شهرستان ادب: در ماه پایانی بهار و همزمان با پایان ماه مبارک رمضان، شاعران متولد خرداد، تولد خود را در «سلام ماه» جشن گرفتند. در دوره جدید جشن تولدهای ادبی که از فروردین سال 1395 آغاز شده است، این بار نوبت به ادبیاتیهای خردادماهی رسید تا در حضور دوستداران شعر و فرهنگ، خاطرات تلخ و شیرین زندگی شخصی و ادبی خود را مرور کنند. طی این برنامه که عصر 31 خرداد، در موسسه فرهنگی هنری «شهرستان ادب» برگزار شد، شاعرانِ مهمان کیک تولد خود را در جمع دوستداران شعر و قصه بُریدند.
نخستین شاعری که به دعوت سعید بیابانکی، شاعر و مجری سلام ماه، تولد خود را در جمع علاقمندان ادبیات جشن گرفت محمدعلی گودینی، داستاننویس بود. این نویسنده پیشکسوت که متولد 1335 در کنگاور است از روز تولد خود گفت: «تولدم در شناسنامه اول فروردین ثبت شده است اما مادرم میگفت که آخر خرداد به دنیا آمدهام. البته سواد نداشت تا بداند که دقیقا چه روزی بوده است.»
کارگران روس و کارخانه ایرانی
گودینی از دوران نوجوانی خود نیز یادی کرد: «من دوازده سالگی به تهران آمدم، روزها کار از جمله روزنامهفروشی میکردم و شبها درس میخواندم. روزنامهها و مجلاتی را که برای فروش بود خودم هم میخواندم. داستانهای روس را که میخواندم به نظرم میآمد که فضای کارگری آن شبیه کشور ما نیست، بنابراین تصمیم گرفتم خودم دست به کار شوم و داستان کارگران و کارخانههای ایرانی را بنویسم. داستانهایی مانند «تالار پذیرایی» و «زنی با کفشهای مردانه» را با همین تفکر خلق کردم.»
او همچنین برخی جوایز ادبی را نام برد که تاکنون موفق به کسب آنها شده است: «تا به حال جوایزی نظیر جایزه جلال یا داستان انقلاب و کتاب فصل را به دست آوردهام. بابت نگارش داستانی درباره جنگ سی و سه روزه هم، من را به لبنان بردند.» گودینی در پایان از کتاب مورد علاقهاش نیز گفت: «کتابی که بسیار روی من تاثیر گذاشت "خوشههای خشم" بود.» این داستاننویس در پایان خاطرات جبهه را مختصری مرور کرد و توضیح داد: «در جبهه که بودم حالم بد شد و وقتی به بهداری جبهه رفتم گفتند حساسیت است. اما بعدها دکتری به من گفت: "شیمیایی شدهای و نشانههایش را داری." الانم هم قسمتی از ریههایم از بین رفته است. البته دنبال این نرفتم که آن را ثابت کنم و از مزایایش بهرهمند شوم.»
حمیدرضا شکارسری دومین مهمان سلام ماه بود که ابتدا از تولد خود و سپس از علاقهاش به فوتبال گفت: «27 خرداد متولد شدهام و امسال 52 سالم تمام شد. فوتبال جذابیتش به پیشبینی ناپذیر بودن آن است. در کشتی و مشتزنی و بسیاری ورزشهای دیگر، همیشه قویتر برنده است و استثنا ندارد اما در فوتبال، همیشه لحظهها تعیینکننده است. فوتبال خوب است به شرطی که مثل پردهای روی بقیه اتفاقات نیفتد، طوری که برخی سوءاستفاده کنندگان، کار خودشان را پشت این پرده پیش ببرند.»
این شاعر پیشکسوت درباره شهر زادگاهش نیز توضیحاتی داد: «من اصلیتم اهل انزلی هستم، در تهران به دنیا آمدم و دوباره مادرم به انزلی برگشت. بعد از سه چهار سالگی، پدرم به تهران آمد و از آن موقع در این شهر ماندگار شدیم.»
شکارسری به روزهای کودکی و نخستین جرقههای علاقهاش به ادبیات اشاره کرد: «شعر را از سال 1359، با نوشتههایی شروع کردم اما معلممان گفت اینها چیست نوشتهای؟ و خلاصه خوشش نیامد. یک سال بعد، که دوم دبیرستان بودم، قطعه کوتاهی با الهام از شعر "به کجا چنین شتابان" استاد شفیعی کدکنی نوشتم" "به کجا چنین شتابان/به دیار مهربانی/به دیار دل که آنجا نبود ز کین نشانی...» معلمم خیلی آن را پسندید و بسیار تشویقم کرد و خلاصه بیچارگی ما از آن موقع آغاز شد!»
این شاعر از برخی جوایز ادبی که خود کسب کرده بود نیز یاد کرد: «کتاب من و کتاب اول فاضل نظری در کتاب سال جمهوری اسلامی تقدیر شد. چهار بار هم جایزه کتاب سال دفاع مقدس را بُردم.» شکارسری در پایان صحبتهای خود، برای علاقمندان ادبیات شعری خواند.
مصطفی جمشیدی، متولد 1340 در شمیران، دیگر مهمان سلام ماه از روز تولدش گفت: «خوشحالم که بعد از ماه مبارک دوستان را میبینم. من اول خرداد به دنیا آمدهام.» این نویسنده پیشکسوت سپس ادامه داد: «اومبرتو اکو میگوید: "برای جاودانگی یا باید تعداد کتابهایم را زیاد کنم یا بچههایم را!" شخصاً به دوستان توصیه نمیکنم وارد ادبیات بشوند چون پایان خوبی ندارد و ادبیاتیها زندگی برایشان دشوار است. هرچند خداوند میفرماید که انسان را در سختی آفریدیم.» جمشیدی از کتاب محبوبش یاد کرد: «یکی از کتابهایی که روی من تأثیر زیادی گذاشت "مرگ کسب و کار من است" نوشته روبر مرل بود. "پریباد" محمدعلی علومی از کتابهای بسیار خوبی است که خواندهام و در حد جنون دوستش دارم. کتابهای رضا جولایی را هم دوست دارم. از خارجیها هم از کورت وونهگات خوشم میآید که قبلا از خجالت رییسجمهور وقت آمریکا درآمده بود!»
این رماننویس درباره جوایز کسبشده توضیح داد: «جنس ادبیات من طوری است که زیاد با جایزه میانهای ندارد و جایزهبگیر نیست. البته نامزد جایزههای نظیر "واو" یا فصل شدهام. جایزه دفاع مقدس گرفتهام و به آن افتخار میکنم. همینطور مفتخرم که جانباز هم هستم.» جمشیدی همچنین گفت: «یکی از آفتهای نویسندگی محفلزدگی است. این باعث میشود که ما دچار غفلت بشویم و در این صورت، هنر از میان میرود.»
پیرمرد کتابفروش
ناصر فیض دیگر متولد خرداد بود که به دعوت مجری برنامه، از گذشتهها گفت: «من متولد دوم خرداد در شناسنامه هستم اما درواقع متولد سی دی ماه هستم: پدرم پشت قرآن، تاریخ تولد من و دیگر فرزندانش را نوشته بود.»
مولف کتاب طنز «فیضبوک» در پاسخ به این سوال که چطور نویسنده شدید توضیح داد: «من در سنین بالا شروع به نویسندگی کردم. همه در بیست و چهار پنج سالگی چند مجموعه منتشر کردهاند اما من تازه در این سن، کار را آغاز کردم. ابتدا هم کارم اصلا طنز نبود. یکی از دوستان به نام آقای طباطبایینژاد، که شعر میسرود، مرا به یک انجمن به نام محیط دعوت کرد. آنجا جلسه آقای محمدعلی مجاهدی بود و من هم تحت تاثیر آن جلسه شروع به سرودن کردم و رفته رفته جدیتر شد. هنوز هم این انجمن در قم دایر است در منزل آقای مجاهدی.»
این نویسنده درباره دوران کودکی و علاقهاش به نوشتن اظهار داشت: «یک کتابفروشی در قم بود که صاحبش پیرمردی بود که همه چیز میفروخت، از ماست و نفت گرفته تا پوتین و سفره و دوک نخریسی! در عین حال کتاب هم روزی یک قران کرایه میداد. من از او کتاب میگرفتم و همان روز میخواندم که یک قران بیشتر نشود. کتابهای کسانی مثل پرویز قاضیسعید، امیر عشیری و ر. اعتمادی را میخواندم. یک روز هم این پیرمرد که الف قامتش هم دال و خمیده شده بود گفت دیگر به شما کتاب نمیدهم چون همه کتابهایم را خواندهاید! پدرم هم روحانی بود و کتابهای زیادی داشت که چندان برای من قابل استفاده نبود. اما چند کتاب شعر داشت از جمله از رهی معیری و انجوی شیرازی که آنجا خواندم و علاقمند شدم.»
