شهرستان ادب: در آخرین روز از دومین اردوی بانوان عضو دورۀ هفتم آفتابگردانها علاوه بر کلاس «چهار قدم تا خلاقیت» که با حضور علیمحمد مودب برگزار شد، واپسین کارگاه نقد نیز برای نقد اشعار آفتابگردانها به اجرا درآمد. در ادامه گزارش مختصری از آخرین روز این اردو میخوانید:
عرفانپور: باید در شعر از عینیت و ذهنیت به میزان یکسان بهره گیریم (چهارمین کارگاه نقد)
چهارمین و آخرین کارگاه نقد با حضور مریم رزاقی، عالیه مهرابی و میلاد عرفانپور از اساتید و کارشناسان حاضر در این برنامه بودند تا شعرهای بانوان آفتابگردانی را نقد کنند.
«زهرا محبیان» از مشهد، اولین شاعر آفتابگردانی بود که غزل طنزی با مطلع زیر خواند:
در صف نان کرده غوغا آبی دمپاییات
برده هوش از نان و نانوا آبی دمپاییات
مهرابی این شعر را طنزی عفیف و نجیبانه توصیف کرد و گفت: «این شعر زبان سالمی داشت. از ردیف متفاوتی برخوردار بود و بن مایۀ طنز آن موجب خلق این اثر و طنزی متعالی شده بود. مهمتر از همه اینکه با لودگی نیامیخت.» رزاقی هم ورود خانمها به حوزۀ طنز را اتفاقی خوب دانست و افزود: «تفاوت جنس نگاه خانمها و آقایان با یکدیگر میتواند موجب خلق آثار طنزی متفاوت شود. شعر طنز در عین خندهدار بودن باید متعالی بوده و در ادبیات خودش مفاهیم والایی داشته باشد.» عرفانپور هم این اثر را یک نوع فکاهی معرفی کرد که وظیفۀ آن به خنده واداشتن مخاطب است.
«اسما سجادی پویا» از مشهد شاعر دیگری بود که برای شعر خوانی دعوت شد:
دوباره یاد تو در من، هوای رقصیدن
و چند قطعۀ غمگین برای رقصیدن
مهرابی حس خوب شعر را تحسین کرد و افزود: «قافیهها اگرچه قافیههای آسانی بودند اما ردیف متفاوتی داشتند. قافیه میانی به خوبی مورد استفاده قرار گرفته و در موسیقی شعر تاثیر بسزایی گذاشته بود.» این شاعر به آفتابگردانها توصیه کرد: «در رابطه با تکرار بلافاصلۀ کلمه در دو بیت پشت هم دقت کنید و به این موضوع توجه داشته باشید.»
شاعر بعدی، «زهرا غلامزاده» از مهردشت بود که غزلی انقلابی قرائت کرد:
پل ببندید رسیدهست به این خانه بهار
شب سختیست شب آینهبندان بهار
به گفتۀ عرفانپور این شعر غزل سالمی بود که شاعر در آن از ردیف اسمی استفاده کرده بود. او ادامه داد: «این موضوع باعث میشود که شعر ما به سمت سبک هندی برود و بهنوعی راه را برای استفاده از عبارات انتزاعی باز کند. بنابراین شعر ما ذهنی و انتزاعی خواهد شد. شاعران باید توجه کنند که عینیت و ذهنیت به طور متعادلی در شعر وجود داشته باشد.» وی افزود: «اگر شعر ما خیلی انتزاعی بشود دچار نارسایی میشود و اگر خیلی عینیت داشته باشد خالی از خیال است و شعریت خود را از دست میدهد. در نتیجه ما باید سعی کنیم که به این موضوع توجه کنیم و از عینیت و ذهنیت به طور یکسانی در شعرمان بهره گیریم.» رزاقی اضافه کرد: «ساختار زبان و دستور بندی شعر قابل تحسین است. شاعر باید اندیشههای ناب خود را در شعر تبیین کند و این برای مخاطب خیلی مهم است. یک شاعر باید ذهنش را طوری تربیت کند که منجر به گفتن شود! بنابراین حتما به تصاویر خلق شده دقت کنید تا دچار نارسایی نشوید.»
