...

خنده در مراسم تدفین

سپس مجری برنامه ضمن تشکر از خانم یوسفی بابت شعر امیدوارانه‌ای که برای مخاطبان قرائت نمودند، از شاعر و نویسندة دیگری با این عنوان دعوت کرد: «من دوست شاعر و نویسندة دیگری دارم که مانند خودم در همة حوزه‌ها کار کرده است: کودک، بزرگ‌سال، شعر، نثر، طنز، جدی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و همة حوزه‌ها. مجموعه‌های ایشان خنده در مراسم تدفین، نسکافه‌های بعد از ظهر، مرثیه‌ای برای گم‌گشتگی، کافة خنده، کبریت کم‌خطر بی‌خطر ناکم‌خطر، آخرین زلزلة تهران و بوطیقای شیطان است. آقای علیرضا لبش، شاعر و نویسندة خوب معاصر را دعوت می‌کنم تا حضور یابند».

علیرضا لبش پس از حضور و عرض سلام به میهمانان، در صحبتی کوتاه و طنزگونه، گفت: «کار ما برعکس مدّاح‌هاست. آن‌ها کلّ سال منتظر دو ماه هستند و ما دو ماه منتظر کلّ سال! من دو ماه اخیر را در خانه بودم و خیلی از دوستان را ندیده‌ بودم. امروز که بعد از مدّتی آن‌ها را دیدم بسیار خوشحال شدم و حکایت همان دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید است».

پس از این ایشان چند شعر طنز و انتقادی را برای حضّار خواند که در زیر یکی از آن‌ها را می‌خوانید:

رفته بودند کلاه میرزا را بیاورند

عوضی سرش را آوردند

رفته بودند امیرکبیر را حجامت کنند

عوضی رگش را زدند

رفته بودند بگویند درود بر مصدّق

عوضی گفتند مرگ بر مصدّق

به زنم می‌گویم شاید من هم عوض شوم

می‌گوید عوضی بیا شام آماده است!

تولّدخوانی با یاد امام رضا

پس از خوانش اشعار لبش، مجری برنامه مجدّداً از مسئولان مؤسسة شهرستان ادب و اصحاب رسانه که پوشش خبری رسانه را بر عهده داشتند تشکر نمود. سپس به معرّفی خبوشان پرداخت: «محمّدرضا شرفی خبوشان متولّد 1357 در ورامین است. از دوستانی است که هم سه مجموعة شعر چاپ کرده است، رمان نوجوان و بزرگسال و مجموعة داستان نیز دارد. از کتاب‌هایش می‌توان به از واژه تهی،‌ بالای سر آب‌ها و عاشقی به سبک ون‌گوگ و یحیی و یا کریم اشاره کرد». خبوشان پس از تشویق حاضران در جلسه، برای سخنرانی حضور یافت.

شرفی پس از سپاس‌گزاری از شهرستان ادب برای تدارک این نشست در سخنان خود اشاره داشت: «من غزل و متنی را برای شما می‌خوانم. غزل شاید به این زلزله اشاره دارد و متن هم به تولّد و امام رضا ارتباط دارد. چون اسم من و تولّدم به نوعی با امام رضا گره خورده و من این متن را چند روز پیش‌تر مشهد خواندم و دوست داشتم اینجا هم برای شما بخوانم:

آسمان تنگ و دلم تنگ شده

همه‌جا سرد و زمین سنگ شده...

متنی که انتخاب کرده‌ام، همان‌طور که گفته‌ام ارتباط وثیقی با تولّد و امام رضا دارد: مامان ایستاده کنار ضریح. یک دستش به پردة نقاشی است. دست راستش را به نشانة ارادت گذاشته روی چادرش که گل‌های ریز یاس و نسترن دارد و معلوم نیست توی عکس چه رنگی است. بابا هم هست. کت تنش کرده...»

پس از پایان نوشتة کوتاه و زیبای خبوشان، خورشاییان در خصوص این نوشته اشاره کرد: «من بسیار سپاسگزارم و تشکر می‌کنم از آقای خبوشان که ما را به سال‌هایی برد که دل‌مان پاک بود. آن عکس‌ها فضای عجیبی بود. بعضی از دوستان شاید مشهد و حرم قدیم را به خاطر نیاورند. حرمی که از سال 1368 و 1369 خیلی با این دوران متفاوت بود. نمی‌خواهم بگویم آن دوران حرم حالتی صمیمی‌تر داشت ولی فضای خاصی داشت و این نوشته من را به آن دوران برد. این‌که می‌گویند ما حتّی اگر زیارت هم نرویم، همیشه زائر امام رضا هستیم، خیلی عبارت درستی است».

