موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده‌پرتره‌ی «حمیدرضا شاه‌آبادی»

چرا «کافۀ خیابان گوته» رمانی عمیقاً فمینستی است؟ | یادداشتی از محمدقائم خانی

10 مهر 1397 12:24 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 2.16 با 77 رای
 چرا «کافۀ خیابان گوته» رمانی عمیقاً فمینستی است؟ | یادداشتی از محمدقائم خانی

 شهرستان ادب:‌ در ادامه‌ی پرونده‌پرتره‌ی «حمیدرضا شاه‌آبادی» یادداشتی می‌خوانیم از محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد، بر رمان کافه‌ی خیابان گوته. خانی در این یادداشت معتقد است که  این کتاب علی‌رغم فضای مردانه‌اش، ماهیتی فمنیستی دارد. شما را به خواندن این یادداشت دعوت می‌کنیم:

فمینیست‌ها با تحلیل مدرنیته، آن را به ریشه‌های مردانه‌اش می‌برند و با نقد دیدگاه یک‌سونگرانۀ حاکم بر آن، خواستار برابری دید زنانه و مردانه در ساخت تمدّنی می‌شوند. از معرفت و تکنولوژی و نگاه امنیّتی به قدرت گرفته تا مفهوم سازمان و تشکیلات و ایدئولوژی، مفاهیمی مردانه شناخته می‌شوند که با سیطره بر واقعیّت، وجه زنانۀ آن را سرکوب، یا حدّاقل محدود کرده‌اند. یکی از مهمّ‌ترین نشانه‌های درستی چنین تحلیلی، توصیف وضعیّت تشکیلات‌های مختلف مدرن است که یکی از مهمّترین‌شان، تشکیلات مختلف مبارزاتی کمونیستی است؛ تشکیلاتی که تنها به هدف فکر می‌کند و همه چیز و همه جزء را تنها در نسبت با هدف می‌خواهد و می‌پذیرد، و مابقی را حذف می‌کند.

رمان «کافۀ خیابان گوته» فضای کاملاً مردانه دارد. تاریخ در روایت راوی، تنها در زنجیرۀ علّت و معلول دیده می‌شود. زندگی تنها زیر سایۀ مبارزه معنی می‌یابد. هر نسل تنها آن مقدار اهمّیّت دارد، که وارد جریان مبارزه می‌شود. تشکیلات حرف اوّل و آخر را می‌زند. «مرام»ها و «ایسم»ها، تکلیف همه را معیّن می‌کند، حتّی تکلیف آیندۀ فرزند یک کمونیست را و حتّی فرهنگ؛ فرهنگ هم ذیل مبارزه معنی می‌یابد. کافه وسیله‌ای می‌شود برای گسترش ایدئولوژی و کافۀ فرزند در آلمان هم باز تنها به همین کار می‌آید. فضای کافه مردانه است؛ صحبت‌ها مردانه است؛ حتّی کارگر زن کافه هم، رفتار و برخوردی مردانه دارد. همه چیز مرتّب و منظّم، سر جای خود نشسته است. هیچ چیز از قاعده بیرون نیست. برای هر چیزی، قالبی معیّن وجود دارد. خلاصه اینکه، «کافه خیابان گوته» فضای کاملاً مردانه دارد. بله، می‌شد حکم کلّی صادر کرد که «کافه خیابان گوته» فضای کاملاً مردانه دارد، اگر و تنها اگر «آذر» در داستان نبود.