شاعر دیگری که برای شعر خوانی در جایگاه قرار گرفت، «فاطمه اشعری» از قم بود:
چرخیدی
گفتی در باد میشود آواز خواند
رقصیدی
گفتی دریا را میتوان در من فرو رفت
خندیدی
مثل خورشید در عمق دریا
مثل ایستادن وسط آتش
عرفان پور ضمن تحسین این شعر، افزود: «شاعر با تضاد و پارادوکسهایی که خلق کرده است موسیقی خوبی به شعر بخشیده و به آن کمک کرده است. آشناییزدایی در برخی سطور بسیار خوب بود و مصداقهای ایجازی خوبی ایجاد کرده بود.» این شاعر با اشاره به برخی سطرهای شعر اشعری، گفت: «یکی از مسائل مهم در شعر سپید ایجاز است و در صورت نیاز میتوان برخی سطرها را حذف کرد.» با دعوت میلاد عرفانپور از محمدحسین نعمتی که در سالن حضور داشت، او نیز ضمن تحسین سطرهای درخشان این شعر، نظر خود را ارائه داد: «همۀ زمینههایی که به شعر سپید کمک میکند باید به طور متعادل با هم پیش بروند. خلاقیت نباید تا جوری پیش برود که به شعریت ضربه بزند. علاوه بر این لازم است اصول نوشتن شعر سپید رعایت شود.»
«فرشته حسینی» از ایلام غزلی با مطلع زیر خواند:
زمانه میشکند گرچه بیبهانه پری
دلت نگیرد از این دوره و زمانه پری
عرفانپور علاوه بر تحسین این غزل، پرداخت آن را متفاوت دانست و گفت: «شاعر از ردیف متفاوت خود به خوبی کار کشیده است و بعضی از تعابیرِ به کار رفته زیبا بودند.» رزاقی افزود: «شاعر از پتانسیل واژۀ پری به خوبی استفاده کرده و ریسک شاعر در پایانبندی و ابتدای شعر قابل ستایش است. ارتباط عمودی و افقی را به خوبی رعایت کرده و مضامین مشکلی نداشتند.» او ادامه داد: «هر شاعر باید از خود بپرسد که آیا در شعر کشفی صورت گرفته یا نه و از این نظر میتوان این غزل را در جایگاه قابل قبولی قرار داد.»
«نیلوفر ناظری» از قزوین آخرین شاعر آفتابگردانی بود که برای شعرخوانی دعوت شد:
تازگیا همه یه جوری شدن
کلیدشون قفل شده روی من
مامان کت و شلوار نو خریده
خدا میدونه که چه خوابی دیده
به سبب طنز بودن این شعر و حضور ناصر فیض در سالن، عرفانپور از او پیرامون این اثر نظرخواهی کرد و فیض گفت: «این شعر به لحاظ روانی شعر خوبی بود. قافیهها، قافیۀ راحتی بودند و بهخوبی در شعر نشستند. در طنز، مخاطب آنقدر حوصله ندارد که شعر طولانی بشنود مگر اینکه موضوع آنقدر جالب باشد که مخاطب را جذب کند و این شعر از این لحاظ موفق بود.» او افزود: «در طنز بازیهای زبانی خیلی مهم است و این گونه میتوان از مخاطب خنده گرفت و این اتفاق در این شعر به خوبی افتاده بود.»
زیست شاعرانه، زیستن در برزخ واقعیت و حقیقت است
بعد از کارگاه نقد اشعار، کلاس علیمحمد مودب، مدیر عامل موسسه شهرستان ادب، با موضوع خلاقیت برگزار شد. او پس از قرائت سورۀ کوثر، ضمن تاکید بر اهمیت زیست شاعرانه، وظیفۀ شاعر را زیستن در برزخِ میان واقعیت و حقیقت دانست و گفت: «برزخ، شهر و جهانیست میان واقعیت و حقیقت و از دو طرف به این شهر صادرات و واردات انجام میگیرد. شاعر میتواند به سوی برزخ حرکت کند و برزخ نیز به شروطی میتواند به شاعر چهره بنماید.» وی افزود: «ما به حقیقت راه نداریم و اسیر و محصور واقعیتیم. ولی میتوانیم تا برزخِ میان واقعیت و حقیقت پیش برویم. حقیقت مال محرمان راز است. اما رحمانیت خدا اجازه میدهد همه ما به جهان برزخی بین حقیقت و واقعیت دست یابیم.»
