آقای بیابانکی لطفاً کمی دربارۀ کتاب جدیدتان «جامهدران» بگویید؟
این کتاب مجموعهای از اشعار آیینی من است که در فاصلة 20 سال سروده شده و شامل 34 قطعة شعر، اعم از غزل، مثنوی و چهارپاره است که البته غالب آنها غزل است. اولین شعر این مجموعه مربوط به 22 سالگی من میباشد و آخرین شعر آن نیز مربوط به 43 سالگیام. به هر حال مضامین مذهبی و دینی جزء دغدغههای همیشگی من بوده و هست. من از کودکی با این مضامین بزرگ شدهام و همیشه سعی کردهام به سفارش دلم شعر بگویم. هیچ وقت اهل کار سفارشی نبودهام و نخواهم بود. هیچوقت هم به دلخواه مخاطب کاری را انجام ندادهام؛ از این منظر که مثلاً شعرم قرار است کجا چاپ شود و چه قشری آن را بخواند؟ اگر هم فردی یا افرادی این اشعار را دوست داشتهاند و به دلشان نشسته، معتقدم که این کار کار نیروی بزرگتری است به نام ائمة معصومین (سلام الله تعالی علیه).
آیا مجموعة «جامهدران» مجموعة کامل اشعار آیینی شماست یا گزیدهای است از آنچه شما در این 20 سال فعالیتتان در عرصة شعر برای ائمة اطهار سرودهاید؟
قطعاً این مجموعه تمام اشعار آیینی من نیست؛ مثلاً در همین جلسة رونمایی از کتاب، بعضی از دوستان سراغ بعضی از شعرهای آیینیام را از من میگرفتند و میگفتند که مثلاً جای فلان شعر در این مجموعه خالی است. ولی در کل بنده اعتقاد دارم شعر اول باید به دل شاعر بنشیند تا شرط لازم برای استقبال مخاطب را داشته باشد؛ به همین دلیل اگر شعری از فیلتر سلیقة خودم نگذرد، هیچگاه آن را در مجموعهام چاپ نمیکنم. شاید همین امر سبب کمکاری من شده باشد؛ ولی خب هیچگاه دوست نداشتهام کیفیت را فدای کمییت کنم.
همانگونه که مطلع هستید، در رابطه با شعر آیینی کنگرههای بسیار زیادی در سطح کشور برگزار میشود و از سوی دیگر در زمینة نشر، انتشارات تخصصی شعر آیینی را داریم و در این میان شاعرانی هستند که شاید تجربة دوستانی چون شما را در زمینة شعر نداشته باشند، ولی خیلی بیشتر از شما شعر آیینی سروده و منتشر کردهاند. در واقع کیفیت را فدای کمییت کردهاند.
ببینید این کنگرهها و جشنوارهها به خودی خود بد نیست؛ ولی زمانی تأثیر منفی میگذارند که بهانهای شوند برای سرودن و تولید شعر در یک مقطع زمانی خاص؛ و به نظر من شعری که سیر تولید آن به این شکل باشد، اصلاٌ شعر نیست. ولی اگر این جشنوارهها به محلی تبدیل شوند که شاعران شرکتکننده بهترین اشعار خود را که در طول سال سرودهاند و از صافیهای مختلف عبور دادهاند، عرضه کنند، خوب است. ولی اگر بهانهای برای شعر گفتن باشد به هیچ وجه خوب نیست و حاصلی ندارد. در کل معتقدم که شعر سفارشپذیر نیست و اصلاً تولد شعر یک فرآیند ناخودآگاه است، نه یک فرآیند خودآگاه. ولی متأسفانه امروزه جشنوارهها و کنگرههایی که در زمینة شعر بر گزار میشوند، روند شعر گفتن را خودآگاه میکنند.
شما میان شعر آیینی از نوعی که در هیئت توسط مداح خوانده میشود و شعر آیینی از جنس شعرهایی که در کتاب شما میبینیم، چقدر قائل به تفاوت هستید؟ لطفاً ضرورت هر کدام را برای ما توضیح دهید.
طبیعتاً خیلی متفاوت هستند. در واقع شعری که در هیئت خوانده میشود، شعر شفاهی است. هرچند وجود شعر شفاهی ضرورت دارد، ولی من به این حوزه علاقهمند نیستم. درواقع من بیشتر دوست دارم که شعر مکتوب کار کنم. یعنی شعری که مخاطبم در خلوت بخواند و با آن ارتباط برقرار کند و از آن تأثیر بگیرد؛ نه شعری که بخواهد با توسل به عوامل دیگر تأثیرگذار باشد. به نحوی که وقتی آن عوامل را از شعر بگیریم، هستی شعر از میان برود.
