موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
بازخوانی چند شعر عاشورایی از اهلی شیرازی

این نقد دل نثار شهیدان کربلا

23 آبان 1391 15:14 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
این نقد دل نثار شهیدان کربلا

اهلی شیرازی در  سال 858 هـ.ق در شیراز متولد شد. نام او در اصل محمد بود و از آغاز جوانی به تحصیل‌ در علوم و فنون مختلف مشغول شد و با توجه به طبع روانش در شعر خیلی زود توانست از جایگاه مناسبی برخوردار شود؛ هرچند بیشتر اوقات عزلت‌نشین و گوشه‌گیر بود و زندگی را در فقر و تنگدستی به سر می‌برد. او از نوابغ و شاعران توانای زمان خود است که در علم بدیع و به کار بردن صنایع لفظی و معنوی در اشعارش بسیار موفق و استاد بوده. برای مثال شعر سحر حلال او که حدود 528 بیت دارد، از اول تا آخر ذوبحرین و ذوقافتین است و صنعت تجنیس نیز در آن به کار رفته است.

اهلی شیرازی در بیشتر قالب‌های ادبی طبع‌آزمایی کرده و در کلیات اشعار او قصاید، غزلیات، مثنوی، ترکیب‌بندها، ترجیع‌بندها، قطعه‌ها، رباعیات، ماده ‌تاریخ‌ها و... به چشم می‌خورد. در لطافت غزل‌های اهلی رد پای سعدی را می‌توان دید و قصاید و مثنوی‌های مصنوعش بسیار هنرمندانه است؛ سبک سروده‌های اهلی را سبک عراقی دانسته‌اند. اهلی از پیروان مذهب والای تشیع بود و در زمان شاه اسماعیل اول صفوی، اشعاری در مدح پیامبر و خاندان او سروده ‌است.  شعرهای آیینی اهلی بسیار رسا و شیواست؛ ستایش و مدح اهلبیت و بیان مراثی و مصائب آن‌ها به ویژه سالار شهیدان از مضامین اصلی اشعار او می‌باشد.
اهلی شیرازی در سال 942 هـ.ق در زادگاهش به دیار باقی شتافت و در جوار مزار لسان‌الغیب حافظ شیرازی آرام گرفت. آثار بسیاری از اهلی شیرازی به جای مانده است. این آثار عبارت است از: «تحفه‌السلطان فی‌منقب‌النعمان»، «ترجمۀ مواهب‌الشریعه»، «دیوان شعر»، «رباعیات گنجفه»، «رسالۀ عروض و قافیه»، «رسالۀ معما»، «زبده‌الاخلاق» «مثنوی سحر حلال»، «قصاید مصنوعه در مدح امیر علیشیر»، «سرالحقیقه»، «مجمع‌البحرین»، «مخزن‌المعانی». چهار غزل و یک قطعه از او را با هم می‌خوانیم.


این نقد دل، نثار شهیدان کربلا
چون خاک رهگذار شهیدان کربلا
طوری که قدر و منزلتش از فلک گذشت
سنگی است از مزار شهیدان کربلا
دین در حصار کعبه و از روی معنی است
صد کعبه در حصار شهیدان کربلا
آب خضر به پردۀ ظلمت نهفته چیست؟
گر نیست شرمسار شهیدان کربلا
گر خضر از حیات پشیمان شود رواست
کو نیست در شمار شهیدان کربلا
در چشم آفتاب کند خاک اگر رود
بر آسمان، غبار شهیدان کربلا
طوفان نوح سر نزد از کربلا عجب
از چشم اشکبار شهیدان کربلا
گلگشت عاشقان همه در خون خود بود
این است لاله‌زار شهیدان کربلا
تا دست لطف حق چه نهد مرهم نهان
بر زخم آشکار شهیدان کربلا
استاده است ساقی کوثر، می طهور
بر کف، در انتظار شهیدان کربلا
یارب! به حق شاه رسل مصطفی که هست
بر فخرش افتخار شهیدان کربلا
یارب! به حق مهدی هادی کزو شود
جبر شکست کار شهیدان کربلا
کز آفتاب لطف به «اهلی» نگر که هست
چون سایه خاکسار شهیدان کربلا
دارد امید آن‌که به جنت در آردش
لطف تو در جوار شهیدان کربلا