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند...

پس از این مجری برنامه ضمن تشکر از حضور میهمانان، از دکتر محمود اکرامی‌فر با این عبارات دعوت کرد: «ایشان اکنون استاد دانشگاه در رشتة مردم‌شناسی است. همان موقع هم خیلی ایشان مردم‌دار و مردمی بود. پسش از این‌که ایشان استاد دانشگاه شوند، معلّم بودند. خاطرم هست همان سال‌ها به عنوان معلّم شاعر نمونه انتخاب شدند. غزل خوبی از همان سال‌ها در خاطر همة ما مانده است: چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند/ خندة پنجره زیباست اگر بگذارند... نسل ما با این شعرها دکتر را می‌شناخت. ولی نسل شما با یا علی گفتیم و عشق آغاز شد... . ایشان متولّد 1338 هستند و از ایشان دعوت می‌کنم تا در این‌جا حضور یابند. آخرین مجموعه‌ای که از ایشان چاپ شده است اجازه هست بگویم که دوستت دارم نام دارد».

دکتر اکرامی‌فر، پس از سلام سپاس‌گزاری از میهمانان و حاضران در جلسه، اشاره داشت: «من محمود اکرامی هستم، متولّد نهم آبان ۱۳۳۸ و در دو سه حیطه کار می‌کنم، چند کتاب نثر دارم به نام‌های همة خط‌ها موازی‌اند، حال ساده، ما با سلیقة مردم پیر می‌شویم –که این کتاب در مدح و وصف حضرت علی است. دو کتاب روش تحقیق دارم: شیوه‌های پایان‌نامه‌نویسی و الفبای متون تحقیقی. کتاب‌های تخصصی دیگری به نام اصول ارتباط جمعی، از ما بهتران، مردم‌شناسی تبلیغات –که مباحث جنگگ نرم و افکار عمومی و تبلیغات و شایعه را پوشش می‌دهد- مردم‌شناسی ارتباطات خودمانی، مردم‌شناسی اصطلاحات خودمانی، از ما بهتران -که مخلوقات فوق‌الطبیعه را در باورهای مردم بررسی کرده‌ایم. بقیة کتاب‌ها شعرند. ما کردها وقتی فارسی حرف می‌زنیم، کردی فکر می‌کنیم و فارسی حرف می‌زنیم. این ترجمة هم‌زمان تا قدری سخت است. از این جهت که رشتة درسی‌ام جامعه‌شناسی است و حوزة علاقه‌ام در شعر و ادبیات است».

سپس، دکتر اکرامی‌فر، دو غزل قدیمی را خواند. در زیر مطلع این دو غزل را می‌خوانید:

چندی است حال شاعری‌ام رو به راه نیست

گاهی دلم به یاد کسی هست و گاه نیست...

***
     لیلای من بعد از تو این تلخ است و آن تلخ است

یعنی تمام هست و بود این جهان تلخ است...

وقتی به دنیا می‌آییم که برگ‌ها می‌ریزند...

هادی خورشاییان، پس از پایان شعرخوانی دکتر اکرامی‌فر از محسن نورپور دعوت کرد تا برای شعرخوانی حضور یابد. نورپور پس از ذکر نام خدا، تصریح کرد: «ما متولّدین پاییز وقتی به دنیا می‌آییم که همة برگ‌ها دارد می‌ریزد. یک رباعی هم با این مضمون دارم: سنگی به هوای چشم مستم انداخت/ با خنده نگاهی به شکستم انداخت// من ساده‌ترین درخت باغم/ پاییز با آمدنش دوباره دستم انداخت...».

در پایان او غزلی را تقدیم حاضران در جلسه کرد:

زنده‌ام گرچه زبان‌بسته و بی‌جانم من

مخزن رازم و از حرف فراوانم من...

