موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از نیلوفر بختیاری

«بهار، اول اسفند می‎رسد از راه» ؛ درباره مجموعه شعر «ورمشور»

31 فروردین 1395 02:44 | 2 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 9 رای
«بهار، اول اسفند می‎رسد از راه» ؛ درباره مجموعه شعر «ورمشور»

شهرستان ادب: در جدیدترین مطلب پروندۀ «بهاریه» یادداشتی می‎خوانید از خانم نیلوفر بختیاری بر مجموعه شعر ورمشور سرودۀ مرتضی امیری اسفندقه.

"ماه فروردین من از راه با تمکین رسید

سال را تحویل دادم، ماه فروردین رسید

شاد بودم موسم اسفند را، شاد و زلال

ماه فروردین ولی هم شاد و هم غمگین رسید..."

آستانۀ تحمل زمستان که به پایان میرسد، بیشک بهار از راه میرسد و آستین بالا میزند؛ تا تحمل جای خود را به تحول بدهد. و اصلا شاید فلسفهٔ نوروز همین باشد. اگرنه آنکس که دهۀ بیست عمر خود را سپری کرده و به سرازیری دهههای سی و چهل افتاده، این نکته را کم و بیش میداند که نوروزِ تقویمی لزوما آن نوروزی نیست که قوام ما را نیز در پی داشته باشد؛ مگر آنکه در پی هماهنگ شدن تحول درونیِ ما با تحول بیرونی طبیعت باشد. در رقم خوردن اینگونه تحولات، ابزارهای آگاهیدهنده و دگرگونکننده، نقش موثری دارند. و شاید هیچ رسانه و ابزاری به اندازۀ شعر در انتقال این دگرگونی، مقبول طبع خاص و عام نیفتد. فرارسیدن بهار را بهانهای مغتنم شمردیم تا به خواندن و چنانچه خواندهاید، به دوبارهخوانی مجموعه شعری دعوتتان کنیم که دقایقی از سال جدید را به روح دغدغهمند آن اختصاص دهید. مجموعه غزل "ورمشور"1 مرتضی امیری اسفندقه، که در بهار 92  از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است، از جمله مجموعه‌هاییست که فلسفۀ بهار و نو شدن در آن مشهود است و خواننده را نیز در شهود این لحظات سهیم کرده است. لحظاتی ناب و عرفانی از اسفندماه تا فرازهای سرافراز نوروز. و گاه نیز فرودی در لحظاتی تاریک، به امید فرازی دوباره تا افقهای روشن پیش رو. در این اشعار شاید آنچه بیش از هر چیز خواننده را قدم به قدم همراهی میکند، صداقت کلام، و قوام شاعرانۀ آثار است. از این شاعر تا کنون مجموعه شعرهای "بازوان مولایی"(مثنوی)، "رستاخیز حرکات"(مثنوی)، چین-کِلاغ(مجموعه قصیده – غزل و قطعه)، نِماشُم(مجموعه نیمایی و غزل)، "ولی، دوشنبه،آه..."(سفرنامه، نیمایی)"دهلی ستاره بود"(سفرنامه، نیمایی) منتشر شده است. با هم مروری بر ویژگیهای مجموعه غزل "ورمشور" خواهیم داشت. ویژگیهایی که بنده در حد بضاعت اندک خود و از ظن خود یارشان شدهام.

 

‎"داشتن جهان‎بینی خاص‎"

شاعر در این مجموعه از منظر حساسیتها و عواطف غالب خود به پدیدههای پیرامون واکنش نشان میدهد. او در خصوص پدیدههای همهگیری چون عشق، نوروز، سفر، مرگ، شعر، شاعر و هر آنچه سخن بگوید، آن پدیده و مضمون را از آن خود میکند. به عنوان مثال حتی گویی بهار شاعر با بهار عموم مردم تفاوتهای بارزی دارد. او اسفند را مبدا و مدخل نوروز و نو شدن میداند و اصلا سرآغاز این مجموعه نیز سیزده شعر دربارۀ اسفندماه است. این سیزده شعر، - انگار که نماد و نشانۀ سیزده روز اول سال باشند- در وصف دقایق و دغدغههای عرفانی پیش از نوروزسروده شدهاند و بیانکننده باور شاعر نسبت به فلسفۀ آغاز بهار، از اسفندماه هستند. دراولین سرودۀ این مجموعه، (در غزل "اسفند1") شاعر خود به این حقیقت معترف شده است که:

-"اگرچه آخر اسفند اول عید است/ بهار اول اسفند میرسد از راه..."