ولی این دلیل نمیشود که شعر هیئتی را رد کنیم. لزوم شعر هیئتی برای همه روشن است. سؤال من این است که چگونه میشود سطح سلیقة مخاطب را تا جایی ارتقا داد که هر شعری را نپذیرد؟
راهش این است که شاعر یا مداحی که متولی این امر است، درک درستی از ادبیات، شعر، تاریخ و مذهب داشته باشد و اگر این درک وجود نداشته باشد، همین وضعیتی پیش میآید که با آن روبرو هستیم؛ یعنی تنزل دادن مفاهیم و متأسفانه از اوج، فرود آوردن و به حضیض کشاندن ائمه برای گریاندن مردم. در واقع ائمه اصلاً نیازی به گریة ما ندارند. اصلاً نیازی به شعرگویی ما ندارند. این ما هستیم که باید خودمان را به آنها نزدیک کنیم. ولی با کدام ادبیات؟ بعضاً ما وقتی میخواهیم به دیدار یک رئیس یا یک شخصیت شناختهشده برویم از یک الگوی خاص برای رعایت احترام پیروی میکنیم. ولی متأسفانه در زمینة شعر هیئتی تا جایی پیش میرویم که با یک معصوم که الگوی همة بشریت در طول تاریخ است، دیالوگ و گفتگویی برقرار میکنیم که دور از شأن این حضرات است. به طور خلاصه مشکل من با شعر هیئتی، شعرهای سخیفی است که در برخی مجالس خوانده میشود و هدفی جز گریاندن مردم و گرم کردن مجلس را ندارند و متأسفانه افراد از شیوة درست عزاداری که ما در پیشینة تاریخی خودمان داشتهایم، پیروی نمیکنند.
در ادامه کمی از کارهای جدیدتان برایمان بگویید. ظاهراً کتاب «نامههای کوفی» شما در نوبت چاپ است.
بله کتاب نامههای کوفی که در نمایشگاه کتاب امسال به بازار کتاب آمد و در مدت کوتاهی تمام شد و چاپ دومش هم چند روزی میشود که منتشر شده و انشالله به زودی روانة بازار خواهد شد.
گویا یک کار هم در حوزة نثر در نوبت چاپ دارید؟
بله آن کتاب، نثر در حوزة طنز است و انتشارات مروارید آن را منتشر میکند. البته تعداد کمی شعر هم در انتهای کتاب هست. ولی غالب کارها به صورت نثر است و شامل نثرهای طنز سیاسی، انتقادی و اجتماعی چند سال اخیر من میشود.
به عنوان سؤال آخر، همانطور که در صحبتهایتان گفتید، تولد شعر یک امر ناخودآگاه است و وابسته به «آن»ها و لحظههایی است که به طور اتفاقی در روزمرة شاعر اتفاق میافتد. میخواهم از شما خواهش کنم یکی از این «آن»ها را برای ما تعریف کنید.
سؤال سختی است! چون تا به حال به این موضوع فکر نکرده بودم. ولی یکی از این «آن»هایی که میتوانم برایتان تعریف کنم این است: زمانی که به دانشگاه میرفتم، مثلاً بین سالهای 67 تا 71 که دانشجو بودم، در مسیر راهم یک یخچال بود. هر وقت که از اتوبوس پیاده میشدم، میرفتم که از آن آب بخورم. کاسهای در این آبسردکن بود که وسط آن نماد یک دست بود و همانطور که میدانید این دست نشان دست بریدة حضرت ابوالفضل(ع) است. به همین خاطر من هرگاه از این کاسه آب مینوشیدم، بیاختیار تصویرهایی از واقعة عاشورا در ذهنم مجسم میشد و به یاد کسی میافتادم که تمام هستی خود را فدای یاری رساندن به امام حسین(ع) کرد. در آن زمان حس همذات پنداری عجیبی با واقعة کربلا در خودم حس میکردم که بعدها در ذهنم به شکل شعر یخچال آبسردکن درآمد و این حس در شعر هم منعکس شد. البته این مضمون نزدیک به پنج سال در ذهنم بود، تا آنکه به صورت همین شعری که در کتاب جامهدران هست متولد شد. خودم این شعر را خیلی دوست دارم و هر موقع که آن را می خوانم منقلب می شوم و مرا به بیست سال قبل میبرد و خاطرات گذشته را در ذهنم تداعی میکند. به همین خاطر در جلسههایی که برای شعرخوانی شرکت میکنم، این شعر را نمیخوانم. زیرا بهشدت مرا تحت تأثیر قرار میدهد.
گفتگو از محمدامین اکبری