موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
با حضور آرش شفاعی و میلاد عرفانپور و شعرخوانی سعید سکاکی

مشروح چهاردهمین «ماه‌شعر» آفتابگردان‌ها در شهرستان ادب

25 اسفند 1397 21:20 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
مشروح چهاردهمین «ماه‌شعر» آفتابگردان‌ها در شهرستان ادب

شهرستان ادب:‌چهاردهمین «ماه‌شعر» آفتابگردان‌ها، با حضور اعضای ادوار مختلف این‌دوره‌های آموزشی در محل مؤسسۀ شهرستان ادب برگزار شد.

«ماه‌شعر» عنوان سلسله‌جلسه‌های شعرخوانی و نقد شعری است که به‌صورت ماهانه در مؤسسۀ فرهنگی‌ـ‌ادبی شهرستان ادب برگزار می‌گردد و در این‌جلسه‌ها، شاعران جوان انقلاب اسلامی که اعضای دوره‌های «آفتابگردان‌ها» در این‌جلسه، حضور یافته و به شعرخوانی می‌پردازند. در کنار شعرخوانی و نقد شعر، هرماه، یک‌کتاب چاپ‌شدۀ اعضای آفتابگردان‌ها، با حضور یکی از شاعران مطرح، مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد. اجرای این‌جلسه‌ها، بر عهدۀ شاعر هم‌نفس روزگار ما و مدیر دفتر شعر مؤسسۀ شهرستان ادب، میلاد عرفان‌پور است.

در چهاردهمین ماه‌شعر آفتابگردان‌ها، مجموعه‌شعر «هم‌سکوت» سرودل «سعید سکاکی» مورد نقد و بررسی قرار گرفت و «آرش شفاعی» کارشناس و مهمان ویژۀ این‌جلسه بود.

«غلام‌رضا حسنی» از شاعران افغانستانی و عضو دورۀ هفتم آفتابگردان‌ها، آغازگر شعرخوانی چهاردهمین جلسۀ «ماه‌شعر» بود. او غزلی آیینی خواند:

مکه را آذین ببندید عشق احمد آمده است
سورۀ کوثر به دامان پیمبر آمده است

تهنیت گفته خدا و جبرئیلش غرق نور
آن‌که حیدر را فقط هم‌کفو باشد، آمده است

...

آرش شفاعی دربارۀ این‌غزل گفت: شاعر قافیۀ سختی برای غزلش انتخاب کرده بود و وقتی غزل را محدود به موضوعی خاص می‌کنیم، درحقیقت شاعر قدرت انتخاب خود را محدود می‌کند. این‌موضوع، بعضاً باعث می‌شود که دست‌وپای شاعر بسته شود. شفاعی در باب مطلع این‌غزل نیز گفت، این‌موضوع در بین اهالی نظر مورد اختلاف است که آیا می‌توانیم حرف «ع» را به «الف» متصل کنیم یا نه؟ به‌نظر خود من، این مسأله ایراد محسوب می‌شود و به‌ویژه این‌که در ابتدای غزل آمده است.

دومین‌شاعر این‌جلسه، «سپیده ترابی‌فر» از اعضای دورۀ سوم آفتابگردان‌ها از شهر تهران بود که غزلی خواند:

اهل آبادی، همه فریاد سر دادند
کودکان در وحشت از این‌موج فریادند

گرگ بر گله زده یا شب به شب تا صبح
این صداها، زوزه‌های وحشی بادند

...

شفاعی در مورد ویژگی و ظرفیت این‌غزل صحبت کرد و ویژگی این‌غزل را «روایت» خواند. وی در ادامه افزود، ایرادی که من در این‌غزل دیدم، شاعر از ظرفیت «روایت» در این‌شعر به‌خوبی استفاده نکرده و بیشتر به توصیف پرداخته و از این‌جهت، جاهایی به شعار تبدیل می‌شود. اگر شاعر، از «تخیل» بیشتر استفاده می‌کرد، از ضرب یک‌طرفه‌بودن و مستقیم‌گویی کاسته می‌شد.

«علیرضا میرزایی» از شاعران جوان عضو دورۀ هفتم، دیگر شاعر این‌جلسه بود.

