سرودهی سیدحبیب نظاری
نظام آدمبرفیها | یادداشت حمیدرضا شکارسری بر «تنها برای تو میبارد»
20 آبان 1397
11:57 |
0 نظر

|
امتیاز:
3.67 با 3 رای
شهرستان ادب به نقل از روزنامهی وطن امروز: تکرار یک مضمون و سوژه، یک فرم، یک یا چند واژه و حتی یک قالب به مثابه یک موتیو یا عنصر تکرارشونده، مجموعه شعر را یکدست و منسجم میکند و میتواند همچون پروژهای منسجم مخاطب را درگیر خود کند و از این طریق، شعر به رسانهای گرم تبدیل شود و رسانای یک تفکر و ایده خاص هنری یا غیرهنری، متنی یا فرامتنی باشد.
در «کتاب» شعر «تنها برای تو میبارد» از «حبیب نظاری» با عناصر تکرارشونده برف و آدمبرفی روبهرو میشویم. کتاب «تنها برای تو میبارد» دارای نظامی از تکرارهاست و به همین ملاحظه دارای ایدهای هنری در پس متنهاست؛ متنهایی که تصادفا و بنا بر اقتضائات روزمره خلق نشدهاند، بلکه قصد و اراده یک هنرمند منشأ آنها بوده است، هنرمندی که حرفهای است و به جای در انتظار شعر نشستن، خود سراغ شعر میرود. در این رویآوری عامدانه و هوشیارانه به شعر، موتیوها به کلیت مجموعه انسجام بخشیدهاند به گونهای که گاه بدون حضور خود نیز در متن حاضرند:
آدمی میسازم / از آفتاب / تا هرگز آب نشود
حضور رندانه آدم برفی در این شعر مدیون اتمسفر کتاب است، اگر نه آدم تازهساز میتوانست چوبی یا پلاستیکی باشد!
حضور موتیوهای این کتاب به 2 صورت کلی حس میشود:
اول به صورت موضوع و درونمایه اصلی که قریب به کل مجموعه را دربرمیگیرد.
دوم به صورت حضوری صرفا مضمونساز همانند مثال زیر:
شعر / دست از سر تو برنمیدارد / چنان که برف / دست از سر من
این شکل دوم در واقع تخطی از فرم و ساختار کتابسازی با موتیو محسوب میشود. به این چند شعر شعرهای بارانی را هم اضافه کنید تا غربت و فقدان برف و آدمبرفی بیشتر حس شود:
با چشمهایت / هراس اینکه باران نگیرد / کم است
حضور عناصر تکرارشونده در این کتاب هرگز مانع پیدایش ژانرهای موضوعی مختلف در شعرها نشده و باعث تکراری شدن محتوای شعرها نشده است. از این منظر خواندن این کتاب باعث خستگی خواننده نمیشود، چرا که در هر شعر محتوایی تازه یافت میشود. به این دو شعر دقت بفرمایید:
دلسرد و نامهربان / این گونه که آدمهای برفی هستند / آدمبرفیها نیستند
***
تو را / بوسههای خورشید / آب میکند / مرا / بوسههای تو
شعر اول با تفاوت قائل شدن میان آدمهای برفی و آدمبرفیها نوع زندگی و هستی انسان امروزی را مورد نقد قرار میدهد، پس خواه ناخواه دارای درونمایهای فلسفی یا شبهفلسفی است اما شعر دوم بنیادی عاشقانه دارد.
البته ایده خلق کتاب شعر، همیشه با فرم ویژه شعرها همراه نمیشود و گاه محتوای شاعرانه یا تخیل شاعرانه است که هویت متن را شکل هنری میبخشد. این وضعیت درباره اشعار کتاب موردنظر ما صدق میکند و جز در چند مورد خاص نمیتوان فرم خاصی را در آنها یافت. این شعر نمونه خوبی از حضور فرم در شعر بهرغم حضور آن ایده برتر حاکم بر شعرهاست:
آه میکشم / آن سوی پنجره برف است / این سوی پنجرهها مه
گریه میکنم / آن سوی پنجرهها برف است / این سوی پنجرهها باران
پیر میشوم / آن سوی پنجرهها برف است / این سوی پنجرهها برف
این جا دیگر شعر عالی است. شعری در گرانیگاه فرم و محتوای شاعرانه.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.