هیس گل ها خواب اند
/ مرتضی امیری اسفندقه
معرفی کتاب: «هرجا تویی آن جا نشان از ماست
از ما که جای قصه ها و غصه های ما
در بیت های شاعر دیروز
و بندهای شاعر امروز خالی ست
هر جا تویی آن جا یقینا
گل هست
گلدان هست
آن جا به روی طاقچه حتما
یک چلد قرآن هست
هرجا تویی
زرتشت و ابراهیم
موسی و محمد
نوح و مسیح آن جاست
دیوان تو فریاد خاموش است
فریاد خاموشی که از دیروز
سرمایه ی امروز
آیینه ی فرداست
تو مثل شعر روشنت ابهام ها داری
شعر تو لبریز از هزار اما هزار آیاست
ضد و نقیض آن جا که شعر توست
با هم رفیق است
در شعرهای تو
هم گفت و گو از خشم حلاج و خروش شمس
هم صحبت از آرامش بوداست
در شعرهای تو
من دیده ام
تصویرهایی
از رستم و سهراب از رودابه و زال است
تصویری از تهمینه ی بی تاب
وقتی تهمتن را شبانه می کند دیدار
رگ های شعر تو
سرشار از خون حسین و حر
سرشار از خون سیاووش است
تو ا نژاد شمس قیسی؟
یا از تبار و تیره ی نیما؟
جنگ میان کهنه و نو
هرجا تو باشی پوچ بی معناست
هر شبنمی در شعرهای موج خیز تو
هفت آسمان دریاست، هفتاد آسمان دریاست
کلک خیال انگیز تو ای شاعر نقاش
از سایه روشن نقش های ناب سیراب است
تصویرهای شعر نو گویاست
هرجا تویی آنجا صدای عشق
این یادگار زنده
این خوش تر صدا آنجاست
همواره با من باش ای دیوان سحرآمیز
ای شاعر ساحر
هرجا تویی آن جا
آری
خدا آن جاست»