شهرستان ادب: جلسۀ نقد کتاب «وقت معلوم» نوشتۀ آقای مهدی کفاش با حضور خوانندگان و علاقهمندان به این رمان، در تاریخ بیست و پنجم اردیبهشت ماه، در کتابفروشی دنیای کتاب قم برگزار شد. پس از خواندن صفحاتی از رمان وقت معلوم توسط نویسنده، منتقد کتاب آقای ابراهیم اکبری دیزگاه صحبتهایش را در مورد کتاب آغاز کرد:
بسماللهالرحمنالرحیم. ربِّ اشرَح لِی صَدری و یَسِّر لِی امری وَ احلُل عُقدهً من لسانی یفقهوا قولی.
واقعیت امر این است که من سالهاست با آقای کفاش، دوست هستم و صحبتکردن دربارۀ کتاب دوست و رفیق اگر خصوصی باشد، خیلی راحتتر است؛ چون آدم میتواند بدون ریا حرفهایش را بزند.
من حرفهایم را تقریباً در پنج محور، خدمت شما عرض خواهم کرد. روش ورود من به بحث، کلاسیک نیست. اینگونهکه رمان خوب است یا بد است. به این دلیل که اینکتاب، یکسال است چاپ شده، کاندیدا شده و در مورد آن نقل نوشته شده است. من تأملهای خودم را با شما در میان می گذارم. اگر کتاب را خواندهاید، با اینتأملها لذت بیشتری میبرید و اگر نخواندهاید، با اینرویهای که من وارد رمان میشوم شما وارد میشوید و طبیعتاً فهم و لذتتان از متن بیشتر خواهد شد. واقعیت امر این است که من وقتی اینرمان را میخواندم، همواره دنبال این بودم که بدانم «وقت معلوم» یعنی چه؟ وقت معلوم، ماجرای شورانگیزی است که در قرآن آمده و دربارۀ درگیری خدا با شیطان است.
ماجرای درگیری خدا با شیطان، حداقل یازدهبار در قرآن آمده است. سه جای آن، دیالوگ است و محورش هم حضرت آدم میباشد که چرا به حضرت آدم سجده نکردهای ؟ «چهچیزی باعث شد که سجده نکنی؟». واقعیت امر این است که ظهور شیطان از حیث وجودشناسی، بسیار بسیار خاص است و نظیر آن را در علم نداریم. اینکه یکموجودی بیاید و سرور موحدان باشد، ششهزار سال خدا را عبادت کند، ولی حرف خدا را گوش نکند و بعد از آن بههیچوجه از سرنوشت خودش نترسد.
در ماجرای حضرت آدم و خدا وقتی حضرت آدم و خانمش تمرد میکنند و میوه را در بهشت میخورند، وقتی خدا به آدم تشر میزند او بلافاصله میگوید اشتباه کردم و توبه میکند، ولی خدا هرچقدر به شیطان تشر میزند او میگوید که من هیچاشتباهی نکردم. ظاهراً آنچه که از گفتۀ عرفا میآید این است که اشتباهی نکرده؛ چونکه میداند شیطان بهتر از حضرت آدم است و خداوند هم استدلالی نمیکند.
اینمقدمه را برای این گفتم که در پیرامون و متن کتاب، ماجرا حول اینمسأله میگردد: «اسطورۀ آدم و شیطان».
هم اول کتاب از سورۀ «ص» آمده است: «قال فانک من المنذرین الی یوم وقت معلوم» و هم وسط کتاب صفحۀ 134 که به اینماجرا بهطورمفصل پرداخته است.
