شعری از فاطمه سادات مظلومی
روی موجِ چارشنبه سوری
26 اسفند 1393
22:47 |
3 نظر
|
امتیاز:
5 با 10 رای
شهرستان ادب: شعری میخوانید از شاعر جوان خانم «فاطمهسادات مظلومی» عضو دورۀ سوم آفتابگردانها و از اعضای انجمنِ صبح. این شعر در قالب مسمط و با موضوع «چارشنبه سوری» سروده شده است.
مثل شبهای حمله سنگین است
چارشنبه چقدر غمگین است
همه شادند و سهم ما این است:
موج تازه پدر به سر دارد...
خانه: آتش، زمین، هوا: آتش
مثل والفجر و کربلا: آتش
توی کوچه، سروصدا، آتش
آه، باران چرا نمی بارد؟!
یک ترقه که میرسد از راه
مادرم میدود ولی ناگاه
باز بابا زمین میافتد، آه
پدرم بذر اشک میکارد
پدرم خيز میرود در جا
پشت هم داد ميزند: «مولااا...»
زير لب اسم دوستانش را...
میرود تا تفنگ بردارد
سر خود را گرفته در دستش
مانده جای دو چنگ، بر دستش
شده از اشک چشم، تر، دستش
شهر او را چرا بیازارد؟!
کوچه درگیر رقص و آواز است
کوک ماها ولی چه ناساز است
پدرم سخت فکر پرواز است
اشک مادر اگر که بگذارد
چهارشنبه, 12 فروردین,1394