 


آمد عشور و در همه ماتم گرفته است
آه این چه ماتم است که عالم گرفته است؟
زان مانده است تشنه‌جگر، خاک کربلا
کز خون اهل بیت نبی نم گرفته است
بر نیزه نیست سرخی خون از سر حسین
کآتش به جان نیزه و پرچم گرفته است
زین دود سینه‌ها که برآمد عجب مدار
گر تیرگی در آینۀ جم گرفته است
سیمرغ‌وار گم شد ازین غصه، خرمی
کز قاف تا به قاف جهان غم گرفته است
از بار منّت کرم خاندان اوست
پشت فلک که همچو کمان خم گرفته است
زال سپهر، خون جگر گوشه‌اش بریخت
شیری که صد هزار چو رستم گرفته است
پیوسته گرچه کار جهان صید کردن است
صیدی چنین به دام فنا کم گرفته است

 

چرخ از شفق نه صاعقه در خرمنش گرفت
خون حسین تازه شد و دامنش گرفت
باد اجل بکشت چراغی که بر فلک
قندیل مهر و مه، ز دل روشنش گرفت
از داغ دل بسوخت چنان لاله زین عزا
کآتش ز داغ سینه به پیراهنش گرفت
روزم شب از عزای حسین است و روزگار
زان است تیره‌روز که آه منش گرفت
خون حسین، آن که پی لعل و در بریخت
آن لعل و در شد آتش و در مخزنش گرفت
این نور چشم شاهسواری ست کآسمان
کحل نظر ز گرد سم توسنش گرفت
در خون نشست ساکن نُه مسکن فلک
از رستخیز گریه که در مسکنش گرفت
آن کو امان نداد به خون حسین و آل
فریاد الامان همه در مأمنش گرفت
بر اهل بیت و آل علی مرحمت نکرد
شمر لعین که لعنت مرد و زنش گرفت
زیر زمین ز مکمن غیبش عذاب‌هاست
تنها نه دست مرگ درین مکمنش گرفت
همسایه هم ز پهلوی او سوخت زیر خاک
زان آتش عذاب که در مدفنش گرفت
اهلی! طمع به خرمن گردون چه می‌کنی؟
بی‌خون دل دو دانه که از خرمنش گرفت؟

 

ماه محرم است و شد، دجله روان ز چشم ما
بهر حسین تشنه‌لب، شاه شهید کربلا
تشنه‌لبان کربلا، روی به خاک و تن به خون
ما پی آبروی خود خاک بر آبروی ما!
روی فلک سیه شود کز چه به تیرگی کشید
چشم و چراغ فاطمه، نور دو چشم مرتضی
با شهدای کربلا، لاف وفا هر آن که زد
گر نه شهید گریه شد، مدعی است و بی وفا
بس که ز آتش جگر، گریۀ گرم می‌کنم
مردمک دو دیده‌ام، سوخته شد درین عزا
دشمن آل مرتضی، پردۀ خویش می‌درد
پنجۀ شیر حق کجا، روبه حلیله‌گر کجا؟
نیش زنند دشمنان، تیغ برآر یا علی!
تا همه را فرو برد تیغ تو همچو اژدها
بندۀ اهل بیت شد، اهلی از آن همیشه است
روی نیاز بر زمین، دست امید بر دعا
یا رب! اگر چه از گنه آینه تیره کرده‌ام
هم تو صفای سینه ده از دم شاه اولیا

 

قدر حسین کم نشد و شد عزیزتر
خود را یزید، رو سیه و خوار کرده است
آغشته شد به خون، سر و فرقی که موی او
خون در درون نافۀ تاتار کرده است
چون سوز این عزا نچکاند ز دیده آب؟
جایی که چشم چشمه گهربار کرده است
آن ناکسی که قصد حسین اختیار کرد
بی شک که قصد احمد مختار کرده است
وانکس که خاطر نبی آزرده شد از او
حق را ز جهل و معصیت، آزار کرده است
یا مرتضی علی! به شهیدان روا مدار
ظلمی چنین، که چرخ ستمکار کرده است




کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • این نقد دل نثار شهیدان کربلا
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.