ارتباط با ما
|
فارسی
|
العربية
|
English
|
Français
شعر
اتاق شاعر
داستان
اتاق نویسنده
نگارخانه
انتشارات
انتشارات
خرید اینترنتی (ادب بوک)
خانه
رادیو
موسیقی
درباره ما
پرونده ها
پرونده کتاب
من پناهنده نیستم
سایه های باغ ملی
گودال اسماعیلی
حوای سرگردان
کجا بودی الیاس
نعلین های آلبالویی
شاه کشی
خط مرزی
بی چشمداشت
شب های بی ستاره
لیلی آذر
بی کتابی
وقت معلوم
همه چیز مثل اول است
عطر عربی
دخیل هفتم
جشن باغ صدری
ویلای کاکایی ها
رمان رمق - مجید اسطیری
پرونده پرتره
پرونده علی اصغر عزتی پاک
هادی حکیمیان
مجید قیصری
حمیدرضا شاه آبادی
محمدحسین شهریار
قیصر امین پور
فردوسی
طاهره صفارزاده
سهراب سپهری
محمدرضا شفیعی کدکنی
نادر ابراهیمی
محسن پزشکیان
رضا امیرخانی
احمد عزیزی
زنده یاد امیر حسین فردی
Gabriel García Márquez
محمود دولت آبادی
حافظ
سیمین دانشور
محمد سرور رجایی
محمدرضا شرفی خبوشان
پرونده موضوعی
ده سالگی شهرستان ادب
شعر کرونایی
بررسی ادبیات در کتابهای درسی
ترانه خوانی
بهترین شعرها روز دختر
امام خمینی و ادبیات
ادبیات کودک و نوجوان
بهترین شعرها برای امام رضا
شعر عاشقانه
رمان معناگرا
ادبیات ضدآمریکایی
ادبیات و فوتبال
ادبیات عاشورایی
رمان فانتزی
ادبیات مقاومت
ادبیات انقلاب
شعر نیمایی
شعر فاطمی
بوطیقا
ادبیات جنگ و دفاع مقدس
پرونده مناسبتی
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
شهید محسن فخری زاده
دیدار شاعران با رهبر انقلاب
برفیه
شعر پاییزی
عاشقان محمد
پرونده بهاریه
رمضانیه
سالنامه شهرستان ادب
شعر انتصار - میانمار
حماسه غواصان شهید، به روایت اهالی ادبیات
نامه هایی به آقای رییس جمهور
پرونده جشنواره خاتم
روایت سایت الفیا از رمان «بیکتابی»
13 دی 1396
12:17
|
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 1 رای
شهرستان ادب به نقل از الفیا: میرزا یعقوب، خاصه فروش و آنیتکه فروش و دلال، شخصیت اصلی رمان بیکتابی است، نه از خواص است و نه از عوام. میرزا علاقه زیادی به نسخ خطی و چاپ سنگی کتاب دارد و برای دستیابی به کتابها حاضر است هزینههای بسیاری کند. میرزا یعقوب کتاببازی خاص است، به حروف میرود، داخل کلمات میشود و در آنها سیاحت میکند و بر پیکره خط کوفی قدم میگذارد و راه میرود، سطر به سطر، او حتا در این تن محبوب، کتاب، از جانش نیز میگذرد و خطرهای بسیاری میکند. «این اجنبیها که پیشرفت کردهاند بیخود نیست، چون کتاب دوست دارند.» و ما سرمان به الفیه و شلیفه گرم است. رمان خبوشان با زاویه دید اول شخص روایت میشود و ماجرا در زمان مظفرالدین میرزای بیشعور و بیدرکِ خفیف العقل مریض و پسرش محمدعلی شاه میگذرد. مظفرالدین شاه که پس از ناصرالدینشاه بر سر تخت آمده است، همان شاه فرنگ رفته و تیاتردوست و عکاس و نقاش و نویسنده و شاعر و کتابخوان و روزنامهخوان که این مملکت را به خاک سیاه نشاند و آخر گرفتار ششلول یک کارد به استخوان رسیدهای مثل میرزا رضا شد. کار شاه اداره امر واقع است، نه سبیل تاب دادن و خیال جهاندن به اطراف شمع و گل و پروانه. یک جو عقل و حکمت اگر در کله این پادشاه بود این وضعیت ما نبود. این شاه قدر قدرت چهار چشمی مراقب بود که نگاه نامحرم به کتابها نیفتد، به کتاب حرص داشت. مغز ممکلت را جمع کرده بود یک جا و درش را بسته بود. حالا در گذر دوران این مغز رسیده بود به لسانالدوله کتاب نشناس، که به طمع پول کتابهای کتابخانه سلطنتی را میفروشد، میرزا یعقوب از دوران کودکی به کتاب و کتابت علاقه داشته است، تنها او را به الفت با کتاب واداشته است، میرزا با آدمش به دنبال کتابی میگردد کدام کتاب؟ «مرقع نادر، بهشت مصور، جریده ملونی که دیدارش نصیب هیچکدام از عوام نشده است و فقط چشم پادشاهان و خواص به آن خورده است.» برای یافتن کتاب به خانهای میرود اما صاحبخانه به قتل رسیده است. زکیه پیش از این برای میرزا یعقوب کتاب خاصی آورده بود برای فروش، یک حافظ لب طلایی به خطی خوش. میرزا مترصد است تا نسخههایی را که لسانالدوله مخفی کرده است به چنگ آورد. مظفرالدین شاه که میمیرد، شاه جدید لسانالدوله را عزل میکند و کلید کتابخانه را میگیرد و به میرزا مهدی نامی میدهد و لسانالدوله را وا میدارند به مفاصا دادن و دزدی او از کتابخانه معلوم میشود، کی؟ چند ماه قبل از یومالتوپ. در این دوره پنجهزار جلد از کتابهای نفیس کاخ گلستان به تاراج میرود و میشود زینت کتابخانهها و گنجینههای فرنگ. بیکتابی خواننده را به زمانه قاجار مسافر میکند و از به توپ بستن مجلس و از مشروطه میگوید و معجونی از حادثه و اتفاق سینمایی و تصویری را با استفاده از زبانی شیوا به نمایش میگذارد و نثر شیرین و اتفاقات پیدرپی کتاب موجب میشود خواننده تا به انتها همراه کتاب باشد. نویسنده عامل عقب افتادن جامعه را بیکتابی میداند، به عنوان نمادی از آگاهی و آگاهیرسانی، خرد ناب، تجربه بیبدیل. خبوشان نگاهی که به مشروطه دارد، نگاهی صرفا تاریخی نیست و بلکه اساسا نگاهی فرهنگی است، نگاهی که از دل ظلم به کتاب و بیکتابی به جامعه تسری پیدا میکند و در ضمن روایتی دیگرگون از مشروطه را بازنمایی میکند. مگر نه اینکه سزای هر کسی که به کتاب اهمیت نمیدهد گرفتار شدن و تاراج است. ضحاکها در دل ما بیدارند، در جامعهای که به فرهنگ و کتاب بیاهمیت است و کاغذ ارزش ندارد اعتماد آحاد جامعه به سمت ضحاکها میرود، نیروهایی خارج از فرهنگ ما که مغز جوانان را میخورند. این تقاص تک تک ماست. قرطاس آمد و نفرینش را از دهان توپ به صورت ما تف کرد. قرطاس بود که انگار مجلس را بمباران کرد و جهان تاریک شد. ملک قرطاس از همان زمان که عفریت دمبل گرفته، مقراض به جان کاغذ زد و نسخهها و نادرههای بدیع را به دامن اجنبی انداخت و کتابها را در حوض نابود کرد نفرینش را بر سر ما انداخت. به سر میرزا، به سر زکیه و آدم میرزا و به سر همه مردم طهران و بلکه ایران. این به توپ بستن مجلس و خفه کردن و شکم پاره کردنها تقاض بیکتابی است. تقاص بیحرمتی به کاغذ.
محمدرضا شرفی خبوشان
جایزه جلال
بی کتابی
نامزد جایزه جلال
تصاویر پیوست
امتیاز دهید:
1
2
3
4
5
نظرات
Website
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز
کد امنیتی را وارد نمایید:
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.
خیره شدن به زندگی l نگاهی به رمان «غمسوزی» اثر اعظم عظیمی
ﺳﻪشنبه, 19 دی,1402
نامزدهای نهایی شانزدهمین دوره معرفی شدند
یکشنبه, 03 دی,1402
نامزدی «صور سکوت» و «رانندۀ رئیسجمهور»
ﺳﻪشنبه, 20 دی,1401
احیای تاریخ | نشست بررسی جهان داستانی محمّدرضا شرفی خبوشان
شنبه, 30 بهمن,1400
نشست نقد و بررسی رمان «ایرانشهر» اثر «محمدحسن شهسواری»
ﺳﻪشنبه, 06 مهر,1400
مطلبی در این بخش وجود ندارد
مطلبی در این بخش وجود ندارد
فراخوان دوره یازدهم آفتابگردان ها
برای سپهبد قاسم سلیمانی
پرونده برفیه
پرونده شعر عاشقانه
پرونده رمان فانتزی