فیض در پایان از روزهایی یاد کرد که ادبیات برایش جدی شد: «زمانی که ابوالفضل زرویی نصرآباد دفتر طنز را تأسیس کرد، طنز به کلی جدی گرفته شد و از همان زمان، طنزخوانی در جلسات و جمعها آغاز شد چون قبلا شعر طنز بیشتر در جلسههای خصوصی خوانده میشد. جلسات طنز حوزه که به راه افتاد استقبال بینظیری شد و تا مدتها نیز چنین بود.»
«بهار آمد و شمشادها...»
ایرج قنبری، شاعر و ترانه سرا، متولد هشت خرداد 1339 در تنکابن، از سوی مجری برنامه چنین معرفی شد: «یادم هست آثار قنبری را در روزنامه جوانان و اطلاعات میخواندم. عکسی از ایشان هم در کنار مطالب چاپ میشد که اورکت نظامی به تن داشت.» قنبری توضیح داد: «من نظامی نبودم و در جهادسازندگی کار میکردم.»
این شاعر از نخستین روزهای توجهش به ادبیات گفت: «از دوران ابتدایی، بیتابیهایی در وجودم بود، گاهی نقاشی و خوشنویسی میکردم و گاه نمایشنامه مینوشتم. سال سوم دبستان هم یادم هست انشا مینوشتم اما خجالت میکشیدم در جمع بخوانم، معلم هم به همین دلیل به من صفر میداد. یک بار هم بالاخره خواندم ولی نه معلم و نه همکلاسیها باور نکردند. معلم تنبیهم کرد و گفت باید بگویی چه کسی برایت نوشته است! بار دوم هم بهتر نوشتم و معلم باز هم نپذیرفت. بار سوم، معلم گفت که به شما موضوعی میدهم که همینجا بنویسی. نوشتم و یکی دو بیت هم چاشنیش کردم. وقتی خواندم معلم متحول شد و به من گفت که تو ذوق ادبی داری و شاعری. مدیر مدرسه هم سر صف تشویقم کرد و جایزهای هم به من داد اما یکی از بچههای شیطان مدرسه آن را از من گرفت! منتها همین تشویق باعث شد تا کار ادبی را جدی بگیرم.»
قنبری برخی ترانههایش را که خوانندگان مطرح خواندهاند ذکر کرد: «حدود پانصد ترانه سرودهام که اجرا شده است. از جمله "بهار آمد و شمشادها جوان شدهاند"، "برف" که حامی خوانده است، یا "آدمک برفی" که فلمینگ خوشقدمی خوانده است.»
این شاعر که با مرحوم سلمان هراتی شاعر برجسته نیز آشنایی داشته است از او یادی کرد: «زمانی که در جهادسازندگی بودم، با آیتالله شیخ محمودی محفلی دوستانه ایجاد کرده بودیم که بعدها مصطفی علیپور هم به ما پیوست. یک روز آقای شیخمحمودی به من گفت: "جوانی را میشناسم که ذوق ادبی دارد و اگر مایل باشید به جلسه بیاید و با او آشنا شویم." آنجا بود که سلمان آمد و عضو جلسه ما شد. شعر "میرزا و جنگل" را همانجا برای ما خواند.»
در ادامه برنامه سلام ماه، نوبت به اجرای موسیقی زنده رسید. علیرضا دریایی نماینده ویولون و کمانچه، در کنار حمید خزایی، خواننده، قطعاتی از موسیقی سنتی ایرانی را برای علاقمندان ادبیات اجرا کردند.
در بخش دوم سلام ماه، نوبت بیشتر به شاعران و نویسندگان جوان رسید. مهدی صفری، نویسنده جوان عضو مدرسه رمان شهرستان ادب، متولد 15 خرداد 1358 در شیراز، توضیح داد: «من هیچوقت تصور نمیکردم روزی نویسنده شوم. گاهی خردهروایتهایی مینوشتم و برای دوستانم میخواندم. سال 1393 با استاد شهسواری آشنا شدم و نوشتن را جدی گرفتم. پرتاب را همان موقع منتشر کردم.»
