موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
نقد و بررسی کتاب «لحظه‌های بی‌ملاحظه» اثر مبین اردستانی

لحظه‌ها بی‌ملاحظه نمی‌روند | یادداشتی از محمدقائم خانی

03 اردیبهشت 1398 10:42 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
لحظه‌ها بی‌ملاحظه نمی‌روند | یادداشتی از محمدقائم خانی

شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ صبح نو: «لحظه»ها تنها در عنوان کتاب مبین اردستانی نیامده‌اند، بلکه در جای‌جای کتاب حضور دارند. «لحظه‌های بی‌ملاحظه» کتاب شورش است علیه خود زمان. البته شورشی علیه کژی‌های دیگر هم هست، ولی همۀ آن شورش‌ها ریشه در این شورش بزرگ دارد؛ شورشی که نمی‌تواند بنای زندگی معاصر را بپذیرد و با هدف افکندن طرحی نو انجام شده است. تجلی تام و تمام این شورش در ترانۀ «لحظه‌شماری» دیده می‌شود، با این مطلع:

واسه اون فرقی نداره حالا روزه یا شبه
روز و شب دور سر خودش می‌گرده عقربه

شاعر با اصل گردش تکراریِ بی‌معنی عقربه در قفس ساعت مشکل دارد و نمی‌تواند این تیک‌تاک مصنوعی را (که به نوعی رقیب تیک‌تاک واقعی قلب ما محسوب می‌شود) تحمل کند. تبار این اعتراض به اصل شعر عرفانی ما برمی‌گردد که هرآنچه از این دنیا را بی دوست، بی‌معنی و لغو می‌داند. اما شعر تنها در این سطح متافیزیکی نمی‌ماند و جنسی معاصریت‌یافته می‌یابد، جایی که این استعارۀ زمانی را وارد زندگی دنیای امروز می‌کند:

غم این عقربه رو نخور که خوابه تو قفس
چیزی که دور و برت خیلی زیاده عقربه‌س

این همان صدای آشنای کامو در افسانه سیزیف است؛ آنچه برای کامو تحمل ناپذیر است، سختی مجازات برداشتن سنگ و بالابردن از کوه نیست، بلکه تکرار و بی‌معنایی دهشتناکی است که در اصل این سرنوشت وجود دارد. او در تمام آدم‌های امروز تنها عقربه‌هایی را می‌بیند که درون قفسی بسته دیوانه‌وار می‌گردند و می‌گردند و می‌گردند و... . شاعر تاب «عقربه بودن» انسان را ندارد و ما را به رهایی می‌خواند.

در شعری دیگر، شاعر این قفس را از ساعت برمی‌دارد و روی چیز دیگری می‌اندازد؛ چرخ‌وفلک شهربازی:

جهان، آیینۀ جان است طفلم! شهربازی نیست
نگردد روز و شب، چرخ و فلک‌ها بر مدار تو

شاعر باز به‌صراحت اعلام می‌کند که چرخ وفلک عالم، برخلاف چرخ‌وفلک شهربازی دنیای معاصر، بر مدار بازی طفلان نمی‌گردد و حساب و کتابی دارد. این نشب و روز را غایتی است که در چرخ‌وفلک دنیا گم نمی‌شود. این انسان است که خود را به این قفس سپرده و یاد چرخ هستی و فلک عالم را فراموش کرده است. هرچه هست از این انسان است و با همین انسان هم باید گره را گشود. برای همین هم هست که وقتی در اشعار دیگر بنا بر حل این معضل دارد، بر انسان تمرکز می‌کند و گشایش را از آنجا می‌داند.

ساعت درست لحظۀ دیدار ما دوتاست
هستی رهاست از خود و یک لحظه کوک ماست

در ملاقات انسان با معشوق، که همان لحظۀ رهایی هستی است، امکان باز کردن قفسی که در ترانۀ لحظه‌شماری از آن یاد کرد، به وجود می‌آید. تا ما، تک‌تک ما به ملاقات هستی نرویم، آن هم آزادانه و رها، که تنها زیر سایۀ عشق ممکن است، دور باطل زندگی ما و تمام دنیای معاصر ادامه دارد. اما باید فهمید که لحظۀ ملاقات، نتیجۀ عشق است. تا هجرانی نباشد، وصالی هم نخواهد بود و اگر قرار است وصال زمانِ مکانیکی معاصر را در هم بشکند، شورش باید از هجران شروع شود.

ساعت درست لحظۀ تنهایی من و
ساعت درست لحظۀ دلتنگی شماست

با این شورش است که می‌توان تعریف جدیدی از ساعت و زمان ارائه کرد. با این شورش است که ورق زمان برمی‌گردد و راه وصال باز می‌شود و زمان با ملاقات هستی آغاز می‌گردد و شورش چیزی نیست جز آگاهی به همین تنهایی. این که بدانیم انسان معاصر تنهاست و یا به قول اگزیستانسیالیست‌ها، در این عالم پرتاب شده است. اما در اینجا شاعر در موقف تنهایی متوقف نمی‌ماند. آگاهی به تنهایی شروع عصیان هست، ولی ضامن رهایی نیست. آنچه رهایی را ممکن می‌کند، «دلتنگی» است. دلتنگی نشانۀ ایمان داشتن به بودن «او»یی است که فرای زمان است و امکان شکستن قفس معاصریت ما را دارد. اویی که باید به ملاقاتش رفت تا هستی با وصالِ آن لحظه کوک شود.

از اینجاست که داستان واقعی انسان آغاز می‌شود:

الاکلنگ دنیا
از صبح قصه پیداست
سویی اگر «یکی بود...»
سویی «یکی نبود است»

داستان واقعی ما، ما بین هستی و نیستی، بر زمان خلق شده توسط خداوند بنا شده، نه مانند داستان سیزیف یا عقربه‌های امروزی جامعۀ مدرن، بر اساس جزای بی‌دلیل و ظالمانۀ خداوندان هوس‌باز ناقص. قصه با صبح حقیقت در این عالم شروع می‌شود، که گشایشی از طرف خدا در خلق است، که رفتنی دارد و آمدنی، بودنی و نبودنی. این دنیا را جای بازی آفریده‌اند اما نه بدون قاعده تا انسان قوانینش را بگذارد، بلکه با مقرراتی که در هستی حضور دارد. مَثل این دنیا چرخ‌وفلک شهربازی نیست که تنها بچرخد و بی‌هدف بگردد؛ مثَل این دنیا الاکلنگ است با بالا و پایین‌هایش، تا بود و نبود آدم‌ها را برای روز حساب و کتاب تنظیم کند.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • لحظه‌ها بی‌ملاحظه نمی‌روند | یادداشتی از محمدقائم خانی
  • لحظه‌ها بی‌ملاحظه نمی‌روند | یادداشتی از محمدقائم خانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.