موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

نقش نگین پیمبران l اشعاری برای ولادت امیرالمؤمنین(ع)

14 بهمن 1401 17:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
نقش نگین پیمبران l اشعاری برای ولادت امیرالمؤمنین(ع)
شهرستان ادب: سرودن از امیرالمؤمنین علی(ع)، افتخاری است که شاعران در هوای آن می‌بالند و آستانۀ امام اوّل شیعیان، جایی است که پیشانی بر خاک آن می‌سایند. در ادامه، به مناسبت ولادت حضرت علی(ع) و روز پدر، هفت شاعر می‌خوانیم که تقدیم آستان بلند شاه نجف شده است. اشعار به ترتیب کسوت شاعران مرتّب شده است.

1
مرتضی امیری اسفندقه

مرا مباد که با فخر هم‌نشین باشم
غریب‌وار بمیرم، اگر چنین باشم
به چشم من همه از من بزرگوارترند
به خواب نیز ندیدم که بهترین باشم
نمی‌شود ز سرم سایۀ تواضع دور
گر آفتاب شوم باز هم همین باشم
نشسته‌اند به سکّوی آسمان، یاران
عروج من همه این بس که بر زمین باشم
هوای مال نکردم که خون دل بخورم
خیال جاه ندارم که در کمین باشم
رفیقِ نغمۀ مستان راستگو بودم
مرید غیرت پیران راستین باشم
درخت شعر مرا بار جز تواضع نیست
مرا کمال همین بس که خوشه‌چین باشم
نجات داد مرا سایۀ ولای علی
علی نخواست سرافکنده، شرمگین باشم
علی نخواست بیفتم به آستانۀ خلق
دچار منّت هر کهنه‌آستین باشم
علی زدود غبار از وجود تاریکم
علی نخواست گره‌گیر کفر و کین باشم
یقین که دست علی، دست راستین خداست
اگر هلاک کنندم بر این یقین باشم
بر این مکاشفه از روز اوّلین بودم
بر این مشاهده تا شام واپسین باشم
فدای تربتش، آن تربت غریب شوم
گدای خانه‌اش، آن خانۀ گلین باشم
مگر علی نپسندد وگرنه تا هستم
غلام حلقه‌به‌گوش امام دین باشم

□□□

2
قربان ولیئی

پیچیده در ترنّم هستی، صدای تو
ای راز ناگشودۀ هستی، خدای تو
هر سو که چشم می‌رسد، آنجا حریم توست
آخر کجای عالم ما نیست جای تو؟
هر لحظه در عروجی و هر دم فراتری
کی می‌رسد عقاب تخیّل به پای تو؟
کشکول آسمان که پر است از ستاره‌ها
چشم گشوده‌ای‌ست به روی عطای تو
دریای بی‌کرانۀ‌ عقل و شهود و عشق!
ای آبروی عالم ما موج‌های تو
هر شاعری که وصف تو گفته‌ست، دیده است
تنها سکوت بوده سزای ثنای تو

□□□

3
علی داودی

نشاط‌انگیز نامت می‌نوازد روح عطشان را
تو مثل چشمه‌ای، نوشیده و جوشیده انسان را
تو را در چاه می‌جویند نخلستان به نخلستان
تو را در بند می‌خوانند چون بر نیزه قرآن را
تو را از آتش دست برادر باز می‌پرسند
ببین سنگینی عدل تو کج کرده‌ست میزان را
به دنبال کلامت می‌نویسد حکمت از عرفان
به دنبال صدایت می‌سراید شعر، دیوان را
چه رازی را به گوش ابرهای بی‌رمق گفتی؟
که پاکوبان به دنبال تو می‌آرند باران را
نگاهی؛ خار در چشم تماشای من افتاده‌ست
بگو از استخوان در گلو، روح غزل‌خوان را
خدا! در می‌زند در نیمه شب‌های دلم، این کیست؟
کسی بر دوش دارد رنج انسان، سفرۀ نان را

□□□

4
احمد علوی

خدا می‌خواست تا تقدیر عالم این‌چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد
خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
که حتّی ماورای دیدۀ روح‌الامین باشد
خدا می‌خواست از رخسارۀ خود پرده بردارد
خدا می‌خواست تا دست خودش در آستین باشد
«علیٌ حُبّه جُنَّه، قسیمُ النّار و الجَنَّه»
خدا می‌خواست آن باشد، خدا می‌خواست این باشد
علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج
به پیغمبر نشانش داد تا حقّ‌الیقین باشد
به جز نام علی در پهنۀ تاریخ نامی نیست
که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد
به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان
به جز او نیست وقتی صحبت از حبل‌المتین باشد
مرا تا خطبه‌های بی‌الف راهی کن و بگذار
که بعد از خطبۀ بی‌نقطۀ تو نقطه‌چین باشد
مرا در بیت‌بیت شعرهایم دستگیری کن
غزل‌های تو بی‌اندازه باید دلنشین باشد
غزل لطف خداوند است، اهل دل خبر دارند
غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد

□□□

5
فاضل نظری

به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همان‌قدر انتخاب راه دشوار است و دل‌خواه است
قلندرها و درویشان و حق‌گویان و عیّاران!
من از راهی خبر دارم که ذکرش «قل هو الله» است
ندارم آرزویی جز مقام عشق ورزیدن
که از دل آخرین حبّی که بیرون می‌شود، جاه است
سکوتی سایه افکنده‌ست هم‌چون ابر بر صحرا
شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است
کسی با چاه، راز رنج خود را باز می‌گوید
چه تسبیحی‌ست این؟ آه است، این آه است، این آه است
نمی‌خوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست
که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است
به سویش بس که مردم چون گدا دست طلب دارند
جوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه است
به سلطان جهان «شاه عرب» گفتند و عیبی نیست
به هر تقدیر، دست لفظ از توصیف کوتاه است

□□□

6
مبین اردستانی

ای بی‌کران که هر چه جهان مبتلای توست
هستی نفس‌نفس‌نفسش در هوای توست
جاروکش حریم تو شهپرّ قدسیان
جبریل، خادمِ درِ مهمان‌سرای توست
در عرش و فرش و هر چه جهان‌های مختلف
هر کس که هست، بوسه‌ده خاک پای توست
خورشید ذرّه‌ای‌ست که همواره روز و شب
پرّان در آستانۀ ایوان‌طلای توست
صبح از کرانه‌های سکوت تو جاری است
شب گوش جان سپرده به سوز صدای توست
جان ریزه‌خوار خوان مناجات مرتضی‌ست
دل خوشه‌چین ملتمس ربّنای توست
تبعیدیانِ گمشده در تیه ظلمتیم
چشمان ما هنوز به دست دعای توست
دل را چه غم غریب دو عالم اگر شود؟
در قبر و در قیامت اگر آشنای توست
پیوند غیر، سست‌تر از تار عنکبوت
رکن رکین و حصن حصین هم ولای توست
ردّ و قبول عامه نیرزد به ارزنی
هرآینه رضای خدا در رضای توست

□□□

7
سعید تاج‌محمّدی

چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اوّلین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف هم‌چون نگین هستی
جهان عمری‌ست درمانده‌ست در تردید و شک امّا
تو خود عین‌الیقین، روح‌الیقین، حقّ‌الیقین هستی
من از فتح در خیبر به دستان تو فهمیدم
که تو دست توانمند خدا در آستین هستی
سرِ در چاه را باور کنم یا ذوالفقارت را؟
که گاهی آن‌چنان هستی و گاهی این‌چنین هستی
بگو از استخوان در گلو، از خار در چشمت
که پر از خطبه‌های ناتمام آتشین هستی
بگو چشم نبی روشن، بگو چشم حسودان کور
برای فاطمه تنها تو در عالم قرین هستی
از آن روزی که چشمم باز شد، در گوش من خواندند
که تو تا لحظۀ آخر، امیرالمؤمنین هستی


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نقش نگین پیمبران l اشعاری برای ولادت امیرالمؤمنین(ع)
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.