او در اسفندانهای دیگر همسایگان خویش را به خانهتکانی دعوت مینماید تا با جوان شدن باغ، بار دیگر به سوی وادی جوانی حرکت کنند:

"ای همه همسایگان، زمزمهخوانی کنید/ میرسد اسفندماه، خانهتکانی کنید

وادی پیموده را میشود از سر گرفت/ باغ جوان میشود، رو به جوانی کنید"

چراکه نوشدن ظاهری طبیعت را نشانه و تلنگری برای نوروزی و بهروزی انسان میداند. از نظر او، اسفند، ماه چکیدن سِرّ مگو از آسمان است؛ و ماه شکوفایی شاعر:

" ماه اسفند شد و ماه شکوفایی من/ باز کن پنجره را چشم تماشایی من"

او نهتنها از پنجره چشم خود جهان پیرامون را مینگرد، بلکه نگاه او در هر غزل با نگاه غزل دیگر تفاوت دارد. به عنوان مثال این سیزده شعرِ مختص اسفند، با آنکه همگی عملا در وصف حال و هوای اسفند سروده شدهاند، در همین وصف نیز به یکدیگر شباهتی ندارند و هر غزل از منظری خاص، اسفند شاعر را به مخاطب میشناساند. این تنوع حتی در بیت بیت هریک از غزلها نیز مشهود است. یعنی شعر در یک منظر و مضمون متوقف نمیشود، بلکه هر لحظه چشماندازی تازه از اسفند به ما می‌دهد. شاعر در یک بیت اسفند را ماه رویش میخواند:

-" روییده به یمن نفس روشن اسفند/ یک باغ گل سرخ فلق در چمن من"

و در بیت دیگری اسفند را ماه فاش شدن سرّ مگوی خویش میداند:

-" ترسم بپرد از دهنم سرّ مگو، باز/ اسفند شد و واشده قفل دهن من"

 

و در عین حال با احساساتی همگون و هماهنگ در  اکثریت قریب به اتفاق این اشعار، اسفند را ماه زمزمه و زلالی خطاب می‌کند:

-" در سینهام آتشکدۀ زمزمه جاری‌ست/ بالاست در این ماه دمای بدن من"

*

-" باز از زندگی و زمزمه آکنده شدم/ آه از این زمزم، از این زمزم بارانآکند"

*

-" اسفند فراز آمد و من زمزمهوارم/ بی صبر و قرارم من و بی صبر و قرارم"

*

-"بوی زلال زمزم نوروز میرسد/ وقت شکفتن است، درنگم شتاب شد"

*

-"نه شرقی و نه غربیم، ای زمزمه بگذار/ همواره هوادار، هوادار تو باشم"

 

*

"ای همه همسایگان، زمزمهخوانی کنید/ میرسد اسفندماه، خانهتکانی کنید"

و...

 

در کل، اسفند در شعر امیری اسفندقه، نقطۀ عطف است؛ و علتیست قابل تعمیم به تمام پدیدههای خوشایند هستی.

 

درونمایۀ این اسفندانهها از دعا برای اسفند، تا طلب دعا از خود این ماه است. گاه شاعر با وجدی خاص دیگران را به بهره بردن از برکات اسفند دعوت میکند:

 

-" آبان و آذر رفت، دی رفت و بهمن شد/ خانه تکانی کن، اسفند روشن شد"


و گاه خود به پیشواز حقایق غیرقابل کتمان آن میشتابد:

-"اسفند رسید و دل من خانه تکاندهست/ بادا که شب عید، خریدار تو باشم"

در هر حال اسفند پدیدهایست که در مجموعۀ "ورمشور" چشمنوازی میکند. و اصلا اسفند، نامی است که به نام فامیل شاعر گره خورده است:

-" حک شده نام تو بر لوح سجلّم آری/ پیشوند من و فامیل منی، ای پسوند"

 هرچند اسفند هنگام بیخود شدن شاعر نیز هست. آنجا که نام و نشان خود را به فراموشی میسپارد:

-" بگو، پرسش کن از من کیستی، آیا نشانت چیست/ که در اسفند امسالین جواب تازهای دارم..."

و وصف این بیخودی و بینشانگی در شعر او به زیبایی به وقوع میپیوندد:

-"دیشب خود من بود، خود من، خود من، او/ امشب خود او میشود آهسته، منِ من"

شاعر اسفند را بازگشتی دوباره به طبیعت خویش میداند. اینجاست که اسفندماه در شعر او مفهوم وطنی از جنس طبیعت را پیدا میکند:

-"برگشت، طبیعت به وطن از سفری سرد/ آه ای وطن من، وطن من، وطن من"

اما ماهیت دقیق اسفند آنجا که شاعر سخن از نوروز به میان میآورد، معنا میگیرد.  در این بیت شاعر در تشبیهی زیبا به بیان این حقیقت پرداخته است که نوروز خود اوست و اسفند نیز مرکبش!:

-" تا منزل نوروز مگو فاصله چند است/ نوروز منم، من که بر اسفند سوارم..."