مودب با اشاره به برزخی بودن ماهیت رویا اظهار داشت: «خواب برادر مرگ است یعنی خواب نوعی مرگ است، ما این روایت را بیشتر این طور فهمیده ایم که انگار مرگ نوعی خواب است در حالیکه روایت می خواهد خواب را برای ما تعریف کند.حضرت رسول (ص) هر سحر پیش از نماز از نمازگزاران میپرسیدند: "هل مِن مبشرات؟" یعنی"آیا خوابهای خوبی دیدهاید؟" شما در رویاها همواره راه به برزخ دارید و حقیقت در آنجا دلبری و کرشمه میکند. رویا جهان بشارت و اشارت است به سبب اینکه به گمان من رویا از برزخ میآید و خلاقیت نهفته در آن مولود تردد انسان خفته در برزخ است. شاعر از نعمت رویا برخوردار است مگر اینکه خود را با فنون شعری و با جسد و پیکره شعر، یا چیزهای دیگر سرگرم کند، که در این صورت شیشه اش از عطر حقیقت خالی میشود.»
او دربارۀ انواع تعاریف برزخ و ارتباط آن با زندگی روزمرۀ انسان توضیح داد: «یک تعریف، آن است که در روایات دینی خواندهایم و در آن عالم برزخ جاییست که رفتگان قبل از قیامت و قبل از رویارویی با حقیقت ناب در آن به سر میبرند. راهیابی به برزخ به این معنا هم میسر است و بزرگان ما راه به این برزخ داشته اند اما برزخی که در این مجلس شعرا از آن سخن میگوییم به معنی دسترسی محدود و تماس نوک انگشتان ما با حقیقت است که تمثیل فیل در تاریکی، مصداقی از آن است. البته اینجا من تمثیل فیل را به معنایی خلاف آن معنایی که مولوی اراده کرده است به کار می برم، به عبارت دیگر ما با حقیقت در حد دریافتهای خود در رویا و بیداری ارتباط برقرار میکنیم و این متاعیست که به جهت رحمانیت خدا به همه دادهاند تا با برخورداری از این خیالها، بی خیال حقیقت نشوند. اما مردم عادی آن را در روزمرگیها از یاد میبرند. اگر ما به واقعیت وابسته شویم از برزخ و در واقع از حقیقت کنده میشویم.» برزخ شاعران، برزخ میان داشتن و نداشتن، رفتن و نرفتن، دیدن و ندیدن، غم و شادی و ... است در این نوع زیست شاعرانه ، شما با اقبال و ادبار به هر پدیده ای رو و پشت کارها را می بینید و به دیداری شاعرانه و منحصر به فرد می رسید.
شاعر مجموعهشعر «عاشقانههای پسر نوح» ضمن تاکید بر اهمیت شناخت خود در مسیر شاعری گفت: «برای این شناخت ابتدا باید از خود آزمایشی بگیریم، انسان بدون ازمایش و ابتلا مجال رفتن به سوی حقیقت را ندارد. باید بدانیم جدالها و جدلهایمان در زندگی بر سر چیست. چرا که «خود» ما در این نقطهها جلوه میکند. دیگر بررسی رویاها و کابوسها و ترسهایمان است. باید ببینیم لذت و حظ ما در زندگی از چیست، به بررسی وزن دانشها و مهارتهایمان بپردازیم و توان ارتباطیمان را با جهان و با مردم بسنجیم. همچنین میتوانیم خود را در کتابهایی که مطالعه کردهایم، مکانهایی که رفتهایم و در دوستانی که انتخاب کردهایم ببینیم و بشناسیم.»
