شهرستان ادب: نظر به اهمیت این دیدگاه و نوشته آقای محمد حقی (رئیس هیئت مدیره کتابستان معرفت) یک ماه پس از انتشارش در روزنامه صبح نو، آن را در سایت شهرستان ادب بازنشر میکنیم:
جریان ادبیات داستانی در کشور متأثر از ادبیات ترجمهای است. جریان ترجمه با پژواک قدرتمندی که در رسانههای داخلی و خارجی دارد، اقتضائات و هندسه خود را بر فضای نشر ادبیات داستانی تحمیل میکند.
طی چند سال اخیر در حوزه ادبیات و ترجمه، شاهد ورود نامتعارفی هست که آثار ترجمهای به صورت جدیتر و مفصلتر از گذشته، در کشور و در عرصههای مختلف نشر خودنمایی میکنند. در این میان چند نکته حائز اهمیت است که نتیجه همه آنها منتهی میشود به مظلومیت مضاعف و روزافزونِ ادبیات داستانی ایرانی و تألیفمحور. چند سالی است که برخی از جوایز خارجی مانند پولیتزر، بوکر،نوبل، لیست برخی از جراید و رسانههای خارجی مثل واشینگتنپست، نیویورک تایمز، ایندیپندنت و امثالهم کتابها و مؤلفانی را معرفی میکنند.
مسأله این گفتار، اتفاق جدیدی است که متأثر از این اتفاق درون جریان نشر ایران در حال شکل گرفتناست.
در حال حاضر یک نگاه منتظر و چشمانتظاری در صنعت نشر ایران نسبت به این جوایز شکل گرفته که مثلاً منتظرند ببینند پرفروشترین کتابی که در آمازون مطرح میشود چیست. منتظر هستند که فلان ستون روزنامه یا جریده که از قضا هم جریده معروف است و هم ستون، چه کتابی را معرفی میکند. منتظر هستند تا معلوم شود فلان جایزه به چه کسی تعلق میگیرد.این در حالی است که آن جایزه، ستون روزنامه یا خبرگزاری آنقدر بهلحاظ رسانهای قدرتمند هست و بار ترویجی دارد که خودش به حد کافی امکان بازگشایی مرزها را برای ورود خودش ایجاد کند. بسیاری از این کتابها بلافاصله به زبانهای مختلف و متعدد ترجمه میشود.
کتابی در جایزه پولیتزر برگزیده میشود. این کتاب ناگهان طی دو سه سال بعد به 30-20زبان ترجمه شده است. خود آن جایزه یک قدرتی داشت حالا به بیست زبان هم ترجمه میشود.
این به چه معناست؟ یعنی بیست کشور، بیست بنگاه نشر و بیست مجموعه دیگر هم به کمک ترویج این کتاب میآیند.
بنابراین قدرت رسانهای دوم شکل میگیرد. قدرت رسانهای اول، خود آن جایزه بود. قدرت رسانهای دوم توسط کشورهای دیگری که این کتاب در آن کشورها ترجمه شده به وجود میآید، اینها پژواک رسانهای و تبلیغی آن کتاب را تشکیل میدهند.
اکنون نوبت به گام سوم میرسد. گام سوم در داخل کشور توسط ناشران و مترجمان برداشته میشود. کتابهایی که در چرخه پژواک قرار گرفتهاند شناسایی شده و به ایران میآید. سه، چهار یا پنج ناشر -که از قضا ناشران مشخصی هم هستند- شروع به ترجمه این آثار میکنند هر یک از این ناشران ایرانی هم برای خودشان بازوها و قدرت رسانهای دارند. کتاب با چند ترجمه مختلف -بعضاً حتی تا 15 ترجمه گوناگون- در ایران ترجمه میشود. یعنی پانزده صدا، پانزده مترجم و پانزده ناشر، آن کتابی را که در چرخه پژواک بینالمللی قرار گرفته ضریب میدهند. صحنه روش است. در ایران با سه لایه ترویجیِ عظیم برای یک کتاب خارجی مواجه میشویم.
در مبدأ که آن جایزه یا رسانه، خودش هیمنهای و نفوذی دارد. یک نفوذ اجتماعی و فرهنگی دارد. در کشورهای دیگری که این کتاب ترجمه میشود و آنجا هم با یک قدرت رسانهای عجیب، این کتاب به صدر میآید و در نهایت در ایران که گام سوم توسط ناشران ایرانی برداشته شده و ناشران متعددی میآیند پای یک کتاب و آن را ترجمه میکنند. این وضعیت مثالهای عدیدهای هم دارد. یعنی منحصر به سه یا چهار مثال نیست.
موارد متعدد و زیادی دارد. من خودم زمانی بررسی میکردم و میدیدم که بعضی از کتابها تا 25 ترجمه هم در ایران منتشر میشوند.
خب این همان جریانی است که دارد در کشور توسط ترجمه ایجاد میشود. یک اثر ترجمهای در ایران سه ضریب مهم و مؤثر خورده و وارد کشور شده و آن موج را هم با خود به ایران میآورد.
رقابت نویسندگان ایرانی در صحنهای نامتوازن
در کشور خودمان ماجرا شکل دیگری پیدا میکند. بعضی از نویسندگان ما که با ظرفیت، زیرساخت، دانش و تجربه منحصر به خودشان داستان مینویسند و کتاب تألیف میکنند، ناگهان با رقیبی اینچنین مواجه میشوند که به یک معنا اصلاً قابل رقابت نیست.
در حوزه داستان مگر ما چند سوپراستار ادبی داریم؟ چند شخصیت مطرح داریم که اسم او کتاب را به جلو ببرد و مخاطب را به سمت خود بکشد؟ تعدادشان از عدد انگشتان یک دست بیشتر نیست.
اینها آدمها و نویسندگانی هستند که وقتی پای کار یک کتاب میآیند و اسمشان روی جلد یک کتاب نوشته میشود، آن کتاب چند بار تجدید چاپ میشود. در طرف دیگر ماجرا بسیاری از نویسندگان یا قلم اولی هستند و کارهای اولشان است و نهایتاً در مسیر شدن قرار گرفتهاند و دارند آرام آرام رشد میکنند. اینها ناگهان مواجه میشوند با یک رقیب خیلی بزرگ که قدرت رسانهایِ عظیمی را هم برای حمایت از خود یدک میکشد. این جاست که آرام آرام فضای داستانی ایران به گوشه رینگ میرود، به کنج انزوا و محاق و فراموشی و گمنامی!
جریان نشر ادبیات داستانی متأثر از آثار ترجمهای
این رقابت نابرابر احتیاج به یک توجه و یک برنامهریزی جدی دارد. شما اگر صحنه نشر کشور را در چند سال اخیر ببینید، متوجه میشوید که عمده کتابهای پرفروش، کتابهایی هستند که مبتنی بر ادبیات ترجمهاند و با تأثیر از آنها نوشته شدهاند. یعنی اگر بگوییم سی کتاب پرفروش داشتهایم که تا 5 مرتبه تجدیدچاپ شدهاند، شاید فقط چهار یا پنج مورد آنها در حوزه داستانی، متعلق به داستان ایرانی باشند. در مقابل، عمده کارهایی که پرفروش میشوند، متعلق و متأثر از ادبیات ترجمهای هستند. این وضعیت را بگذارید کنار این واقعیت که آن چیزی که صنعت انتشار و فضای ادبیات را جلو میبرد، همین پرفروشها هستند، همین ستارههایی که بالا بیاید و خودنمایی کند و با یک روال عادی پیش میرود. لذا ادبیات داستانی ما خیلی با تحول عظیمی مواجهنمیشود.