 و شاید این بیت یکی از زیباترین و دلنوازترین ابیات این مجموعه در وصف حال شاعر و اسفند شعر او باشد.

این جهان‌بینی خاص و این واژه‌ها که از آن شعر او شدهاند، در اشعار دیگری تحت عناوین روح، دوستانه، عاشقانه، خیابانی، سوگانه،سرریز، معشوق من، مرگ و ... نیز حضور دارد. به عنوان نمونه در این مجموعه تجربیات روحانی شاعر در شش غزل با عنوان روح بیان شده است که از صمیمیت خاصی برخوردارند:

-"میخواهد از من دور باشد روح من باز/ دستور صادر می‌کند: پرواز! پرواز!"

 سفرهای روحیای که گاه به شهر شیراز و پر زدن گرد بام حافظیه ختم میشوند:

-"من روح بازیگوش خود را میشناسم/ امشب دوباره میرود سرخوش به شیراز

پر میزند بر گرد بام حافظیه/ سر میکشد در غرفههای خواجه‌ی راز

شعری کنار روح حافظ می‌سراید/ اعجاز امشب میکند، اعجاز اعجاز..‌"

 و البته در همین مجموعه، غزلهایی موجود هستند که در استقبال از غزلی خاص از حضرت حافظ، یا در بزرگداشت او و به یاد او سروده شده اند، که بیانگر ارادت عمیق شاعر نسبت به شعر و شخصیت لسانالغیب هستند.

گاه نیز سفر روحانی شاعر، سفری به جهان شعر است. آنجا که با اشاره به ماه اسفند از بهار روح خود سخن میگوید:

-"سر میکشد امشب به مطلعهای جذاب/ روح من امشب مقطع شعر بهار است

یک مصرع برجسته از دیوان هستی/ یک بیت کامل از کتاب روزگار است..."

ابیاتی که گواه وسعت دامنۀ آفرینش و جهان سرایش سراینده است. اینگونه ابیات در این مجموعه بسیارند و خواننده را کوچه به کوچه و شهر به شهر در سفرهای درون خویش همراه میکنند.

شاعر در غزل روحانیای دیگر با مطلع:

-"روح تا آیینه‌ها تا نور ما را میبرد/ تا تماشا میبرد، تا شور ما را میبرد"

پس از ایجاد شور و شوق در مخاطب، تلمیح قرآنی زیبایی آورده است:

-" جسم، نور آفرینش را به ظلمت میکشد/ روح از ظلمت به سوی نور ما را میبرد"

که یاد آور بخشی از آیه 257 سورۀ بقره است. گویا شاعر با برداشتی از این آیه، اسیر جسم را نماد طاغوت و تاریکی، و انسان روحانی را نورانی خوانده است.

و پس از این بیت درخشان، شاعر اینبار از حقیقت زیبای معاد سخن میگوید:

-" زندگی در جسم یعنی مرگ، اما لطف روح/ زنده در آغوش تنگ گور ما را میبرد"

خواندن اینگونه ابیات با این مایه تجربیات روحانی، در برانگیختن خوانندۀ آگاه و شعردوست، که به قصد تحول و تکامل، شعر می-خواند، قطعا موثر است.


طنز رندانه و تکان دهنده:

درغزلیات مجموعۀ "ورمشور"، گاه در لحظهای خاص، طنزی رندانه و نامحسوس به نمکین و دلنشین شدن هرچه بیشتر شعر انجامیده که لبخند بر لب مخاطب مینشاند. اتفاقی که در میان ابیات جدیتر، ناگهان خواننده را غافلگیر و شگفتزده میکند. و لبخند بر لب او مینشاند. لبخندی که گاها از سر مواجهه با کشف تازۀ شاعر- که بر اثر ارتباط برقرار کردن ذهن او میان دو پدیدۀ به ظاهر متعارض ایجاد شده- و بر اثر تحیر بر لب خواننده مینشیند.

به عنوان مثال به این ابیات دقت کنید:

-"به دنیا آمدم تا زنده باشم، زندگی بخشم/ بمیری از حسد ای مرگ، من هرگز نمیمیرم"

*

-"بین شما که نیستم حال شما گرفته است/ چاشنی محبتم، مزۀ مهربانیام"

*

-"چشم بد دور! عجب جلوۀ گرمی دارد!/ دود کن کوری چشم دی و بهمن، اسفند!"

*

-"از شاعر بزرگ پُر است آن جهان، بس است/ ای شاعر بزرگ تو در این جهان بمان!"

*

-"پایان ندارد این غزل بی نشان ولی/ هی بیت پشت بیت نباید قطار کرد"

*

و موارد  بسیار دیگر که ناخودآگاه خواننده را به یاد طنز ظریف و رندانۀ شعر حافظ میاندازد.

