شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ قدس: کتابهایی که قطعِ خوشدست و وزن سبکی دارند، خواننده را به شکل عجیبی به خواندن ترغیب میکنند. این دو جاذبه در کنارِ عنوان و جلد جذاب، ترغیبت میکند و کتاب را باز میکنی و میبینی طوری پرت شدی داخل داستان که وقتی مشغول کارهای روزمرهات هستی، هنوز ماجراها توی ذهنت هستند! حالا دیگر نمیتوانی از کتاب دل بکنی. دائم منتظر لحظاتی هستی که کارهای روزانه تمام شوند تا بتوانی در کنار یک فنجان قهوه یا یک استکان چای، بنشینی ـ یا دراز بکشی ـ و کتابِ خوشمزهات را با تمام وجود مزمزه کنی!
باغ خرمالو رمان نوجوان است و مخاطب بزرگسال ندارد؛ اما میشود تصور کرد که در ذهن نوجوان، میتواند تمام این لذتهای مطالعه را ایجاد کند. اولین نکته که برجستهترین ویژگی کتاب بهحساب میآید، تناسب خط روایت با جامعه مخاطب است. اتفاقی که در داستان میافتد برای ذهن نوجوانان دورۀ ما، هم ملموس است و قابلفهم، هم ماجراجویانه و غیرکلیشهای. نوجوان نمیتواند مدعی شود که این را در فلان فیلم دیده یا از کسی شنیده است. درعینحال خط روایت به شکلی پیچیده نیست که ذهن مخاطبِ این سن، در فهمش دچار مشکل شود.
رعایت این خط اعتدال باارزشترین و برجستهترین ویژگی این کتاب است. در مورد ویژگیهای ظاهری آنهم سخن گفته شد و همین دو ویژگی برای شروعِ مطالعه کتاب یا هدیه دادن آن به یک نوجوان کافی است. در مرحلۀ بعد سراغ پاسخ این سؤال برویم که مطالعۀ این رمان جذاب و سادهفهم، با ذهن نوجوانِ مخاطب چه میکند؟ چه دادههایی به او میدهد و او را در مسیر چه نوع تحلیلی هدایت میکند؟
داستان با یک بازگشتبهگذشتۀ معمولی شروع میشود. در پاسخ به این پرسش که «شخصیت چگونه و چرا رضاشاه را در نوجوان دیده است؟» داستان به عمق تاریخ میرود. به یکی از فلاکتبارترین بازههای تاریخی این مرزوبوم. رضاشاهی که مدرنیته را وارد ایران سنتی کرد و تاریخ ایران به قبل از 1299 و بعدازآن تقسیم شد، در این روزگار به فلاکتی میافتد که طبق تصویر ارائهشده در این داستان، سفارت روس و انگلیس در مورد باقی ماندنش در شهر یا رفتنش اظهارنظر میکنند! تبعیدش میکنند و حتی تعیین تکلیف میکنند که فرزندانش را هم نمیتواند با خود به تبعید ببرند!
روزگار سیاه جنگ جهانی دوم و دوران پر از ناامنی و قحطی و فقر در این داستان ـ در روایتی که متناسب با دایرۀ مخاطبان، تا حدی تلطیف شده اما ـ روایت میشود. یکی دیگر از ارزشهای داستان نیز همین نکته است: همهچیز را نمیگوید؛ چون بعضی مسائل برای این دایرۀ سنی مناسب نیست، اما طوری روایت میکند که تصویری واقعی از این دوران تاریخی در ذهن مخاطب نقش ببندد.
ماجرای خلقشده در داستان، هم تعلیق خوبی دارد و هم واقعی و در جهان داستان باورپذیر است. فضای داستان، سطحی از ماجراهای شگفتانگیز و بامزه را ایجاد میکند که باعث میشود توقع مخاطب از داستان، سختگیرانه نباشد. برای همین تصویر ارائهشده از شاه، اطرافیانش و راهکارهای شخصیتها و موفقیتها و عدم موفقیتهایشان باورپذیر میشود.