به دست بچه‌شغالی، غزال رام شده
و شیر، مضحکۀ دست خاص و عام شده

 جوانی من دیوانه رفته و لیلی
چراغ حجلۀ تاریک بن‌سلام شده

شفاعی در مورد شعر میرزایی گفت: شعر خوبی از این‌شاعر جوان شنیدیم. به‌عقیدۀ من، برای این‌که شعر شاعر، دلنشین‌تر شود، باید ترفندهایی به‌کار ببندد که شعر را گوش‌نوازتر کند. اگر از من بپرسند شعر آقای میرزایی شعری مدرن بود؟ خواهم گفت خیر، ولی در مفهوم و فضای خودش، شاعر ترفندهایی پیدا کرده که شعر را به‌روزتر کرده است. یکی از این‌ترفندهایی که در این‌غزل دیدیم، این است که فعل‌ها به‌صورت ناقص استفاده شده‌اند. اگر همین اتفاق نمی‌افتاد، خیلی از زیبایی‌ها را نمی‌دیدیم.

«زهرا براتی» شاعر بعدی چهاردهمین ماه‌شعر آفتابگردان‌ها بود که پشت تریبون برای شعرخوانی حاضر شد.

دنبال هرچه غیر حقیقت، در ماورای باور مردم
دنبال یک‌بت از من فردی، رریای پوچ نسل چهارم

جرم شعارها متراکم، ابعاد منطقی هویت
حل می‌شود تمام مسائل، در حجم مبهم ابدیت

شفاعی دربارۀ این‌شعر گفت، شاعر از ظرفیتی که در این‌شعر ایجاد کرده، به‌خوبی نتوانسته استفاده کند. ظرفیت ایجاد‌شده در این‌شعر، استفاده از اصطلاح‌های علمی است. این‌دایرة‌المعارف قصد داشت که در شعر، یک‌اجتماع خشک و سرد را نشان دهد، اما موفق نشده به این‌دلیل که تخیل شاعر، خیلی در این‌زمینۀ متنی ورود نکرده است.

شاعر جوان کرمانشاهی، «میلاد خانی» شاعر بعدی ماه‌شعر بود که غزلی تقدیم به حضرت ام‌البنین (س) کرد.

شبیه فاطمه ماندی کنار مولا تو
قدم گذاشته‌ای در مسیر زهرا تو

در آسمان علی، آفتاب با زهرا
برای زینت شب‌های آن، قمر با تو

شفاعی در مورد این‌غزل گفت: ضمیر «تو» در برخی از مصراع‌ها، حشو بود و برخی جاها نیز این اتفاق نیفتاده بود. اگر آن «تو»ها برای تأکید بیایند، قابل توجیه هستند.

شاعر بعدی «پویان سلیمانی» از شاعران دورۀ هفتم بود که شعری برای ائمۀ بقیع (ع) تقدیم کرد.

مدینه در دلش اندوه بی‌کران دارد
همیشه بوی در سوخته به جان دارد

جهنم است برای بهشتیان، دنیا
همیشه در دلش آتش برای‌شان دارد

استاد «همایون علی‌دوستی» از مهمانان جلسۀ چهاردهم ماه‌شعر بود که از استان چهارمحال‌وبختیاری در جلسه حضور داشتند و چندشعر طنز برای حضار خواندند. دو رباعی از ایشان را باهم می‌خوانیم:

هنگام سحرگهان، خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه‌گری

یعنی که دوباره قیمت سکه و ارز
در شهر گران شده است و تو بی‌خبری

این کودک ما تپل‌مپل خواهد شد
یک‌روز، سوار بر اتول خواهد شد

در طالع او نوشته از روز ازل
همچون پدرش مدیر کل خواهد شد

شاعر جوان دیگر این‌جلسه، حسین رضاییان برای حضار چهارپاره‌ای خواند:

تو در تصور من بهترین شب سالی
شبی که می‌شنوم عطر عشق را از آن

شبی که دست مرا دست دوست می‌گیرد
شبی که یاد تو را داد می‌زند باران

تو در خیال من بی‌بها، بها داری
بهای من به نگاه تو بستگی دارد

بگیر دست مرا ای تصور شیرین!
ترحمی به وجودی که خستگی دارد

شفاعی دربارۀ این چهارپاره گفت: اگر مسیر چهارپاره‌سرودن در ادبیات ایران را دنبال کنیم و به امروز برسیم، چهارپاره‌سرایانی مثل توللی و فروغ و شاعران دیگر را می‌توانیم مثال بزنیم و این، قالبی است بین مفاهیم سنتی و مدرنیست در شعر. برای مثال چهارپاره‌های توللی و نادرپور، ویژگی‌هایی دارد که به سنت نزدیک است و چهارپاره‌های دیگری مثل شعر اخوان، شعری مدرن است. در این‌شعری که شنیدیم، شاعر مفهوم و انتظاری که از غزل داریم را آورده و در قالب چهارپاره ریخته است و  به‌نظرم، موفق بوده است. البته چندریزه‌کاری زبانی هم لازم داشت، اما درمجموع تجربۀ خوبی بود.