 

‎"لطایف و ظرایف لفظ و معنا‎"

با توجه به سابقۀ شعری و کارآزمودگی شاعر در قالب قصیده، همانطور که انتظار میرود، اشعار این مجموعه از نظر زبانی دارای آراستگی و پیراستگی خاصی هستند. شاعر کلمات را با دامنۀ گستردهای از آرایههای لفظی و معنوی به رشتۀ وزن شعر خود درآورده و تا مرز رسیدن به زیباترین شکل، جلوه داده است. به عنوان شاهد مثال این ادعا، شاید همین بیت کافی باشد:

"چشم بد دور! عجب جلوۀ گرمی دارد/ دود کن کوری چشم دی و بهمن اسفند!"

در این بیت شاعر با ایجاد ایهام در واژۀ اسفند- از طریق توجه به این باور که اسفند دود کردن سبب دفع چشمزخم میشود- و با آوردن نام ماههای دی و بهمن، ایهام تناسبی بسیار هوشمندانه آفریده است.

برای اثبات این مدّعی به چند نمونۀ دیگر از اینگونه ابیات اشاره میکنیم. که بیشک ظرایف و لطایف موجود در آنها بر مخاطب شعرآشنا و شعردوست پوشیده نیست:

-"تحویل باغ دادم، تقویم کهنهام را/ از برگ برگ هر گل یک سررسید دارم"

*

-"از قاف میآمد رها، از نزد سیمرغ/ آتش بیار معرکه در کف پری داشت"

*

-"پروانه احمق بود اگر در پیله میماند/ پروانه از آتش همان پروا ندارد"

*

-"اسفند من امسال به سی روز بدل شد/ چون اول اسفند به سیروس رسیدیم"

*

-"تو از پا در نمیافتی، تو پایی، خوب میدانم/ بیفتی هم اگر یکروز، چشمم فرش راه تو"

*

-"تلاطم میکند در چشمهایت چشمههای خون/ به دریا میبرد ما را نگاهِ گاه گاه تو"

*

-"گرفت دست مرا هرکه بر زمینم زد/ بگیر دست مرا دست من به دامن تو"

*

-"دوباره روز دلم را خوشا سیاه کنم/ خوشا که باز به چشمان تو نگاه کنم"

*

-"ای بینشانه نامها! ای بیستاره شانهها!/بدبختها! بیچارهها! آوارهها! بیخانهها!"

و...

ابیاتی که علاوه بر جلوۀ آرایههای لفظی و معنوی و کرشمههای زبانی، در برخی لحظات خود، از نظر ظرایف خیالانگیزی و خلافآمدها نیز درخور توجه و ستایشاند:

-"بسته بر گردن عریان خود از گنجشکان/ بید مجنونِ سر کوچه ی ما گردنبند"

*

-"دلو من دنبال یوسف میرود در عمق چاه/ تشنۀ زیباییام، فکر و خیالم آب نیست"

*

-"عیدانه آیا بهتر از آیینه چیزی هست؟/ در پیش آیینه مبادا ها کنی امسال!"

و ...

سخن را کوتاه میکنم. هرچند اشارات و جلوههای این اشعار بسیار است، اما برشمردن آنها، هم از مجال این مطلب بیرون است و هم بیشک تعمق و تحقیقی گسترده میطلبد. و چه بسا درک و دریافت بسیاری از لحظات یک شعر، بیواسطه و تنها از طریق زمزمه کردن خود آن اثر محقق گردد.

شاید یکی از غزلهای درخشان این مجموعه در وصف نوروز، غزل سررسید باشد که در صفحات پایانی کتاب، خواننده را با آغازی تازه روبهرو میکند. این غزل زیبا، به عنوان حسن ختام این یادداشت، تقدیم طبع شما:

با عشق، عاشقانه، گفت و شنید دارم

- سال جدید آمد، حال جدید دارم

 

تحویل باغ دادم، تقویم کهنهام را

از برگ برگ هر گل یک سررسید دارم

 

پنهانم از نظرها، از فرط آشکاری

جانی که هیچ چشمی، هرگز ندید دارم

 

امسال هفتسینم، سوسوی دیگری داشت

هفتاد و دو ستاره، امسال عید دارم

 

تشنه، پیاله در دست، سر برکشیدم از خاک

مانند لاله در رگ، خون شهید دارم

 

شوری که داشت صوفی من نیز دارم اما

او بایزید دارد، من بی یزید دارم

 

ای عشوۀ قوافی! نه لازمی نه کافی

امسال حس و حال شعر سپید دارم!

 

1-کلمۀ ورمشور در گویش کرمانی به معنای بههمریخته و درهم است.

2-"الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیاوهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات"، بخشی از آیه 257 سورۀ بقره.

 

 

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «بهار، اول اسفند می‎رسد از راه» ؛ درباره مجموعه شعر «ورمشور»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: