موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پروندۀ «چهل‌سال انقلاب»

رمان، شخصیت داستانی و انقلاب | یادداشتی از علیرضا سمیعی

19 بهمن 1397 23:18 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
رمان، شخصیت داستانی و انقلاب | یادداشتی از علیرضا سمیعی

شهرستان ادب: در تازه‌‌ترین مطلب پروندۀ «چهل‌‌سال انقلاب» یادداشتی می‌خوانیم از علیرضا سمیعی. سمیعی در این یادداشت رمان انقلاب را محوریت یادداشت خود قرار داده است.

پیش از انقلاب، تلاش‌هایی برای رسوخ در داستان مدرن صورت گرفته بود. «رضا رهگذر و محمدرضا حکیمی» از معدود نویسندگانی بودند که به طرح مبانی دینی و اخلاق اسلامی در داستان‌هایشان علاقه نشان دادند. آثار اولیۀ این دو گرچه در مقایسه با آثار بعدی ایشان و داستان‌های برجستۀ آن دوران خام دستانه شمرده می‌شود، اما نگاه آن‌ها اصولاً در تضاد با نگرش هیأت حاکمه قرار داشت. داستان‌های «فلسطین آزاد می‌شود»، «طاغوت در یک‌جزیرۀ ناشناس» و «طاغوت» از محمود حکیمی، «خرگوش‌ها» و «اگه بابا بمیره» از رضا رهگذر و «داستان راستان» آیت‌الله مرتضی مطهری از این شمار بودند». (حنیف/1395/ ص219)

هم‌زمان با وقوع انقلاب، کتابی درآمد که میان فرم «وقایع‌نگاری» انقلاب و فرم «رمان» رقم خورده است. «لحظه‌های انقلاب» ماجراهای کشمکش مردم و حکومت است که «سیدمحمود قادری گلابدره‌ای» قدم‌به‌قدم تشریح کرده است. نویسنده، همسر سویدی و دو پسرش پویا و پیمان را توی ماشینی نزدیک پل رومی، تنها می‌گذارد تا به راهپیمایان بپیوندد. وقتی در 22 بهمن، پیروزی کامل به‌دست می‌آید، پیمان به پدرش می‌گوید «حالا نوبت آمریکاست» و داستان تمام می‌شود. با این‌فرم، نحوه‌ای واقع‌گرایی به بار نشست؛ منتهی مهم است توجه کنیم که  نویسنده، وقایع را با نگاهی به آینده دست‌چین کرده و تقویم را با توجه به آتیه‌ای که در حال رسیدن به آن هستیم، ورق زده است.

پس از لحظه‌های انقلاب، رمان‌های انقلاب، دست از نحوه‌ای وقایع‌نگاری آینده‌نگر برنمی‌دارند. اغلب براساس پژوهش‌های تاریخی نوشته شده‌اند. با وسواس در محدودۀ 1340 تا 1357 باقی می‌مانند و حتی وقتی به گذشته (مثلاً دوران قاجار) بپردازند به‌نحوی به ماجراهای روحانیونی باز می‌گردند که جایشان در رمان‌های سیاسی خالی بود. به مقاطعی مانند 15 خرداد که نویسندگان روشنفکر فراموش کرده‌اند، علاقه دارند و به یاد می‌آورند که در مدرسۀ فیضیه چه فاجعه‌ای رقم خورد. مسجد و بازار را در کانون توجه قرار می‌دهند و کمتر گرد مبارزۀ مسلحانه، ورشکستگی زیر شکنجه و واخوردگی پس از آزادی می‌گردند. این رمان‌ها به اسلام و اصولی که در انقلاب دنبال می‌شد، خوشبین هستند.

واقع‌نمایی آینده‌نگر، نمی‌تواند سیاسی نباشد. خاصه اینکه توجه نویسندگان انقلابی به دربار و نیروهای امنیتی از یک‌سو و مبارزۀ مردمی از سوی دیگر، رمان سیاسی به آشکاره‌ترین شکل را سر و صورت داد. در این‌داستان‌ها درخشش نوید و خوشبینی به آیندۀ مبارزه توی چشم می‌زند؛ درست زمانی که «احمد و محمود» در «داستان یک‌شهر» تصویر مبارزان سرخورده را می‌ساخت؛ «ناصر ایرانی» در «زنده‌باد مرگ» گروهی مبارز روشنفکر را نشان داد که به مردم پیوستند، درحالیکه شعار«الله اکبر، خمینیرهبر» سر داده بودند. «علیمحمد افغانی» داستانش را در«دکتر بکتاش» با نوعی امید به اسلام پایان داد. «امیرحسین فردی» در «سیاه چمن» قصۀ مردمی روستایی را تعریف کرد که هم‌زمان با شورش علیه ظلم‌خان، خبر پیروزی انقلاب را شنیدند. «میثاق امیر فجر» در «نغمه در زنجیر» از مقاومت زیر شکنجه نوشت. در «حدیث سپیده» اثر «رضا شیزادی»، جوانانی که شکنجه می‌شدند بعد از آزادی یک‌راست به مسجد می‌رفتند. از این‌رو پشت همه‌چیز حتی تیرگی‌ها و رنج‌ها، حسی از امید با سماجت تلألؤ داشت.

با این‌حال یک‌جای کار می‌لنگید؛ واقع‌نمایی آینده‌نگر، یادآور ریالیسم سوسیالیستی نویسندگان شوری بود. نویسندگان چپ‌گرایی که معتقد بودند نویسنده وظیفه دارد وقایع را بنویسد؛ اما هر واقعیتی نمی‌توانست راهش را بکشد و سر از رمان درآورد. هیچ‌رمانی ظرفیت ضبط چیزهای پایان‌ناپذیر جهان را ندارد؛ وانگهی هر موضوعی، امکان دراماتیزه‌شدن را ندارد. چنین بدیهیاتی لاجرم نویسندگان چپ را به‌سوی نوعی گلچین وقایع می‌کشاند، اما فقط اموری شایستۀ ریالیسم سوسیالیستی بودند که خوانندگان را به آینده‌ای برابر (از لحاظ حقوق اجتماعی و سیاسی) و شکوفا (از لحاظ اقتصادی) سوق دهد.

منتقدان ریالیسم سوسیالیسم می‌گفتند: واقعیت، واقعیت است و در این‌مورد کاری از کارل مارکس هم بر نمی‌آید. ولی مارکسیست‌ها از دست‌چین واقعیت‌شان شرمنده نبودند؛ چون می‌توانستند سراغ واقعیاتی بروند که توسط منتقدان‌شان نادیده گرفته شده بوده، و به این ترتیب مچ رقبایشان را باز کنند. در ضمن می‌توانستند ادعا کنند که زیر نور آینده‌ای حتمی، فقط چیزهایی که کاملاً روشن هستند، واقعی شمرده می‌شوند. بدین‌ترتیب هرچه به آن آیندۀ خاص، مربوط بود واقعیت اصیل نامیده می‌شد و سایر چیزها مثل اضافاتی توهمی، غیراصیل و اسباب‌بازی‌های وحشتناک امپریالیست، دور ریختنی بودند.

این بگومگوهای نظری در مورد واقع‌گرایی انقلابی، سرانجام با دو رخداد عملی پایان یافت. یکی فروپاشی شوروی و دیگری مستحیل‌شدن نظریۀ هگلیـ‌مارکسیستی در سبک‌های ادبی و نظریه‌های مارکسیستی اروپایی. نویسندگان و منتقدان زیادی هستند که به‌رغم علاقه به میراث فکری هگل و مارکس، آن را با انواع پدیدارشناسی‌ها، اگزیستانسیالیسم و گرایش‌های هرمنوتیکی پیوند داده‌اند و نو شده‌اند.

با این‌حال، هنوز رمان‌هایی داریم که دلواپس حال و روز بشر و آینده‌اش هستند. رمان‌هایی که نگران عادت‌واره‌های مد هستند که جای ایدیولوژیی را گرفته‌اند، ولی به اندازۀ ایدیولوژی زورآورند؛ بروکراسی‌های اداری کم‌رنگ شده‌اند اما جایشان را به پیچیدگی نظام جهانی اقتصاد سپرده‌اند که سرگیجه‌آور است؛ در همۀ این صورت‌های جدید از مصرف‌گرایی و بندوبست‌های سیاسی و اقتصادی نوعی «انسانیت‌زدایی» وجود دارد. انسان هنوز تبدیل به شیء می‌شود تا در کنار دیگران بسیج شود، به کنترل درآید و زیر فشار مصرف با خرسندی رنج بکشد. می‌گویند برای اعتراض به این‌طور چیزها لزومی ندارد که ریالیسم سوسیالیسم را با وسواس تکرار کرد؛ اما هنوز نیازی وجود دارد که زمانی در طرح ریالیسم‌های سوسیالیسم به آن می‌پرداختند: انسانی که سر بردارد و در برابر محوشدن مقاومت کند.

شخصیت خلل‌ناپذیر، مبارزه به مثابۀ محتوا و آینده از اصولی بود که ریالیسم سوسیالیستی را می‌ساختند. ایدۀ آینده در رمان‌های چپ همواره نسخه‌ای می‌پیچید که امروزه پس از فروپاشی شوری و منحل‌شدن نظریه‌های چپ‌گرا، دیگر درمان نمی‌کند، اما خود «آینده» به‌عنوان چیزی که «شخصیت خلل‌ناپذیر» و «مبارزه» را در جهتی هماهنگ می‌کند، نقطۀ اشتراک رمان انقلاب اسلامی و ریالیسم سوسیالیسم است. ازقضا هر دو سو اعتقاد دارند، آینده‌ای خاص در کشاکش ولادت است و باید به مادر زمانه برای به‌دنیاآوردن فرزندش یاری رساند.

در این‌جا دو برداشت از آینده وجود دارد که هرکدام شخصیت‌ها و شیوه‌های متفاوت مبارزه را بر می‌دارند و نوشته می‌شوند. ممکن است گام‌های متفاوتی به‌سوی آینده برداریم، ولی نهایتاً در یک‌جا هم را ملاقات خواهیم کرد: آینده، که البته در آینده‌بودن خودش، یکتاست. به‌همین‌خاطر سؤال دیگر در مورد آینده نیست، بلکه در مورد موضعی است که ما از آن به سوی آینده عزیمت می‌کنیم.

آنچه گذشته و اکنون را ذخیره می‌کند و به آدمی جهتی برای حرکت می‌بخشد، فرهنگ است. فرهنگ، نقطۀ تلاقی انسان و واقعیت‌هاست. دو نیرویی که باتوجه به ناسازگاری تاریخی‌شان ابتدا فکر می‌کردند مستقل از هم هستند، ولی رفته‌رفته معلوم شد چقدر بر هم اثر می‌گذارند. به زحمت می‌توان چیزی را که از آدمی تأثیر نمی‌پذیرد، واقعیت نامید؛ و کسی را که در برابر واقعیت انعطاف ندارد، چگونه انسان بخوانیم.

به قول «وبر» فرهنگ، سهم انسان است. «فرهنگ، بخش محدودی از لایتناهی بی‌معنای جهان است؛ بخشی که انسان بدان معنا و اهمیت اعطا می‌کنند». (وبر/1387/ ص128) چیزی است که در میان فضای لایتناهی، تیره و بی‌تفاوت جهان، به چنگ می‌آوریم و در پناهش ادامه می‌دهیم. فرهنگ، سرمایۀ آینده است و از این‌رو خطرناک‌تر از آن است که معمولاً تصور می‌کنیم؛ زیرا روایتی که از خویشتن به دست می‌دهیم همان‌قدر که به گذشته مربوط باشد، آینده را می‌سازد. این‌روایت از خویشتن، در مقاله‌ای علمی تبدیل به روایتی از «انسان» می‌شود و در رمان، تبدیل به روایتی از «شخصیت».

در میان عناصر داستانی و عناصر روایت، شخصیت‌پردازی لحظه‌ای خاص است. حفره‌ای که ایده‌پردازان فرهنگ، غم‌خواران آینده و معترضین را به یک‌اندازه وسوسه می‌کند تا بیایند و به شکلی پُراش کنند. هرنوع شخصیت‌پردازی مستقیماً به ارزش‌هایی باز می‌گردد که نویسنده در سر می‌پروراند. نه فقط به این خاطر که نویسنده‌ها ارزش‌های مورد علاقۀ خود را از سروگردن شخصیت‌ها می‌آویزند، بلکه ابتدا به این‌خاطر که اساساً شخصیت، براساس ارزش‌هایش ساخته می‌شود. «تردیدی نیست که قدر و منزلت شخصیت، در این است که زندگی خود را بر اساس ارزش‌ها استوار گرداند؛ حتی اگر این ارزش‌ها منحصراً در فردیت شخص جمع آمده باشند، شکوفایی دلبستگی‌هایی که برای او به‌عنوان ارزش دارای اعتبارند، اندیشه‌ای است که موجودیت شخصیت را جهت می‌دهد...». (همان/ ص93)

شخصیت، با ارزش‌هایش ساخته می‌شود و نویسنده خواه‌ناخواه با توجه به داستانی که پیش رو دارد شخصیت‌های خاصی را برمی‌گزیند یا می‌سازد. این همان لحظۀ دست‌چین واقعیت‌ها برای ساختن داستان نیز هست. حتی می‌توان گفت انتخاب شخصیت بسا بیشتر از انتخاب وقایع، برای رمان ریالیسم سوسیالیستی و رمان انقلاب اسلامی اهمیت دارد.

فقط قهرمانی با قدم‌های استوار می‌تواند بار فرهنگ را به دوش بکشد، تا پایان بر اعتراض پای فشارد و آینده را بنا کند. چنین قهرمانی در ایران با رمان انقلاب و جنگ، پیش گذاشته شد. او نمی‌خواهد فقط واقعیاتی که نادیده گرفته شده‌اند را وسط بکشد. تفاوت مهم‌اش با قهرمان ریالیسم سوسیالیسم این است که  در هرواقعیتی جنبه‌ای را می‌بیند که در دوران مدرن انکار شده است: اشیا و واقعیات، باطنی دارند. کردار قهرمان رمان‌هایی از این‌دست، تذکر به باطن زندگی است. تذکر به باطن شخص، اشیای پیرامون و موقعیتی که در آن افتاده، وضع جدیدی را برای شخصیت‌پردازی و روایت ایجاد کرده است؛ اما روایت معنوی ساده به دست نمی‌آید.

ماجراهایی که از مشروطه تاکنون گذرانده‌ایم تحت‌ تأثیرگذاری است که از عالم دینی به عالم غیردینی داشتیم. سپس گریزی که با انقلاب 57 از عالم غیردینی به عالم دینی زده‌ایم. این گذار و گریز هیچ‌کدام به صورت کامل، محقق نشده و ما هیچ‌گاه به گذشته بازنگشته‌ایم. دست کم انقلاب و جنگ نشان داد که بر لبۀ اضطرابی ایستاده‌ایم که در دو سویاش دین‌داری و بی‌دینی وجود دارد. ما از این‌وضع در تب‌وتابیم. پیش از آن‌که بگوییم حقیقت در کدام‌سو است باید گفت حقیقت این است که  ما در وضعی میانه، درافتاده‌ایم. ما دچار نوعی آزادی پرتنش، از هردو عالم هستیم.

در دل همین آزادی پرتنش، پرداختن به شخصیت استوار، ممکن و حتی می‌توان گفت ضروری شده است. هرکاری که در شخصیت‌پردازی انجام دهیم، آیندۀ ما و انقلاب را رغم خواهد زد. تلاش برای شخصیت‌پردازی رزمندگان جنگ، ورطۀ مهمی بود و هنوز هم پیش رو است؛ زیرا جنگ‌های جدید، شکل صریحی از انسانیت‌زدایی را به نمایش گذاشته‌اند و ازقضا ما به یکی از همین جنگ‌ها کشیده شدیم.

ـ باغ در باغ/ هوشنگ گلشیری/ انتشارات نیلوفر/ چاپ سوم/ 1388.

ـ داستان سیاسی، داستان انقلاب/ محمدحنیف/ انتشارات: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی/ چاپ اول/ 1395.

ـ روش‌شناسی/ ماکس وبر (مجموعه‌مقالات)/ ترجمه: حسن چاوشیان/ انتشارات مرکز/ چاپ سوم/ 1387.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • رمان، شخصیت داستانی و انقلاب | یادداشتی از علیرضا سمیعی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.