«زهرا غفاری» از اعضای دورۀ هفتم آفتابگردان‌ها بود که چندرباعی برای حضار خواند:

گفتند چنینی و چنانی ای عشق
هم‌کیش بلای آسمانی ای عشق

من هم که گرفتار گرفتار توأم
ای فتنۀ آخرالزمانی ای عشق

«مهدی کاشفی» از اعضای دورۀ هفتم آفتابگردان‌ها و اهل افغانستان، شاعر بعدی ماه‌شعر بود.

از من و دست من ای عشق رهایی بهتر
از تو و وعدۀ وصل تو جدایی بهتر

سر به زانوی غم عشق اگر بگذارم
لذتی می‌دهد از حس خدایی بهتر

شاعر بعدی جلسه، شاعر جوان اهل استان خراسان، «ملیحه خوشحال» بود. او یک‌رباعی و غزلی طنز خواند.

باز آمده‌ام کمی هیاهو بکنم
با شیوۀ خنده‌هام، جادو بکنم

سوگند به جای وزرایم مردم
این‌بار کلید تازه‌ای رو بکنم

در این‌قسمت، طبق قرار جلسه‌های «ماه‌شعر»، نوبت به بررسی کتاب یکی از شاعران آفتابگردان‌ها رسید و کارشناس برنامه، نظرهای خود را در رابطه با مجموعه‌شعر «هم‌سکوت» سرودۀ «سعید سکاکی» اظهار داشت.

سعید سکاکی ابتدا چندشعر از مجموعه‌شعر خود و غزلی تازه را برای حاضران خواند:

یک:

بگذار ای نیامده رفته! نسیم من! تا بار آخر از تو خداحافظی کنم
محو تو ـ‌مثل پنجره‌ها‌ـ ماندم و نشد چون پرده و در از تو خداحافظی کنم

ای بی‌صدا وزیده به من! رفته بی‌خبر! با خویش غنچۀ دل من را فقط ببر
با این‌که واقفم که سرانجام این‌سفر، باید که پرپر از تو خداحافظی کنم

وقتی تو رفته‌ای که نیایی دگر چرا باید تو را سلام کنم سمت آسمان؟
وقتی که باز آمده‌ای پس چرا دگر؟ با هرکبوتر از تو خداحافظی کنم؟

هرسو نگاه می‌کنم انگار جز تو نیست جمعیت تحیر من! لحظه‌ای بایست
از قصر اشک و آینه‌ام می‌روی و من، باید مکرر از تو خداحافظی کنم

کوهم! ولی چه کوه!؟ که کوه شن کویر، باری بیا بوز به من از من خبر بگیر
تا با تمام خویش بریزم به پای تو تا بار دیگر از تو خداحافظی کنم

گفتم بگو چگونه کنارت سفر کنم؟ گفتی: نسیم هستم و باید گذر کنم
گفتم اگر شبیه تو باشم رها چطور؟ گفتی رهاتر از تو خداحافظی کنم

دو:

نگاهت اضطرار آسمان در یک‌بیابان است
و این بین، آن‌چه تنها اتفاق افتاده باران است

به سردردم قسم من دوستت دارم گل زیبا
نمی‌دانم به فکرم هرچه می‌آید زمستان است

صدایم کن صدایت روشنا دارد صدایم کن
سکوتت مثل برگشتن به تنهایی انسان است

نگاهم کن بگیر از من مجدد حکم جلبم را
قضاوت کن که میزان در گریبان تو پنهان است

تو را با این‌همه مأیوسی اما باز خنداندن
تماشای نخستین غنچه‌های سرخ گلدان است

تو عطر خاک باران‌خورده‌ای و رفع دلتنگی
که دستان تو را بوسیدن استشمام ریحان است

تو را می‌بینم و رنگم کبوتر می‌شود انگار
نگاهم کن دهانم حفرۀ تاریک فقدان است

ولی باید گذشت، این را عزیزانی به من گفتند
و من گفتم که آری تا به گفتن باشد آسان است

