منتقد نیستم و خودم را داستاننویس میدانم و از منظر کسی که مینویسد، دربارة کتا ب «و قتی دلی» صحبت میکنم؛ خیلی هم اهل دانش نقد به معنای خاص آن نیستم. افراد دیگری هستند که بخواهند به صورت تخصصی نقد کنند. آقای حکیمی قبل از انقلاب، نگاه مختصری به مصعب ابن عمیر داشت در کتابی به نام «اشرافزادة قهرمان» برای مخاطب نوجوان. آن زمان هم این کتاب، خوب دیده شد.
الان هم آقای شهسواری با نگاهی جدیتر و برای گروه سنی بزرگسالان، این کتاب را نوشته. «وقتی دلی» یک اثر مؤمنانه است. شهسواری نویسندة کتاب، با ایمان قلبی و باور این کتاب را نوشته. از دهة هفتاد به بعد داستان زیاد داریم. اما در کلمه به کلمه و جمله به جملة این داستان، باور دیده میشود و معتقدم نویسنده خواسته پیام خوب و قابل تأملی را ابلاغ کند. سالهای اول بعثت همیشه به پیامبر(ص) طعنه میزدند که فقیران و بیچارهها طرفدار تو هستند. اما با آمدن مصعب و ایمان آوردن او به پیامبر اکرم(ص)، ورق برگشت و در جمع سران مکه و قریش رخنه افتاد. اين کتاب، از این نظر بسیار خوب است.
دوستی میپرسید ادبیات معاصر، به ویژه رمان در این صد سال گذشته، برای هزاران نفری که هر سال در حسینیة اعظم زنجان جمع میشوند، چه داشته است؟
با کتابهایي مانند «وقتی دلی» ادبیات داستانی نیمنگاهی به جمعیت معتقد و مؤمن میاندازد و به باورهای آنها احترام میگذارد. وقتی این اتفاق میافتد، طبیعی است آنها هم بیایند سراغ ادبیات داستانی و داستان بخوانند. یکی از دلایلی که باعث میشود خیلی از مردم نیایند سراغ این داستانها، به قول مرتضی کربلاییلو، این است که نشانی از خودشان در این داستانها ندیدهاند. همهاش ایدهها و داستانهای وارداتی.
«وقتی دلی» کتابی است که مردم در آن میتوانند چیزی را ببینند که سالها زیر علمش سینه زدهاند. به همین دلیل تکنیک و ساختار را در این اثر به عنوان ابزار دیدم نه مسئله. نویسنده آمده اینها را به خدمت گرفته که بتواند حرف و قصه و داستانش را نقل کند و این روایت ساده و روان، حاصل همین نگاه ابزاری است. نویسنده با داستان پیچیده، اظهار فضل نمیکند.
نویسنده طراحی قدرتمندی برای نقل قصهاش داشته. یعنی همهجا آدمها در جنب و جوش و در حال تغییر و تحول هستند. داستان درجا نمیزند و این حاصل طرح قدرتمندی است که نویسنده برای جمله به جملة داستانش فکر کرده و طبق گفتة خودش، بیشتر این کتاب تخیل است.
البته به جز قسمتهايي که مربوط به پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) است. نويسنده در يک بستر تاريخي تخيل کرده و چه قصة خوبي هم پيدا کرده. شايد همة اين قصه واقعيت نباشد، اما نويسنده متکي بر واقعيت نيست. وفادار به حقيقت و وامدار حقيقت است. آقاي شهسواري در آن مقطع تاريخي خاص، تخيل کرده که حقيقتي را منتقل کند که خودش به آن معتقد است. بنابراين قصه هم پرمايه و جاندار است .با وجود اينکه دربارة مصعب، ماجراهاي پر افت و خيزي نداريم، نويسنده اين ماجراها را خلق کرده و قصه را پيش برده.
مذاهب اسلامي ديگر، مصعب بن عمير را متعلق به خودشان ميدانند. شهسواري در اين رمان، با نگاه شيعي، ماجراهاي مصعب و ماجراهاي صدر اسلام را بازخواني کرده.
مصعب در اين داستان فقط يک اسم نيست. نويسنده زحمت کشيده و اين آدم را تبديل به شخصيت کرده. يعني از همان اول شخصيتپردازي را شروع کرده، دربارهاش حرف زده، ماجراهايي برايش آورده و ما را گام به گام، همراه اين آدم پيش آورده. به شخصيت مصعب خوب پرداخته. مطمئنم همة اينها آگاهانه اتفاق افتاده. جايي که داستان شروع ميشود ما مصعب را در سفر ميبينيم، روابط رفتارها، گفتارها و حالتها هيچ نشاني از انسانيت ندارد، يا کم است. اما همينطور که گام به گام پيش ميآييم، پیامبر اکرم(ص) ظهور ميکند و مصعب نزديک ميشود؛ اين آدمها تربيت ميشوند تا بعد از پيامبر اکرم(ص)، که البته معتقدند با شهادت امام حسين(ع) وضعيت به شکل غمانگيزي به سمت جاهليت بازگشته. در زمان پيامبر(ص) هم تا حدودي انسان ميبينيم. نمونهاش مصعب است و زنش هم که در مدينه است.
به قول شهسواري با وزيدن نسيم محمدي وضعيت عوض شده؛ آدمها عوض شدهاند و جامعه انسانيتر شده است. همين را گام به گام در «وقتي دلي» ميبينيم. بعد که داستان مصعب تمام ميشود و ما به سال 61 هجري ميرسيم، ماجرا به شکل ديگري ادامه مييابد.
گاهي داستان گرفتار ايجاز مُخِل میشود. مثلاً صفحة 254 و 257. صفحههايي که حضرت ابوطالب و حضرت خديجه(س) از دنيا ميروند، نويسنده، با شتاب و عجله در حد دو، سه ديالوگ از اين ماجرا ميگذرد. شايد حق هم داشته باشد؛ چون داستان دربارة مصعب و پیامبر(ص) است، نه دربارة حضرت ابوطالب و حضرت خديجه(س).
اما وضعيت را جوري پيش برده که من خواننده توقع دارم نويسنده بايستد و اينجا را هم به من نشان بدهد، اما در این کتاب اين اتفاق نيفتاده.
شخصيت ديگري که کامل ساخته شده، شخصيت «ماريه» است. فکر ميکنم از جمله شخصيتهاي تخيلي اين اثر است. چيزي در مورد ماريه نديديم. ولي با وضعيتي که نويسنده پيش آورده، ميخواسته وضعيت خونآلود خانوادهها و زنده به گور کردن دختران را بگويد و براي نشان دادن وسوسههاي پيش پاي مصعب، شخصيت «ماريه» را طرح کرده. آخر داستان هم رونمايي ميکند و ميگويد زني که 50 سال است بالاي قبر مصعب نشسته، با اين شهيد صحبت ميکند و خودش را وقف کرده، شايد مورد شفاعت قرار بگيرد.
علیاصغر عزتی پاک