کتاب وقت معلوم دقیقاً همان وعدهای است که شیطان به خدا داده و میگوید من میروم «لاغوینهم» همۀ آدمها را اغوا میکنم و نمیگذارم که تو را پرستش کنند. میگوید مگر عدۀ قلیلی و خداوند میگوید جهنم را پر از آن آدمها میکنم. نویسنده وسط کتاب، گریزی به این میزند و رد میشود. تصور من این است که «فؤاد فریمان» نمونۀ آن انسان مثالی است که طلبه هم هست و پدرش مجاهد و نظامی است. عموی او معلم دین است و خودش هم درس خواندۀ حوزه است و خودش دچار فریب شیطان میشود. ماجرا دقیقاً از همینجا شروع میشود. بنابراین کتاب آقای کفاش، جدای از اینکه یکلایۀ رویی دارد و شما آن را میخوانید، طلبهای که درگیر یکسری ماجرا میشود و یکسری اطلاعات تاریخی را کشف میکند و آن را منتشر میکند و خانمی بهنام انیسالملوک یا انیس یا همان شازده سراغش میآید. این درواقع رویۀ داستان است، اما ماجرای اصلی یکماجرای چندهزارساله است که درواقع درگیری خدا با شیطان است. با اینمقدمه وارد کتاب میشویم.
من قبل از اینکه به شخصیت فؤاد فریمان بپردازم، در مورد فرم رمان چندنکته میگویم و خیلی زود از اینها رد میشوم.
بهنظر من اولین ویژگی اینرمان این است که بسیارهوشمندانه و دقیق، طراحی شده است. این طراحی «خواننده را معلق نگهداشتن» تحفهای است که اینرمان به ما میدهد. فرم رمان مبتنی بر نقل است و این به استراتژی نویسنده برمیگردد.
مسألۀ بعدی «توجه به جزئیات» است. نویسنده در همان نقلها توجه خیلی خاص و بکری به جزئیات دارد. از زمان و تاریخ و مکان و اتفاقهایی که در دورۀ پهلوی و قاجار افتاده است.
مسألۀ بعدی، بحث «شخصیت» است. شخصیتی که آقای کفاش سراغ آن رفته است، طلبهای است که من فکر میکنم در ادبیات ما از اینقبیل شخصیتها تقریباً وجود ندارد. در ادبیات ما طلبهها کم حضور نداشتند؛ از جمالزاده و غلامحسین ساعدی و آل احمد گرفته تا نویسندههایی که الآن زنده هستند مثل حسنبیگی و امیرخانی و امثالهم، ولی بهنظر من هیچکدام از اینها به شخصیت طلبهها نزدیک نشدهاند.
نویسندگان قبل از انقلاب مثل احمد محمود به شخصیت طلبهها پرداختند، اما فاصلهشان خیلی زیاد است و آن هم تماماً نکتههای منفی آنها را دیدهاند. مثلاً احمد محمود در کتاب «همسایهها» از آخوندی صحبت میکند که بهشدت نادان و متحجر است و یا جمالزاده از آخوندی صحبت میکند که بهشدت وسوسه میشود، همان داستان «درد و دل ملا قربانعلی». یا ساعدی در رمان «توپ» از آخوندی صحبت میکند که خیانت میکند، اینوجه کاملاً منفی است. از آنطرف هم بهصورت افراطی به شخصیت طلبهها پرداختند. شخصیتشان کاملاً ماورایی است. مثل رسولی که حسنبیگی در «سالهای بنفش» به آن پرداخته است، انسانی کاملاً آسمانی. از آن بدتر آخوندی که امیرخانی در «قیدار» به آن پرداخته است.
بهنظر من آقای کفاش، فؤاد فریمان را ساخته که کاملاً زمینی است؛ یعنی طلبهای است که تمام محور زندگیاش بر ایمان و اعتقاد است؛ اما دچار مشکل و فریب هم میشود. از اینکه در اینجا و اکنون زندگی میکند، ناراحت است و بهخاطر همین هم هست که میخواهد از اینجا فرار کند. دنبال این است که چیز غریبی را کشف کند و آن را بنویسد و چاپ کند تا برایش کف بزنند. بهنظر من ایننوع شخصیتپردازی یکی از ویژهترین نگاه طلبههاست. طلبهها را بهعنوان یکانسان میبینند. محور اصلی اینطلبه هم مبتنی بر این است که اینآدم فریب میخورد تا به آدمهایی که بهتر از آدم هست، برسد. فریب میخورد برای اینکه به آن گذشتهای که داشته، مثلاً نوۀ ناصرالدین شاه بوده، برسد. فریب میخورد شاید از اینکه یکطلبۀ معمولی است، بالاتر برود و مثلاً به انگلستان برود.
مسئلۀ دیگری که آقای کفاش ذیل فریب شیطان بیان کرده، ماجرای مشکل اینآدم است و مشکل اصلی او پدرش است. «بابا جان» که بهنظر من اسطورۀ پسرکشی در ادبیات ماست. پدران و پسران همیشه در فرهنگ ما با هم مشکل داشتند. میخواهم بگویم که رمان آقای کفاش به ماجرای انقلاب هم پرداخته است. ماجرای انقلاب اسلامی را از اینمنظر بررسی کنیم که پسران علیه پدران شورش میکنند و (شاه که به نوعی نمایندۀ خدا روی زمین بود و با پدران بوده؛ پدر را میکشند.) در دورۀ ناصرالدینشاه هم اینمورد بوده است. آقای کفاش بدون اینکه شعار بدهد، به اینماجرا میپردازد و اتفاقاً فؤاد فریمان از اینمنظر قابل مطالعه میشود.
مسألۀ دیگری که میخواهم دربارۀ شخصیت فؤاد فریمان بگویم، این است که اینشخصیت علیرغم اینکه آدم فعالی است، ولی تو گویی در چنبرۀ زمان، خیلی انتخابگر نیست. حالا چرا او انتخابگر نیست؟ شاید بازگردیم به ماجرای قهر خدا و شیطان. شیطان میگوید: «من همۀ بندگان شما را فریب میدهم، مگر آنهایی که مخلص هستند». اتفاقاً چون فؤاد این ناخالصی را دارد و با پدرش درگیر است، وسوسه میشود و اکتفا به زهد و موقعیت خود نمیکند و از حوزۀ مخلصین خارج میشود.
نکتۀ دیگری که برای من جالب است، این است که رمان انقلاب و بعد از انقلاب ما اغلب به پهلوی میپردازد. اینکه شاه بد است و ما خوبیم و آنها را اخراج کردیم؛ ولی آقای کفاش علاوهبر اینکه به اینماجرا میپردازد، یکبازگشت به تقابل قجر و پهلوی میکند و آنها را بازخوانی میکند. این ممیز میان وقت معلوم با اینقبیل کارهاست.
نکتۀ دیگر اینکه اگر بخواهیم از رمانهای قبل از انقلاب مثال بزنیم، رمان «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری است که از یکزوالی صحبت میکند که شازدهها از بین رفتهاند و قجر کلاً فروریخته است، ولی آقای کفاش کاری میکند و میگوید که خیر؛ شازدهها شاید ضعیف و کوچک شده باشند، ولی از آنخاکستر، دوباره سیمرغی برمیآید که میتواند جاسوس باشد. (کاش به آنجاسوس نمیگفت و شازده همان شازده میماند). شازدهها میتوانند دوباره بازگردنند. ناصرالدینشاه میتواند دوباره برگردد و حرمهایی که شاهها دورشان دفن شدند در کربلا و مشهد و نجف و... دوباره خود را احیا کنند. بهنظر من احیاگری اینشازده بسیار جالب است. اگر بخواهیم دو رمان خوب دربارۀ دورۀ قجر، که به فرهنگ قجری پرداخته باشد، نام ببریم، یکی از آنها رمان گلشیری یکی وقت معلوم است. جناب آقای کفاش هم در رمان وقت معلوم به احیای آنها پرداخته است. یعنی میگوید یکفرهنگ، گفتمان، گروه و نسل، شاید یکدورهای متفرق شدهاند، اما از میان آنها یکنفر بیرون میآید و پیام خودش را به دیگران میرساند.
مسألۀ دیگر توجه نویسنده به مکاننگاری است. ما رمانهای زیادی داریم که که در قم میگذرد، اما چیزی از قم نمیبینیم، یا در مشهد میگذرد، ولی فقط حرم امام رضا علیه السلام را میبینیم و نهایتاً خیابان آیت الله بهجت را. تمام میشود و میرود؛ ولی آقای کفاش در اینرمان، که برای من از اینحیث لذتبخش بود و همچنین یکی از کارکردهای رمان هم همین است، خیلیزیبا دو شهر را در کنار و به صورت موازی به صورت شخصیت میبیند و با جزءنگاریها بخشی از شهر مشهد که شخصیتها در آن زندگی میکنند، بهمثابۀ یکشخصیت روبهروی من بهلحاظ تاریخی و فرهنگی تجسم پیدا میکنند. با اینکه من خودم 10 الی 15 سال است که در شهر قم زندگی میکنم، هنوز خیلی چیزهایی که آقای کفاش در رمانشان مطرح میکند و قم را به مثابۀ یکشخصیت، روبهروی من تصویر کرده را نمیدانستم. من از دیدن و چشیدن اینها خیلی لذت بردم.
آقای اکبری دیزگاه در پاسخ به سؤال مجری جلسه در مورد زبان رمان وقت معلوم گفت:
اگر بخواهم نقد زبانی بکنم، که اتفاقاً بهنظر من این اشکال وارد هست، نویسنده حداقل دو صدا در روایتی که داده، وجود دارد؛ یکی دانای کل و یکی هم شخصیت فؤاد فریمان. بهنظر من در این روایتها جز تغییر ضمیر اتفاقی نیفتاده است. کاش نویسنده، زبان و لحن فؤاد را برجستهتر میکرد (البته 4 غلط املایی وجود دارد؛ مثل املای اشتباه کلمات رطب و یابس که این به ناشر برمیگردد نه نویسنده).
از عزیزان حاضر در جلسه هم فرمودند، نقد شما محتوایی است و این درست است. ما چندگونه نقد داریم، یکی از اینها بررسی اشکالها در کتاب است. مثلاً شخصیتپردازی در اینجا اشکال دارد. بهنوعی نقد کلاسیک است که سره از ناسره را جدا میکنیم؛ اما نقد به معنای مدرن کلمه به این معناست که ما یکاثر را و یکمتن را بر اساس یکنظریه تحلیل کنیم. مثلاً میگویم کتاب آقای کفاش المانهایی دارد براساس اسطورۀ خدا و شیطان که در قرآن هم آمده است و قابل تحلیل، پس من هم همینکار را کردم، یا مثلاً یکنفر اینکتاب را میخواند و میگوید براساس مثلاً نظریۀ فمنیستی میتوانم اینکتاب را نقد کنم که اینکتاب با وجود شخصیت شازده، نیلو و مادرخانمش کاملاً ظرفیت این مسأله را دارد. اینها نیاز به تحلیل دارد. مثلاً شازده مقابل نیلو است. شازده به همان اندازه که دختر سرکشی است و میخواهد 200 ،300 سال تاریخ قجر را احیا کند، در مقابل نیلو یکخانم توسریخور است و ما هردو نمونۀ اینزنان را در جامعه داریم.
در ادامۀ جلسه شرکت کنندگان در جلسه نظرشان در ارتباط با رمان وقت معلوم را بیان کردند:
آقای فیروزجایی، نویسندۀ رمان افعیکشی، با اشاره به اهمیت مکان در رمان وقت معلوم گفت:
من آقای کفاش را در اینرمان دیدم. در مشهد بوده و انقلابی، طلبه بوده و اینها در آقای کفاش جمع است.
آقای اکبری دیزگاه، آقای فیروزجایی را خطاب قرار داد که: شما بفرمایید این خوب است یا بد؟
آقای فیروزجایی در جواب گفت: خوب است. بهخاطر همین هم کار موفق بوده است.
آقای اکبری دیزگاه نویسنده رمان شاه کشی در ادامه گفت: اگر اجازه هست دو نکتۀ دیگر هم بگویم؛
نکتۀ اول اینکه من نمیدانستم که آقای کفاش، مشهدی هستند و خیلی دقیق همهچیز را بیان کردند (جغرافیای دقیق شهر مشهد و آداب و رسوم و ...).
نکتۀ بعدی اینکه رمان تاریخی در دهۀ 90 باب شده است. چند کار را دیدیم که به تاریخ معاصر میپردازد. یکبخش از آن در شهرستان ادب پرداخته شده و یکبخش از آن توسط بچههایی که خارج از آنجا هستند. ولی معمولاً وقتی که به تاریخ میپردازند، از دورۀ رضاشاه به بعد و درنهایت در اوایل 57 هست که یک چیزهایی پیدا میکنند. در رمانهایی از اینجنس اینگونه ماجراها وجود دارد، اما آقای کفاش، سراغ حجت کاشانی و پروفسور یحیی عدل و کاترین عدل و رضا پهلوی رفته است. بهنظر من دلیل اینکه شخصیت فؤاد فریمان سراغ اینها رفته است، نه دلیل معرفتشناختی دارد و نه دغدغۀ هویت دارد. به او میخورد که یکشخصیت بازیگوشی دارد که تاریخ را دستکاری میکند و این برای من جالب بود. او یکطلبۀ معمولی است و فقط عموی او دادستان انقلاب بوده و سراغ او میرود و پروندۀ آنها را منتشر میکند. با اینزاویه و اینگونه سراغ بخشی از تاریخ رفتن، جذابیت دارد. اگر او یکمحقق بود و بعد از بررسی به حجت کاشانی میرسید، میگفتم خب محقق است؛ اما اینآدم وقتی میداند که حجت کاشانی ادعای نبوت هم دارد، چون خودش هم طلبه هست، دغدغههای دینی و آرمانی را نشان میدهد. این کتاب را از این حیث غنی میکند.
مسألۀ بعدی نگاهی است که به تاریخ شده است؛ نگاه اینکتاب به تاریخ به این معنا نیست که تاریخ، مجموعهای از اتفاقهایی است که تمام شده، بلکه نگاه آقای کفاش به تاریخ در اینکتاب، دقیقاً همان ماجرای شیطان است که از خداوند وقت میخواهد و خدا هم تا روز قیامت وقت میدهد. یعنی هرچه در تاریخ اتفاق افتاده است، تمام نشده بلکه تازه شروع شده است. اگر ناصرالدینشاه ترور شده، او تمام نشده و گفته اگر زنده بمانم طور دیگری بر شما حکومت میکنم و زنده میماند و طور دیگری نیز حکومت میکند. با ظهور شازده و هر اتفاقی که افتاده، با اینکه پروندۀ حجت کاشانی سال 54 بسته شده، ولی کفاش میگوید نه، آنماجرا شروع شده است و باید بیاید و رد شود. وقایعی که شکل گرفتهاند، مثل یکرودخانه میماند که ممکن است آبش کم شود، اما همواره جاری است؛ البته امکان دارد به هم بپیوندند یا همدیگر را قطع کنند و یا حتی تبدیل به سیل شوند. در سال 57 اتفاقها روی هم جمع شد و سیل آن را برد (انقلاب اتفاق افتاد). بنابراین نگاه ایشان به تاریخ، بسیار جذاب است و باید قدر آن را دانست.
در پایان جلسه، آقای کفاش با اشاره به صحبتهای آقای اکبری دیزگاه گفت: در این جلسه یک اتفاق برای من افتاد که تازگی داشت و آن نوع نقدی است که آقای دیزگاه وارد کردند. نقدی که مبتنی بر سواد و پشتوانۀ مطالعه است. ایننوع نقد خیلی دشوار است و باعث شد که من برگردم و مدل نقد کلاسیک را کنار بگذارم و سوادم را بالا ببرم.
پیداکردن این ارتباطها بین متن خیلیخوب بود. سعی میکنم در داستانهای بعدی خودم بیشتر زحمت بکشم تا چالههایی که در رمان وجود دارد و اجازه نمیدهد که رمان با خواننده ارتباط برقرار کند را کمتر کنم. من فقط میتوانم تشکر کنم. امیدوارم از خواندن کتاب «وقت معلوم»، باتوجه به نکاتی که آقای دیزگاه فرمودند، لذت ببرید. نوع بهتری از آن طلبههایی که در تقسیمبندی آقای اکبری بود را در کتاب «برکت» نوشتۀ آقای اکبری دیزگاه میتوانید ببینید و بخوانید.