شهرستان ادب: «عطر عربی» تازهترین پروندهکتاب شهرستان ادب است که بهتازگی گشوده شده است. مجموعهداستانی با موضوع «مدافعان حرم» که آثاری از چندین نویسنده در آن دیده میشود. در نخستین صفحه از این پرونده، یادداشت میخوانید از مهدی طهماسبی بر این مجموعهداستان:
بدون ذکر هیچ مقدمهای، این مجموعه داستان، تفاوت زیادی با سایر مجموعهداستانها و روایتهای ادبیات مقاومت دارد. در ادامه سعی میشود تا به برخی از این تفاوتها و البته برخی شباهتهای احتمالی اشاره شود.
ادبیات مقاومت که عمدتاً حول دفاع مقدس و اتفاقات پر فراز و نشیب آن شکل گرفته، بر مفاهیمی تمرکز کرده که با مفاهیم محوری که در کتاب عطر عربی قابل تشخیص هستند، تفاوت دارند. گفتمانها و مفاهیمی همچون ایثار و فداکاری، اخلاص، تواضع، مردمی بودن و مستضعف بودن، عشق به معبود، ایمان به وعدههای الهی و...، مفاهیمی هستند که خوانندۀ متون ادبیات مقاومت معمولاً توقع برخورد با آنها را در متن دارد. اما عطر عربی، سه مفهوم دیگر را نیز وارد این دایرۀ مفاهیم میکند: «حق»، «معنا» و «ایمان برخاسته از معنا.»
اما این دو مفهوم از کجا آمدهاند و چه بستر حاصلخیزی باعث تولد این مفاهیم شدهاند؟ آیا این مفاهیم به خاطر تحولات جبهۀ مؤمنین و مجاهدین حقیقی رخ داده؟ مگر رزمندگان سپاه ایمان در نگاه ما تغییر کردهاند؟ یا مگر سلوک دیگری در جبهۀ مجاهدین راه حق دیدهایم؟ به نظر میرسد باید پاسخ را در تغییری دیگر بیابیم؛ تغییر دشمن!
دفاع مقدس جنگی بود میان ایران و عراق! جنگی میان ایران اسلامی و عراق بعثی و حامیان غربی و شرقیاش. جنگی که هویت اسلامی و مراجع و مجاهدین در یک طرف، و هویت عربی و استکباری در طرف دیگر تقریباً به عیان تفکیک شده بودند. در این جنگ مراجع شیعی و مردم شیعه عراق، بهطورعمومی موضع خود را در قبال این جنگ میدانستند. جنگ بین مسلمانان و مسلمانان بود؛ ولی در عین حال، جامعۀ اسلامی شیعی در هر دو کشور، این جنگ را جنگ دو قرائت از اسلام نمیدید. به همین خاطر شاید بهراحتی بتوانیم هنوز بعد از سالها، جبهههای دفاع مقدس هشت ساله را صحنۀ نبرد «حق» علیه «باطل» بدانیم. طبعاً در چنین جنگی اساساً مفاهیمی که ارزش بررسی بیشتری داشتند، همانا مفاهیمی بودند که شکلدهندۀ هویت جبهۀ حق بودهاند؛ ایثار، تواضع، عشق به معبود و... .
اما جنگ سوریه تفاوتی ماهوی با جنگ ایران و عراق داشت؛ اینجا مبارزین هر دو جبهه، به دفاع از قرائتی از اسلام برخاسته بودند. دو جبهه ، کار خود را جهاد میدانستند و مجاهدین هر دو دسته، به امید لبخند دلنشین رسول خدا در آن دنیا مرگ را با آغوش باز پذیرا میشدند و این تفاوتی عظیم با جنگ پیشین دارد! اینجا جدال صرفاً دو دسته از مسلمانان نبود؛ اینجا جنگ دو قرائت از اسلام بوده است. جنگ دو قرائت از «حق»! پس میتوان و اساساً باید، به دنبال مفاهیم دیگری باشیم که تاب و توان توصیف و تفسیر این صحنه را به ما بدهد و بتواند ما را در پاسخ به این پرسش یاری کند که به راستی «چه کسی بر حق است؟».