محمود حبیبی کسبی، شاعر متولد 17 خرداد 1360 نیز در ابتدای صحبتهای خود از حال و هوای متولدان این ماه گفت: «خردادیها ثبات حال ندارند، لحظهای در اوج و لحظهای در حضیضند. خیالپردازند و جهان خیالی برایشان واقعیتر است.» او درباره روزهای آغازین آشناییش با ادبیات اظهار داشت: «پدرم ذوق شعر داشت، البته ذوق به آن معنایی که پیرمردهای هیئتی دارند. اولین دیوانی که خواندم دیوان شمع جمع فواد، و دیوان صغیر و دیوان جودی خراسانی و دیگر کتابهای هیئتی بود. در هجده نوزده سالگی فهمیدم شاعران دیگری هم هستند، آنوقت بود که با شعر نو و آثار شاملو و فروغ و سهراب آشنا شدم. بعدها به جلسات شعری رفتم از جمله جلسه آقای شکارسری در خاوران که خیلی مفید بود. نیز جلسه آقای معلم در حوزه هنری که خاقانی میخواند، یا آقای یوسف میرشکاک که شرح شاهنامه بود یا مرحوم حسینی که بیدل میخواند. از آن زمان شعر برایم جدی بوده است.»
یوسف قوجق، نویسنده، متولد 1 خرداد 1347 در ترکمن صحرا، از گذشتهها و زادگاهش یاد کرد: «از سال 1365 در تهران زندگی میکنم. اولین کارم در سال 1370 چاپ شد. فرهنگ ترکمن و باورهای آن مردم، در بیشتر کارهایم به نوعی وجود دارد.» او از جوایز ادبی نیز گفت: «قلم زرین، داستان انقلاب و کتاب فصل از جمله جوایزی است که به دست آوردهام. یک کتابم نامزد کتاب سال شده است.» قوجق در پایان به نوقلمان توصیه کرد تا بیشتر آثار تألیفی داخلی را بخوانند تا نثرشان بهتر شود.
رسول پیره، شاعر متولد 29 خرداد 1368 در درود لرستان، شعری خواند و از آخرین کتاب خود گفت. سیده سارا شفیعی، متولد سوم خرداد 1368، شعری خواند و مهدیه انتظاریان، متولد 26 خرداد 1371، غزلی کوتاه قرائت کرد. عزتالله الوندی متولد 25 خرداد در تویسرکان دیگر مهمان سلام ماه بود.
محمدقائم خانی متولد 25 خرداد 1364، در آمل مازندران، که به تازگی کتاب "حوای سرگردان" را منتشر کرده است از دلایل نگارش و موضوع این مجموعه داستان گفت: «جمعی از دوستان خوبم در دانشگاه شریف، طرحی را مطرح کردند و خواستند که همگی هفت هشت داستان با این موضوع بنویسیم و من اجابت کردم. داستانها را یکییکی نوشتم و برای جمعی پنج شش نفره میخواندم که نظرات بسیار خوبی هم میدادند. همه داستانهای کتاب به شمال کشور ربط دارند، مثلا یکی از داستانها درباره ساخت سد رودبار است.» خانی در پایان، بخشی از یکی از داستانهای خود را خواند.
علی داودی، شاعر و هنرمند، آخرین مهمان سلام ماه بود که درباره تولد خود و آشنایی و علاقمندیش به ادبیات توضیح داد: «متولد 15 خرداد 1352 هستم البته در شناسنامهام هفده شهریور ثبت شده است. یکی از همکلاسیها من را به جلسهای شعرخوانی دعوت کرد که همه جزییات آن را به خاطر دارم. یادم هست که ناصر فیض شعری از کیاسری را میخواند که ابیاتش را هنوز به یاد دارم. این آغاز آشنایی من با ادبیات و شعر بود.» او یادی از یکی از جوایز به یاد ماندنی کرد که به دست آورده بود: «از جمله جوایزی که تا به امروز کسب کردهام جشنواره شعر سوره بود که جایزهاش سفر سوریه بود و با همان هم زندگی متاهلی خود را شروع کردیم.» داودی بخشی از یکی از اشعار سپید خود را خواند تا سلام ماه خرداد با بریدن کیک تولد مخصوص این ماه به پایان برسد.