وی دربارۀ آسیبهای موجود در خودشناسی شاعران افزود: «متاسفانه تعریف ما از خودمان با مصداقهای بیرونیست. ما مدام بهجای واقعه به دنبال واقعیتیم و ارزشهای خود را درست نمیشناسیم. مشی ما اگر شهیدانه زیستن باشد برزخی زیستهایم. اگرنه شاعر تنها تن به آتش برزخ میزند و چون مجهز نیست خاکستر میشود و چیزی از او باقی نمیماند. به عبارت دیگر ممکن است به سراغ شعر برویم تا جلوه کنیم در حالی که میل به جلوه از تنگناهای واقعیت است. مثل کسی که تن به دریا میزند و از آن به برداشتن سنگی قناعت میکند. در حالی که دریا متاعهای بسیار گرانبهاتر دارد.»
شاعر کتاب «دستخون» درخصوص لزوم دید شاعرانه در مواجهه با پدیدههای گوناگون، خطاب به شاعران حاضر گفت: «خلاقیت، هنر دیدن است و شاعر بهنوعی چشم برزخی دارد. شما باید چند لایه ببینید. ما قدر خیلی از چیزها را چون فقط روی ما به سمت آنهاست نمیدانیم. پس باید با نظر به هر پدیده، گذشته و آیندۀ آن و بودن و نبودنش را مشاهده کنیم. همۀ آنچه در حقیقت است در نشانههای واقعیت پنهان شده است. برای همین کار شاعر اگر به هوش باشد چندان دشوار نیست. چراکه به شناخت شناختهها میپردازد. »
علیمحمد مودب در ادامه سخنان خود، در خصوص جایگاه شاعر در جامعه و رسالت اصلی او تاکید نمود: «شاعر نمایندۀ رحمانیت و رحیمیت خداست. در خوان این جهان که به میزبانی خداست ضعف و نقصی وجود ندارد و این ما هستیم که ادراک کاملی نداریم. بنابراین ماموریت شاعر این است که به ما تذکر بدهد اگر ببینید و بهرهمند شوید، بالا میروید و رشد میکنید.»
وی توقف در الهام شاعرانه را ناشی از انصراف شاعر از زیستن در میانه واقعیت و حقیقت عنوان کرد و ادامه داد: «اینکه گاه نمیتوانیم شعر بگوییم ناشی از آن است که بیش از حد درگیر واقعیت زبان شعر شدهایم. زبان به معنی لغات و ترکیبهای آن، پیکر است و روح ندارد. اینگونه فقط متخصص کالبدشکافی کلمات میشویم. اما کار شاعر مانند مسیح بودن و جان بخشیدن است. شما باید مانند حضرت مریم اهل وجد و مایه وجد باشید تا روح زندگیبخش را ببینید. این روح میتواند در من و توی شاعر به شکل دیگری تجلی کند.»
علیمحمد مودب در خصوص راز تاثیرگذاری کلام شاعر توضیح داد: «شاعر سلطان غم و شادیست و همه اضلاع انسان را میشناسد. برای همین متناسب و سنجیده و سخته حرف می زند و حرفش اثر می گذارد . غم و شادی را حرمت بداریم اما بدانیم هر دوی اینها در لحظۀ خود است که عسل اند و شفابخشاند. شاعر تا غم میآید به سمت شادی حرکت میکند و بالعکس. چون او برزخی است و در یک لحظه متوقف نمیماند. غم و شادی هدیۀ خداست و به عدم و وجود اشاره میکند. شما به شدت میتوانید موثر باشید اما تاثیر از آدم زنده برمیآید، یعنی کسی که خود را در بیرون از خود، در پدر و مادرش و در سرمایه و امکاناتش و در غم و شادی و کدورت و ...تعریف نکند.»
شاعر و مدیرعامل موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب، در پایان یکی از شعرهایش را قرائت کرد و آخرین کلاس از اردوی بانوان آفتابگردان به اتمام رسید:
« به نیکی یا دشنام
کسی نام ما را نخواهد برد
در این کوهستان بخیل
که فکر پرواز را
به صخره می شکند و به سیل می روبد
نعره ای برآور ای دوست
در این آخرین دم
تا دست کم به اندازه ی پژواکی
خود را ادامه داده باشیم.»