شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ قدس: خالق این کتاب، شاعر افغانستانی، سیدرضا محمدی است.
سیدرضا محمدی سال ۱۳۵۸ در ناهور ولایت غزنی به دنیاآمده و از سنین ۱۳ و ۱۴ سالگی شعر در او جنبۀ بیرونی پیدا کرده است. او مثل بسیاری از شاعران افغانستانی که امروز میشناسیم، به ایران مهاجرت کرده و در شهرهای مشهد، تهران و یزد زیست داشته است.
این شاعر خوشآوازه در جشنوارههای زیادی حائز رتبه شده و تاکنون مجموعههای «سه پلک مانده به شب»، «بازی با عزرائیل»، «رقص باد» به همراه مجموعۀ پایانیاش «روح اندوهگین یک شاعر» از او منتشر شده است.
«روح اندوهگین یک شاعر» بیست شعر از اشعار سیدرضا محمدی را در خود گنجانده است که شامل قصیده، غزل، مثنوی و غزلمثنویهای این شاعر است.
این کتاب را میتوان کتاب پیغمبری رنج کشیده دانست که رسالتش چیزی نیست مگر رساندن فریاد یک ملت غریب به گوش اکثریت.
شعرهای این کتاب، بههیچوجه فردی نیست؛ شاعر در انزوای خودش ننشسته تا جزئیات جهان را از دریچۀ خودش به خورد مخاطب عام یا خاص بدهد. به تعبیر خودش: «شاعر در غار زندگی نمیکند که از جامعه جدا باشد».
سیدرضا محمدی آنجایی به حرفش جامۀ عمل میپوشاند که بخش اعظم و بلکه تمام سرودههای کتابش را درد جامعۀ پیرامونش تشکیل داده است، که اساساً از آن به «شعر مهاجرت» یاد میکنند.
اما گاهی عدم رعایت حال مخاطب در این کتاب دیده میشود. فرض کنید کارگردانی قرار است فیلم ضد جنگ بسازد؛ کافیست دوربین را یک جای معین بکارد و از سیاهیها و تباهیها و خشونت حاکم تصویر بردارد. بدون هیچ نقطۀ سفید و نکتۀ مثبت و برداشت خوبی از جنگ. شعر مهاجرت هم اهدافی دارد، از جمله واگویۀ غربت و رنج حاکم و این قبیل مسائل دردآور که بهانۀ سرایش و چاپ این کتاب نیز همینهاست. اما اینجا هم اگر شاعر دوربینش را زوم کند روی دردها و رنجها و سیاهیهایی مثل جنگ، مرگ، کزاز، سرطان، غربت و... بدون آنکه از هیچ نقطۀ سفیدی دم بزند (حیات، زندگی، سلامت، عشق...) مخاطب رفتهرفته احساس خمودگی و خستگی میکند و از شنیدن یکبارۀ اینهمه لفظ سیاه خسته میشود. فرض کنید ما فقط آنتاگونیست داشته باشیم و در بافت روایی شعرمان هیچ قهرمان یا ارزشی پیدا نشود. (به استثناء موارد نادری مثل غزل بانوی گلخانۀ ورامین، که در همان غزل هم قافیۀ گل سه بار تکرار شده است).
با اینهمه اما سیدرضا محمدی، در انتخاب واژگان غرض خاصی را دنبال میکند؛ او سعی دارد از واژههای بااصالت سرزمینش استفاده کند تا هر چه بیشتر به رساندن و القاء شعرش به ذهن مخاطب کمک کند. واژههایی نظیر: سرچلی، چلس، کله منار، پخسه، زینه، راگ، بیروی و...