بگو ای‌دوست! ای هم‌درد! بعد از این چه باید کرد
تو تا ناراحتی، احوال دنیا نابه‌سامان است

تو بودی روز موعودی که می‌گفتند می‌آیی
ولی تا آمدی رفتی و گفتی: روزگاران است

تو را مثل صدای مادرم آرام می‌خواهم
که حالم اضطراب بعد یک‌خواب پریشان است

چنان از عاشقی گفتم برایت تا تو هم رفتی
که با هرکس بخندی و بگویی: آه، دیوانه است

شفاعی در این‌قسمت برنامه گفت: من امسال تجربۀ داوری در جشنوارۀ کتاب سال شعر جوان را داشتم و به این‌نتیجه رسیدم که در آثار شاعران زیر سی سال، ضعف‌های مشترکی وجود دارند که انگار، مثل بیماری واگیردار، از این‌شاعر به شاعر دیگری انتقال پیدا کرده. برای مثال، در شعر کلاسیک، ضعف زبان، مسألۀ شایعی است. با توجه به این‌تجربه، معتقدم اشکال‌هایی که در مجموعه‌شعرهای شاعران جوان رایج‌اند، به‌ویژه در حوزۀ زبان، اصلاً در مجموعه‌شعر «هم‌سکوت» نیست. شاعر این‌مجموعه، مسلط بر زبان است و این‌تسلط در جای‌جای این‌مجموعه به‌چشم می‌خورد. سعید سکاکی، شاعر زبان است. آیا این‌شاعر، به‌اندازۀ زبان، در تخیل نیز قدرتمند است؟ من در این‌جا کمی با اما و اگر مواجه می‌شوم. تصویرهای خوبی در این‌مجموعه می‌بینیم، اما چون پی‌ریزی اشعار بر پایۀ زبان است، در استفادۀ تخیل، کمی محافظه‌کاری می‌بینیم. تخیل شاعر، باید رهاتر و جسورتر باشد. سعید سکاکی، با این‌تجربۀ شاعری و سنّ خود، و در مقایسه با شاعران هم‌قطار و هم‌سن روزگار خود، شاعر خوش‌نفس و آتیه‌داری است.

آرش شفاعی در ادامۀ صحبت‌های خود افزود: اما نکته‌ای که من با اشعار سکاکی دارم، و خط فاصله‌ای که بین من با شعر ایشان به‌وجود می‌آید، فراتر از صورت است و مربوط به محتوا و معنی می‌شود. شعر سکاکی بیشتر در حول مضمون کهن‌الگوی عشق می‌چرخد، یعنی همان‌طور که در صورت، شاعر زبان است، در معنی و مضمون نیز شاعر عشق است، اما شاعر بلاتکلیف در عشق است. اگر کلیدواژها و مضمون‌های شعر او را لیست کنیم، ما با یک‌شاعری طرف هستیم که با یک‌مخاطبۀ نامساوی با معشوق قرار دارد. همیشه منظر شاعر نسبت به کسی که در شعر توصیف می‌شود، منظر فروتری است. همیشه راجع‌به رفتن، نیمه‌کاره رهاشدن عشق صحبت می‌شود. چندنمونه را باهم بخوانیم:

اتاق خواب تو دل‌گرم نور مهتابی است
چراغ خواب من اما هنوز هم ماه است

کوهم! ولی چه کوه!؟ که کوه شن کویر، باری بیا بوز به من از من خبر بگیر
تا با تمام خویش بریزم به پای تو تا بار دیگر از تو خداحافظی کنم

شاید نرانی‌ام دگر از مهربانی‌ات
من خاک پای شاخه‌گل شمعدانی‌ات

از این‌تضادها، از این‌حیرت نسبت به رفتن، مخاطب انتظار دارد که به یک‌جایی برسد. مخاطب نمی‌داند که این‌حیرت، این‌رفتن‌ها و موضوع‌هایی با این‌مضمون، چرا به‌وجود آمده و به‌کجا خواهد رسید؟ آیا راه‌حل شاعر برای این‌وضعیت چیست؟

شفاعی در پاسخ به این‌سؤال‌ها گفت: به‌نظر من، شاعر باید تکلیف مخاطب را با منظومۀ فکری خود مشخص کند. به‌نظر من، شعر سکاکی دیگر نباید در توصیف بماند و در مجموعه‌های بعدی و اشعار بعدی، همچنان که سلوک زبانی دارد، سلوک معنایی، فکری، تصویری و... هم داشته باشد.

بعد از صحبت‌های آرش شفاعی، به‌دعوت مجری برنامه، میلاد عرفان‌پور، از دیگر شاعران جوان حاضر در این‌نشست، برای شعرخوانی دعوت کرد.

علی صادقی، شاعری از شهر خرم‌دره، و از شاعران دورۀ هفتم آفتابگردان‌ها غزلی خواند:

بتی از جنس آتش در خیالاتم تراشیدم
بتی نورانی و سوزان، به خود می‌گفت: خورشیدم

ولی از جنس انسان بود و در چشمان زیبایش
خدا را با تمام هیبتش در سجده می‌دیدم

سیدهادی موسوی از اعضای دورۀ سوم آفتابگردان‌ها و اهل نیشابور، یک‌رباعی و یک‌غزل خواند:

با اذن ورود، قطره دریا می‌شد
در هر نفست، مسیح پیدا می‌شد

هرچند گره به پنجره می‌افتاد
از پنجره‌ات فقط گره وا می‌شد

قاسم قاسمی از اعضای دورۀ اول آفتابگردان‌ها و اهل بروجرد، دیگر شاعر چهاردهمین ماه‌شعر آفتابگردان‌ها بود:

عمری است که مثل حسنک بر دارم
افتاده به دست نارفیقان، کارم

من معرکه‌گیری‌ام که در معرکه‌ها
صدمار درون آستینم دارم

حسن خسروی‌وقار از اعضای دورۀ اول و شهر قم، مثنوی برای حاضران خواند:

ای با منت پگاه نخستین، پگاه باش
شب تا هنوز مانده، به‌پا خیز و ماه باش

ای ماه! در حصار خط هیچ‌کس نمان
شب تا هنوز مانده، بتاب از قفس، نمان

شاعر بعدی، سیدسکندر حسینی اهل افغانستان، مهمان جلسۀ ماه‌شعر بود که غزلی برای حضار خواند:

از نگاهت قرن‌هاست سیراب، سقاخانه‌ها
چشم‌های تو، دلیل مستی پیمانه‌ها

کاشف‌الکرب حسین، اکشف بحق بوتراب
ای چراغ شام تار جملۀ کاشانه‌ها

خدیو رفعت، از دیگر شاعران جوان حاضر در جلسه، قطعه‌ای برای حاضران خواند:

فرو ماند اندیشه‌اش از گواهی
پذیرفت بایدش خواهی نخواهی

یکی اژدهای دونده است کز وی
گریزی ندارد نه مرغ و نه ماهی

بهنام کردلو از شاعران جوان استان زنجان چندرباعی خواند:

از هجر تو در گوش جهان می‌گویم
از فرصت کوتاه زمان می‌گویم

دعوت به تماشای تو کردم همه را
چندی است که در شعر، اذان می‌گویم

حسن ختام این‌جلسه، شعرخوانی آرش شفاعی بود که غزلی برای حاضران خواند:

آمدم، گفتند کاری اضطراری داشته
با خودم گفتم: خدا! یعنی چه‌کاری داشته؟

گفت: دلتنگ تو بودم، حالم اصلاً خوب نیست
گفت بی‌من گریه کرده، حال زاری داشته

گفت: می‌خواهم کمی خلوت کنم، پیشم نیا
من که می‌دانم دروغ است و قراری داشته

از صدایش خوب می‌فهمم که از من خسته است
خوب می‌فهمد چه گفتم، هرکه یاری داشته

گفتمش یک‌روز، رازی داشته با غیرمن؟
در صدایش لرزه‌ای افتاد؛ آری، داشته

گفت: در بند توأم دیوانه‌جان! اصلاً نترس
هرکه زندانی شده راه فراری داشته

عشق برد و باخت دارد؛ هرکه عاشق می‌شود
در ضمیرش میل پنهان قماری داشته
 

چهاردهمین ماه‌شعر آفتابگردان‌ها با شعرخوانی شاعران جوان ادوار مختلف آفتابگردان‌ها و نقد و بررسی مجموعه‌شعر «هم‌سکوت» سرودۀ سعید سکاکی و با حضور میلاد عرفان‌پور و آرش شفاعی به پایان رسید.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • مشروح چهاردهمین «ماه‌شعر» آفتابگردان‌ها در شهرستان ادب
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.