این کتاب، توانسته خود را درگیر این مسألۀ عمیق کند. توانسته ملاحظات و بیمها را در چگونگی تشخیص حق از باطلِ شبیه شده به حق، نشان دهد و توانسته صحنهها و آزمونهایی را طراحی کند که به خواننده نشان دهد که چگونه میتوان در چنین صحنۀ پیچیدهای، شواهدی برای پیدا کردن حق در یک جبهه پیدا کرد.
مهمترین عنصری که به نظر میرسد در این کتاب بین حق و باطل قدرت ایجاد تمایز دارد، عنصر «معنا» است. تعدادی از داستانهای این کتاب، با تقریب خوبی، درگیری جدی با این موضوع دارند که آنچه که حقانیت یکی از دو دستۀ مبارز مشابه را قابل تشخیص میکند، معناداری متعالی باورها و اعمال برآمده از آنها میباشد. برخی داستانها بیشتر موضوع را باز کرده و تفصیل دادهاند (مانند داستان گمگشته) و برخی دست به داوری زدهاند و ملاکهایی برای تشخیص این معناداری متعالی عرضه کردهاند (مانند قهر حلب و داستان به یادماندنی پدر، تک تیر اندار، پسر.)
در این داستانها به درگیری درونی مؤمنین جبهۀ حق در مقابل نمادها و آرمانمندی ظاهری جبهۀ باطل پرداخته میشود. آنجا که در «گمگشته»، ایمان تجلییافته در صوت قرآن داعشی اسیرشده، قلب و دست مؤمن جبهۀ حق را با هم میلرزاند. به تفاوت «ایمان بدون پشتیبانی معنا» و «ایمان برآمده از معنا» نظر شده، آنجا که شروین وکیلی تاریخ شامات و سهروردی را در قصهای شیرین به صحنۀ امروز سوریه میکشاند و ایمان متعالی معنادار را نه در خود صحنۀ جنگ، بلکه در استعارات و ایدههای تاریخ شام و حاشیۀ جنگ، به رخ خواننده میکشد. (البته خواننده میتواند دقت کند که شاید رودررویی با قاضیان و فقهای مقابل سهروردی، رویارویی با ایمانی بیمحتوا نشان داده شده باشد). همچنین این نشان دادن معنا در ایمان، حتی در کارهای کوچک انسانها نیز قابل مشاهده است؛ در کارهایی که شاید ثانیهای طول بکشند، اما آن ثانیهها، معناداری ایمان فرد و سلامت فطرت او را به رخ میکشد. ( داستان پدر، تکتیرانداز، پسر...). در این میان از داستان «دن ناآرام» و «فصل سوم» نیز میتوان نام برد.
به جرأت میتوانم بگویم داستان «گمگشته» و خصوصاً دو داستان «قهر حلب» و «پدر، تکتیرانداز، پسر»، بابی کمتر بازشده در داستانهای ادبیات مقاومت را به روی مخاطب گشودهاند. هرکدام از این سه داستان، ارزش نوشتهای جداگانه دارند و شرح این سه داستان، فعلاً بماند برای مخاطبی که این داستانها را میخواند.
جدای از این نوآوری کتاب عطر عربی، تعدادی از داستانها ذیل همان مفاهیم محوری پیشین با قلمی شیوا نگاشته شدهاند؛ پرداختن به صبر عجیب مادران شهدا در داستان شیرین و خوشقلم و دلنشین «روبان قرمز»، فرزندان شهدا، همسران مجاهدین و... ، در داستانهای دیگر این کتاب، همان ذائقۀ دلنشین ادبیات مقاومت را که بارها از شیرینی آنها، شیرینکام شدهایم به یاد میآورند.
شاید این کتاب برگی تازه از ادبیات مقاومت را شروع کرد (یا برای بنده تازگی داشت)، اما مهمتر از این تولید مفاهیم جدید و گشودن برگی تازه، نفس مرزشکنی این کتاب است. این که هنوز هم میتوان در ادبیات مقاومت حرفی نو زد و برگهای جدیدی به ادبیات مقاومت افزود، ارزش این کتاب را بیشتر نشان میدهد.
درود بر شهیدان و مجاهدانی که این بار نشان دادند صرف وجود آرمان و ایمان به عقیده و جهاد، انسان را آسمانی نمیکند؛ بلکه آرمان و ایمان و عقیده باید معنایی متعالی در خود داشته باشند که این معنا خود را در ریزترین رفتارهای ما تا بزرگترین اثرات تاریخی ما نشان میدهد.