دو شخصیت اصلی هم هرچند به شخصیتهای متداول در داستانهای نوجوان نزدیک هستند، اما ظرفیت ماجراجویی و فکاهی بسیار ارزشمندی را در داستان ایجاد میکنند که هر دو عامل در جذابیت آن تأثیر میگذارد.
به دلایلی که گفته شد این داستان از دیدگاه عمومی، داستانی است خواندنی و جذبکننده. از منظر علمی و از پنجره روایتشناسی میتوان به چند نکته در مورد داستان اشاره کرد:
1) داستان در عین تازگی، از قالب عمومی داستانهای مشابه خود استفاده میکند. درواقع پیرفتهای داستان با آنچه در فیلمها و داستانهای مشابه میبینیم، تفاوت زیادی ندارد:
قهرمان؛ نوجوانی است دارای ذات پاک، اما ذهنی ناآگاه بهواسطۀ فضای اطرافش. او بهصورت اتفاقی وارد بخش مهمی از حادثۀ تاریخی میشود. ناآگاهی او در جدال با جدیت مسئلۀ تاریخی، گفتارها و تصویرهای فکاهی ایجاد میکند. در پایان شخصیت آگاهانه یا ناآگاهانه به توفیق جریان تاریخی کمک میکند.
درواقع مهمترین تفاوت این داستان، سوژۀ روایی آن و حادثهای است که نویسنده برای شکل دادن به داستانش خلق میکند.
2) راوی از نوع اول شخصی است که خود قهرمان نیست و بهعنوان یک دوستِ نزدیک، رفتار قهرمان را روایت میکند. البته تا حدودی به راوی هم شخصیت داده شده و در بخشی از کنشها، رفتار و شخصیت او تعیینکننده است، اما درمجموع کسی که داستان بر محور او میچرخد، دوست راوی است با ویژگیهای جسورانهاش که باعث خلق هیجان در ماجرا میشود.
3) شکل پایانبندی داستان ابتکار عمل خوبی دارد؛ اما چون پایان کار از نظر تاریخی مشخص است و بهاحتمالقوی مخاطبی که سراغ داستان میرود از آن اطلاع دارد، نمیتوان زیاد منتظر شگفتزده شدن او از ماجرا بود. درواقع میتوان پایانبندی داستان را مبتکرانه دانست، اما مخاطب زیاد آن را در یاد نگاه نخواهد داشت.
4) درمجموع داستان از منظر زوایای مختلف عناصر و اجزای روایت، داستان خوشساختی است و به همین دلیل هم برای مخاطب جذابیت دارد و تعلیق آن تا صفحات پایانی ادامه مییابد. طبیعی است که نوشتن داستان مناسب یک دایرۀ سنی، آنهم در خصوص یک دورۀ تاریخی خاص، محدودیتها و الزاماتی دارد که باعث میشود نویسنده نتواند از تمام ابزارهای روایت برای نقل داستانش استفاده کند. بنابراین و با در نظر گرفتن این مرزها، میتوان داستان را از منظر روایتش نیز مثبت ارزشگذاری کرد.
به عنوان مخاطبی که نوجوان نیست؛ بعد از مطالعۀ این کتاب به شکل واضحی افسوس خوردم که چنین متنهایی در همان سن در اختیار ما قرار نمیگرفت و اگر میگرفت چقدر میتوانست تجربۀ لذتبخشتری از کتاب ـ آنهم با چنین موضوع و محوری ـ در آن سالها برایمان ایجاد کند. این احساس باعث میشود مطمئن باشم که در مطالعۀ این کتاب با نویسندهای قدرتمند و روایتی خواندنی طرف هستیم. روایتی که خود کتاب در بخشی که «خرمالو» توسط نمکخوان «تربچه درختی سمّی» توصیف میشود تا بچهها به آنها دست نزنند، تفکر اصلی و درونمایۀ مهم خود را آشکار میکند!