آذر، زنی است که مردانگی رمان را -به همان معنی که فمینیست‌ها به‌کار می‌برند- ‌به چالش می‌کشد. نه با مبارزه، نه با رفتار، نه با افکار، نه، نه؛ تنها و تنها با «بودن» خویش، همۀ مردانگی تشکیلات مدرن را به چالش می‌کشد. آذر، با خصلت «پذیرا» بودن و «تمکین» کردن خود، رمان را به چالش می‌کشد. او کافۀ خیابان گوته را ویران می‌کند؛ چون با آن مبارزه نمی‌کند؛ چون سر به زیر است؛ چون می‌‌خواهد یک مبارز واقعی باشد؛ چون «صادقانه» می‌خواهد با زندگی غیراخلاقی مبارزه کند. همین صداقت هم باعث می‌شود او در مبارزه، هیچ حدّ و مرزی نشناسد؛ هیچ حدّی نشناسد و در این راه، حتّی به مبارزه خویش برود. او همۀ زنانگی خود را بیرون تشکیلات می‌کشد. او خودش را فنای در تشکیلات می‌کند؛ این فنا، که خصلتی کاملاً زنانه دارد،‌ او را به دردسر می‌اندازد. او شعارهای عدالت‌خواهانه و آزادی‌طلبانه را باور می‌کند، و به مبارزه‌ای اصیل تن می‌دهد. برای این مبارزه سر از روستاهای دورافتاده در می‌آورد؛ امّا چون صادقانه به آنجا می‌رود، چون زنانه به آنجا می‌رود، «بچّه»های روستا او را در موضع مادری قرار می‌دهند؛ او مادر می‌شود؛ مادر بچّه‌های روستا، و به‌خاطر یکی از بچّه‌هایش نابود می‌شود. او بهای مادر شدن را می‌پردازد؛ مادر بودنی که از واقعیّت زنانۀ او و واقعیّت بچّه‌های یک روستا نشأت می‌گیرد. آذر، زنی است درون تشکیلات متصلّب کمونیستی، که شعارهای عدالت‌طلبانه‌شان را باور می‌کند و همین باور و تمکین، کار دستش می‌دهد و کار دست تشکیلات می‌دهد. ساواک دو مرد همخانه را دستگیر می‌کند؛ دو مردی که آذر را می‌خواستند، و رقابتشان بر سر آذر، آینده را تغییر داده‌است.

اگر از همین نگاه فمینیستی به «کافه خیابان گوته» نگاه کنیم، اوج هنرنمایی نویسنده را در پایان بازِ ماجرای آذر پیدا می‌کنیم. پایان کار آذر معلوم نمی‌شود که در جریان خودکشی کیانوش کشته شده، یا بلای دیگر سرش می‌آید. این پایان نامعلوم، تعریضی است به رابطۀ سازمان با واقعیّت.؛ واقعیت قربانی تشکیلات است، ولی نه یک قربانیِ به چنگ‌آمده. تشکیلات هیچ تسلّطی بر واقعیّت ندارد، حتّی اگر او را به‌طور کامل از هویّت زنانۀ خود خالی کرده‌باشد. سیطرۀ نگاه سازمانی تشکیلات بر معرفت و کنش افراد باعث می‌شود که امکان پیگیری سرنوشت واقعیّت در ساختار مدرن این‌چنینی مهیّا نباشد. این پایان باز تسخّری است به هر ایدئولوژی و ساختاری که فکر می‌کند واقعیّت را فراچنگ آورده‌است؛ امّا خبر ندارد که به‌زودی، واقعیّت از دستان آهنین او خواهد گریخت، و او را بی‌هویّت و دربه‌در و ناکارامد خواهد ساخت؛ به‌گونه‌ای که یک روز مجبور شود روی اجاق گاز بخوابد و خودش را بسوزاند؛ یک خودکشی به همان تصلّب و خشونتی که سازمان در او نهادینه کرده‌است. «کافه خیابان گوته»، با این نگاه فمینیستی خود، سرنوشتی جز اضمحلال و زوال برای هرگونه تشکیلات و ایدئولوژی صلبی را پیش‌بینی می‌کند؛ چون با نهایت قدرت هم نمی‌توان واقعیّت را نابود کرد. واقعیّت، ذاتی مادرانه دارد؛ که البتّه به دنبال مردی اخلاقی می‌گردد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  •  چرا «کافۀ خیابان گوته» رمانی عمیقاً فمینستی است؟ | یادداشتی از محمدقائم خانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: