شهرستان ادب: شاعران نامدار ایرانی در کنار جوانان، به احترام پرچم سهرنگ کشورمان شعر خواندند. این برنامه که واکنشی بود به حوادث و آشوبهای اخیر که کام همه هموطنانمان را تلخ کرد با حضور پرشور دوستداران ادبیات همراه شد.
شهرستان ادب: شب شعر«سبز و سپید و سرخ» برای عزت، وحدت و امنیت ایران عزیز، روز دوشنبه هجدهم دی ماه، در موسسه فرهنگی شهرستان ادب برگزار شد. در ابتدای این برنامه، محمدرضا وحیدزاده، مجری برنامه، با اشاره به «خاطرات بدی که دلهای همه را به درد آورد» توضیح داد: «مردم خواستههای درست و حقی داشتند که متأسفانه از آنها سوءاستفاده شد. حرفی که میشد به شکل بهتری شنیده شود در غبار فتنهها پوشیده ماند. ما در اینجا جمع شدهایم تا از پرچم زیبای کشورمان را بستاییم و صف خود را جدا کنیم: هم از کسانی که میخواهند عدالتخواهی و اعتراضاتِ به حق را به حاشیه ببرند و هم از کسانی که نمیخواهند صدای رسای مردم دردمند را بشنوند. شاعران همیشه نخستین کسانی بودهاند که واکنش نشان دادهاند و این موضوع مایه افتخار ماست. آنها این بار هم ثابت کردند که در صف اول روشنگری هستند.»
ایرج قنبری، نخستین شاعری بود که شب شعر را با سروده خود آغاز کرد. این شاعر و ترانهسرا که شعر او با مطلع «بهار آمد و شمشادها جوان شدهاند» را همه با صدای بیژن خاوری به خاطر داریم، خطاب به ایران چنین خواند: «دریا به دریا از دل طوفان گذشتی/تا فتح فرداهای روشن/هر جا درختی بود پرچم شد برایت/اسم تو جاری بود بر لبهای اروند/بر ذهن سیال دماوند/میدان به میدان/مردان عاشق ایستادند/تا پرچمت را بر بلندیها بکارند...»
امید مهدینژاد، طنزپرداز از خواندن شعری که به گفته خودش «پیشااغتشاشی» بود صرفنظر کرد و شعر دیگری خواند که جدی بود: «تو را با ارتفاع خویش میسنجند کوتاهان / بدت را جمله میخواهند بدگویان و بدخواهان...» ساجده جبارپور، شاعر غزلی خواند و پیش از آن توضیح داد که «قناعت، مفهومِ گمشده امروز ماست.» شعر این شاعر که اشارهای به طرحهای قالی ایرانی داشت چنین آغاز میشد: «چون طرح افشانم امروز، با رنگهای شمالی/شاید ترنجی بکارم، با رنگ بر دار قالی/...»
مرتضی امیری اسفندقه، شاعر، از پشتوانههای بزرگ ادبی شاعران ایرانی صحبت کرد و از قدمتِ هنر شعر گفت که تا زمان فردوسی میرسد تا بر این نکته تأکید کند: «فردوسی که شاعری جهانی و نامدار است فکرش ایران بود. او شاعری به تمامی معنا انقلابی و دفاع مقدسی است. او از هر چه که برای ایرانیان مقدس بوده است دفاع کرده است. پس از او، ناصر خسرو نیز رسماً شاعری انقلابی است، او ایرانی مسلمان است و با کسی هم شوخی ندارد. او آشکارا از عشقش به اهلبیت رسول گفته است. دیگر شاعران بزرگ ایرانی نیز چنین بوده است.» اسفندقه سپس شعری با چنین آغازی خواند: «آه اگر سرخ مرا یک دو سه گام، راه در بیشه شیران باشد/رفتنم شعر جوانان وطن، ماندنم قصه پیران باشد...»
نشان ملیت و اذان بیداری
دکتر محمدمهدی سیار، شاعر و سراینده دفتر «رودخوانی»، نیز از تصنیفوارهای با سرآغازِ «وقتی که نسیم، موج اندازد در پرچم تو، دلم میلرزد» گفت که «در دست تولید» است! اما به جای آن، شعری قدیمی خواند: «هنوز ماتم زنهای خونجگرشده را/هنوز داغ پدرهای بیپسرشده را/کسی نبرده ز خاطر، کسی نخواهد برد/ز یاد، خاطره باغ شعلهورشده را...» پونه نیکویی، شاعر جوان نیز غزلی خواند که چنین مطلعی داشت: «در حیرتم که زود رسیدند دردها / یا اینکه رفتهاند همه نیکمردها/ایران دیار زندگی و مرز پر گهر/ بر قلهاش درفش فتوح نبردها...»
علیرضا قزوه، که دوستداران ادبیات، هنوز شعرهای اعتراض او از جمله «مولا ویلا نداشت» را از یاد نبردهاند قصیدهای مفصل و به گفته خود «فیالبداهه» با ردیف «پرچم» خواند: « به عرش سینه ما گنج پُربها پرچم / هماره باد شکوفا به دوش ما پرچم... نشان ملیت است و اذان بیداری/چو بانگ "حی علی" صبح و هر مسا، پرچم...»
علی داودی، شاعر هنرمند، نیز شعری قدیمی را خواند که به رهبر فرزانه انقلاب تقدیم شده بود: «ما هوای عاشقی داریم، دم اینجا، علم اینجاست/محرم این غم تو هستی، با تو هستیم، آن حرم اینجاست...» زهرا سپهکار، شاعر جوان اصفهانی، شعری در وصف پرچم ایران خواند: «نبینم خدایا که پرچم بسوزد/خدایا خدایا نبینم بسوزد/سپیدش شکوفه است و سبزش بهاران/چرا باید این دشت مریم بسوزد...» محمدرضا طهماسبی، سراینده دفتر «واژگان واژگون»، قصیدهای پر شور خطاب به ایران خواند که با این ابیات آغاز میشد: «ایران من، ای باغ پر از لاله و سنبل/بر هم زند زلف تو را باد تطاول/داغت نچشاند فلک از شعبده در کام /بَرفَت ننشاند گذر عمر به کاکل / ای سبزتر از سبزتر از سبزتر از تاج /وی سرختر از سرختر از سرختر از مُل...»
میلاد عرفانپور، شاعر انقلاب، که رباعیهای او شهرت فراوانی دارد، به خواندن یک رباعی اکتفا کرد: «با دشمن خویشیم دمادم در جنگ/او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ/ما رود مدامیم، بگویید به تیغ/ما شیشه عطریم، بگویید به سنگ».
محمود اکرامیفر، شاعر مشهور، شعری در ستایش تهران خواند که انگار دعایی به جان پایتخت بود: «تهران پر از آیینه و لبخند بمانی/بشکوهتر از روح دماوند بمانی/سرزندهتر از صبح خراسان بدرخشی/شادابتر از سیب سمرقند بمانی...»
مصطفی محدثی خراسانی، شاعر و روزنامهنگار، نیز شعری خواند که چنین مطلعی داشت: «تا چند بر آن عهد که بودند نبودن/از خوان پدر خوردن و فرزند نبودن...»
سعید یوسفنیا، شاعر، سرودهای نیمایی برای ایران خواند و یادی از شهیدان وطن و پایمردیهای آنان کرد: «هر روز در قاب سبز پنجره چشمهای من/تصویر تازهای از توست/تصویر تازهای از عطر زنده گلها... از تو که وسعتی شگفت و کهنسال/ایران من! از چشم آفتاب، باید تو را دوباره تماشا کرد...»
افسانه غیاثوند، شاعر، سرودهای طنز خواند: «شیخ میخواست انقلاب کند/دست و پا بسته فتح باب کند/انقلابی اگر که اوست، خدا/رحم بر هر چه انقلاب کند...»
مهدی جهاندار، شاعر که از اصفهان آمده بود، نیز سرودهای خواند که با چنین ابیاتی آغاز میشد: «شاید رسیدهایم به پایان انقلاب/شاید که خستهایم و پشیمان انقلاب... دنیا پر از ابوسفیان و معاویه است/کو حمزه و ابوذر و سلمان انقلاب/ با یک تکان ساده مبادا که بشکنیم/مانند میلههای خیابان انقلاب... ایران من! نترس و برقص آ که زنداهاند/شیران روزگار و دلیران انقلاب...» این شاعر در واکنش به سخنرانی اخیر «دونالد ترامپ» رییسجمهور آمریکا نیز شعری را سروده بود: «فتنه نوازندهاش یکی است جماعت/مطرب و خوانندهاش یکی است جماعت...»
دستهای محرومان
محمدحسین نعمتی، شاعر نیز دو غزل کوتاه خواند: «الا رفتنت آیه ماندن ما/که پیچیده عطر تو در گلشنِ ما/ز هر قطره خون تو لاله روید/گلستان بماند چنین میهن ما...» و نیز غزلی قدیمی که از جمله آن باید به این ابیات اشاره کرد: «ماهی تنگ در اندیشه دریا دلتنگ/ما نهنگیم و به یک برکه کوچک دلخوش/جز دورویی و ریا سکه نیاندوختهایم/کودکانیم و به سنگینی قلک دلخوش/باد حیثیت این مزرعه را با خود برد/ما کماکان به همان چند مترسک دلخوش».
ناصر فیض، شاعر و طنزپرداز و صاحب مجموعه «فیضبوک»، نیز غزلی قدیمی و جدی خواند: «ای دستهای پشت تبر پنهان! ای دشنههای تشنه نامعلوم/من خواندهام گلوی شمایان را فریادهای لکزده مسموم/ما را به پای حادثهها راندید با کولهبار غربتمان بر دوش/فردا طناب دار شمایان است این دستهای از همه جا محروم...»
محمدرضا وحیدزاده، شعری خواند که چنین شروعی داشت: «به سبز و سرخ و سپیدت گره زدم دل را/که شعلهوار بسوزم هر آنچه باطل را/ز موجها به تو بردم پناه و خرسندم/ که با تو یافتهام، با تو امن ساحل را...» محدثه خاکزاد، شاعر جوان غزلی خواند: «گرفته در آغوش خود قلب نورانیت را/خدایی که بسته است سربند پیشانیت را...»
علیمحمد مودب، شاعر انقلاب، آخرین مهمان شب شعر بود. سراینده «عاشقانههای پسر نوح»، با ستایش از «هوشیاری مستضعفان در پایان دادن به اغتشاشات اخیر» گفت: «خدا را شکر میکنیم که تلاش دشمنان باعث شد تا مردم ایران به آگاهی برسند و کشور را از بحران دامنهدار نجات دهند.» «به حرمت نگاههای مادران/به دستهای پینه بسته پدر/به خندهها، به اولین سلامها/به گریهها، به اشکهای پشت سر/.../به دشتها، و باغها و لالهها/به نام تو قسم، وطن! وطن!/فدای نام و شوکت تو جان ما/به احترام پرچم سهرنگ تو/چه سروها که سبز ایستادهاند/چه نخلها که در هجوم شعلهها... بریده باد دستهای تفرقه...»
شب شعر «سبز و سپید و سرخ» که با استقبال فراوان دوستداران ادبیات همراه بود، با عکس یادگاری همه شاعران حاضر در جلسه در برابر پرچم سه رنگ و زیبای کشورمان به پایان رسید.