راز آن صدا
/ لیلا عباسعلی زاده
معرفی کتاب: «بالاخره نیما خودش را جمع و جور کرد، صدایش را صاف کرد و گفت: «ببخشید شما آقا مرادین؟»
پیرمرد با اخم به صورت نیما دقیق شد و گفت: «فرمایش»
جوری گفت که زبان نیما بند آمد. این بار سهراب به حرف آمد و گفت: «آقا شما چند روز پیش... یه ضبط صوت قدیمی مارک سیلور خریدهین؟ از یکی.. از یکی به اسم هوشنگ.»
مراد عتیقه اینبار چشمهای ورقلمبیدهاش را زوم کرد روی سهراب و گفت: «برفرض که اینطور باشه.»
زبان سهراب قفل شد که نیما به دادش رسید: «اون... اون ضبط مال ما بوده...»»