عاشق که باشی

دکتر علی شفاعی میهمان بعدی این جلسه بود. مجری برنامه در معرّفی ایشان اشاره داشت: «شاعری مازندرانی با مجموعه‌های پنج‌شنبه‌ها با تو، 48، در پیرهن تو سنگری جا مانده، قرار ما روی پل ورسک، ساعت ۹وربع عقربه آویخته می‌شوند و کتاب‌های دیگری که از طبع ایشان منتشر شده است».

دکتر علی شفایی آبان پس از عرض ادب و سلام به میهمانان و تشکر از برگزارکنندگان این برنامه، تصریح کرد: «من مازندرانی و آبانی هستم. این سعادت را دارم که هم متولّد آبان هستم و هم در نام خانوادگی‌ام، آبان هست. سعی کرده‌ام شعر بگویم، نقد بنویسم، پژوهش انجام بدهم و هم‌چنین داستان‌های کوتاه هم بنویسم. چندین سال قبل هم چندین رمان نوشتم که نیمه‌کاره ماند. این رمان‌ها به این دلیل نیمه‌کاره ماند که کاراکتر اصلی رمان یک استاد بازنشسته‌ای هست و در خانه می‌نشیند و فلاش‌بک به گذشتة او می‌خورد و هر لحظه احساس می‌کند بدنش می‌خارد. پنج-شش فصل از این رمان را نوشتم. رفته‌رفته به جایی رسید که احساس کردم خودم هم بدنم می‌خارد! به همین دلیل داستان را کنار گذاشتم. هم‌زمان کلاس موسیقی می‌رفتم و تار می‌نواختم. غیر از کتاب‌هایی که مجری محترم فرمودند، چند کتاب تحقیقی دارم با نام‌های درآمدی بر نقد، نقد ادبی در ایران و جهان، ده فصل یا تاریخ ادبیات نقد ادبی در ایران و جهان- که کاندیدای قلم زرّین هم شد-، از کوچه تا پرواز. چند کتاب در دست چاپ دارم: مجموعه‌ای با نام عاشق که باشی، لیلابان و چند کتاب سپید دیگر هم هست. یک شعر کوتاه از مجموعة عاشق که باشی برای شما می‌خوانم:

عاشق که باشی

از صدای ویولن یا حقی که هیچ

از صدای دوره‌گرد کوچه هم

گریه می‌کنی...

 من مصراع نخست این ضرب‌المثل را بلد نبودم و پیرمردی این را به من یاد داد. انگار در کتاب‌های اول دبستان قدیم این شعر وجود داشته و ایشان این بیت را از آن زمان به خاطر داشت: جام را ساقی نکو گیرد به دست/ کار نیکو کردن از پر کردن است... ».

پس از این، ایشان دو شعر کوتاه و یک غزل نیز خواند:

هر سال

اوّل آبان

خودم را به دریا می‌سپارم

دوّم آبان

ماهی‌گیران نهنگ صید می‌کنند

***
     گفتی که دوباره پیکری جا مانده

بر قامت سرخ من سری جا مانده

از آن همه بی‌قراری‌ات فهمیدیم

در پیرهن تو سنگری جا مانده

***
    جز رقعه‌ای از فاجعه در دست ندارد

این نامه به جز مرگ تو پیوست ندارد...

رباعی‌خوانی مازندرانی

پس از این شعرخوانی که توسط دکتر شفاعی انجام شد، مجری برنامه از حمید حمزه‌نژاد دعوت کرد تا برای شعرخوانی حضور پیدا کند. حمزه‌نژاد ابتدا شعری مازندرانی برای حاضرین خوند که معنی آن به این صورت است: «به نام آن کسی که گل من را سرشت و منزل روح عزیز من را بنا کرد. خدا برای دلبری کردن خودش بود که این همه دل را آماده کرد». ایشان چند رباعی دیگر را تقدیم حاضران کرد:

سرمست شد چو می‌خانه ببیند خوشش آید

تا خانه و کاشانه ببیند خوشش آید

مشتاق ملاقات توام کاش بدانی

دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید

***
    عمری است که پروانگی آموخته‌ام

از سوز دل خودم فقط سوخته‌ام

هر بار که باد برده این آتش را

با یاد تو باز آتش افروخته‌ام

پس از پایان شعرخوانی حمید حمزه‌نژاد، بخش اوّل جشن سلام ماه با بریدن کیک و گرفتن عکس یادگاری پایان یافت. بخش دوّم جشن سلام ماه، با شعرخوانی عبدالرّحیم سعیدی راد آغاز شد. مجری برنامه زندگی‌نامة ایشان را به طور خلاصه به این صورت تعریف کرد: «ایشان متولّد ۲۰ آبان 1345 در شهر دزفول هستند. چون ایشان دزفولی است و خاطراتش مربوط به دزفول است، شعرش خاطرات دفاع مقدّس را در بر می‌گیرد».

مرحبا قاسم سلیمانی...

سعیدی راد سخنان خود را به این صورت آغاز نمود: «من متولّد بیستم آبان 1345 هستم ولی شناسنامه‌ام یک فروردین 1346 است. واقعیت‌اش این است که من متولّد دزفولم ولی شناسنامه‌ام صادره از شوش است. در شناسنامة اولم، نوشته بود متولّد دزفول قصبة شوش. جریان آن این بود که ما همسایه‌ای داشتیم که در ثبت احوال کار می‌کرد. پدرم به او می‌گوید ظهری که از اداره برمی‌گردی شناسنامه‌ای برای پسرم بیاور. ایشان که کار می‌کرده، قصبة شوش دست او بوده است و به همین دلیل محلّ تولّدم در شناسنامه شوش خورده است. در سال ۱۳۷۳ که شناسنامه‌ها را عوض کردند، مرا صادره از شوش زدند ولی من در واقع دزفولی و آبانی هستم. مجموعة شعر من در حوزة دفاع مقدّس کتاب سال شد. دو کتاب دیگرم هم برگزیدة کتاب سال شدند و مگر در زندگی یک شاعر چند بار این اتّفاق می‌افتد؟»

سپس ایشان غزلی را برای حاضرین قرائت نمود و تقدیم سردار سلیمانی نمود:

مرحبا شیرمرد کرمانی، مرحبا قاسم سلیمانی

مردی از نسل ذوالفقار علی، با خروشی همیشه طوفانی...

پس از این شعر خوانی، مجری برنامه از رضا وحیدزاده دعوت نمود تا برای شعرخوانی حاضر شود. رضا وحیدزاده پس از سپاس‌گزاری از حاضران و میهمانان دیگر، یک مثنوی تقدیم به مدافعان حرم لشکر فاطمیون برای مخاطبان خواند:

جاده خوانده است تو را و چه سبک‌باری تو

چه دل شعله‌وری! وه! چه دلی داری تو...

آخرین کسی که توسّط مجری دعوت شد، علی‌اکبر میرجعفری برای متن‌خوانی حاضر شد. وی پس از سلام و عرض ادب به حاضران، تصریح کرد: «استاد اسفندقه اشاره کردند که در موردشان اشاره شده است که ایشان قرار است جای اخوان را پُر کنند. من می‌خواهم بپرسم که مگر جای اخوان در این سال‌ها خالی بوده است؟ مگر جای سعدی خالی است که کسی بخواهد آن را پُر کند؟ از این بگذریم، من متنی را نوشته بودم که به نوعی باید در کتاب ریحانه‌هایی که مادرم دوست می‌داشت می‌آوردم که آن را نیاوردم. اسم این متن سرد شدن به بهانة تولدم است. این متن را برای شما می‌خوانم: گذشته‌هایم هست که نمی‌توانی از آن‌ها حرف بزنی. نمی‌توانی با خاطره‌اش زندگی کند. گفتنش اعتراف به ناتوانی است. نوشتنش باز کردن زخمی کهنه است. یادآوری‌اش توهین است به خودت، همراهانت. این یادها غدّه‌ای شده‌اند و مانده‌اند جایی از مغزت، جایی از روحت و تو نمی‌توانی جرّاحی‌شان کنی... »

پس از متن‌خوانی آقای میرجعفری، هادی خوراشاییان ضمن تشکر مجدّد از شهرستان ادب برای تدارک این جلسه، اصحاب رسانه برای پوشش خبری این نشست و میهمانان بابت حضور گرم خود در جشن سلام ماه تشکّر و قدردانی کرد. این نشست صمیمی بعد از حدود دو ساعت شعر و متن‌خوانی پایان یافت. 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گزارش جشن «سلام ماه» ویژه متولدین مهر و آبان
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.