شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری فارس: درآمدی بر شعرهای عرفانی مهدی جهاندار با نگاهی به کتاب «عشق سوزان است» عنوان یادداشت حسن صنوبری است که به بررسی اشعار این شاعر پرداخته است:
هم اگر بخواهم یک مجموعه شعر خواندنی مناسب حال و هوای ماه رمضان معرفی کنم، هم اگر بخواهم یک مجموعه شعر خوب و موفق به طور کل معرفی کنم، باید از «عشق سوزان است» صحبت کنم:
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه خواهان است: بسم الله الرحمن الرحیم
«عشق سوزان است» سرودۀ شاعر سرشناس اصفهانی «مهدی جهاندار»، دو سال پیش و در نمایشگاه کتاب سال 1396 به بازار کتاب آمد و در همان نمایشگاه، علیرغم طرح جلد نادلخواه و کمترین تبلیغات و حضور رسانهایِ مولفش، تبدیل به پرفروشترین کتاب غرفۀ شهرستان ادب شد.
کسانی که با تاریخ ادبیات فارسی در ایران آشنا هستند میدانند شعر عرفانی یکی از مهمترین وجوه و موفقترین گونههای ادبی این تاریخ است. نخست باید یادآور شد این گونۀ ادبی بهخودی خود از ممیزهها و مشخصههای شعر فارسی و ادبیات ایرانی است و همتای قدرتمندی در دیگر زبانها و سرزمینها ندارد. دو دیگر آنکه این شعر توانسته فرازمندی، برتری، محبوبیت و مقبولیت بالایی را در بین مخاطبان عمومی و همچنین مخاطبان خاص ادبیات فارسی به دست بیاورد. چه اینکه از آغازین سرمشقهای جدی و ارزشمند این گونۀ ادبی که در قصاید «ناصرخسرو» _و به طور جدیتر_ «سنایی» خواندهایم تا چهرههای محبوبتر و عمومیتر بعدی که «مولوی» و «عطار» باشند تا دیگر چهرههای متاخرتر مثل «بیدل»، شعر کهن فارسی به اینگونۀ خویش مفتخر است و در نزد جهانیان مشهور. در دورۀ معاصر نیز یکی از محبوبترین شاعران در بین عموم مخاطبان «سهراب سپهری» است که او نیز سرایندۀ نوعی از شعر عرفانی است. اگرچه اینگونۀ شعری هم مثل دیگر انواع ادبی در همۀ جلوههایش موفق نبوده اما شاید بیشترین موفقیتها نسبت به دیگر انواع سبکها در شعر فارسی به همین عالم اختصاص داشته است
از آنجا که عرفان بیشتر امری فردی است، طبیعتا در بسیاری از ادوار که اجتماعیات برای مردم سرزمین ما اولویت و اهمیت پیدا کردهاند _مثل دوران مشروطه_ شعر عرفانی هم تا حد زیادی به گوشه رانده شده است. میشد انتظار داشت که با پیروزی انقلاب اسلامی که به معنای بیشترین حضور اجتماعی و سیاسی مردم ایران در کل تاریخ این سرزمین بود، شعر عرفانی کاملا از دور خارج شود؛ اما به خاطر بنیانهای دینی و معنوی این انقلاب و همچنین حضور یک عارف بزرگ یعنی امام خمینی در راس این جریان و به عنوان رهبر و متفکرش این اتفاق نیفتاد. بعضی شاعران بهطور تخصصی شعر عرفانی را در همین عصر پی گرفتند که شاید شاخصترینشان زکریا اخلاقی و پس از او چهرههای جوانتری چون قربان ولیئی باشند و بعضی شاعران دیگر نیز عرفان را به عالم سیاست و سیاست را به عالم عرفان بردند که از موفقترینهایشان باید اول استاد «علی معلم دامغانی» و پس از او چهرههایی چون «یوسفعلی میرشکاک»، «علیرضا قزوه»، «مرتضی امیری اسفندقه»، «احمد عزیزی» و... را نام برد
مهدی جهاندار میراثدار این ارثیه و سیری است که سعی کردیم به طور مختصر به آن اشاره کنیم. جهاندار عاشقانههای دلکش و سیاسیسرودههای بیپروای بسیاری هم دارد، اما بهنظرم گرانیگاه شعری و عالم اصلی او عالم عرفان است. چه در شعرهای صریحا عرفانیاش، چه در عاشقانهها و سیاسیسرودهها و آثار آیینیاش. تاکید میکنم بر شعر عرفانی و نمیگویم شعر دینی یا آیینی. عرفان زیرمجموعۀ دین و آیین است و از این جهت هر شعر عرفانی شعری دینی نیز به حساب میآید. اما لزوما هر شعر دینی و آیینی عرفانی نیست. شعر دینیِ صرف، عموما شعری است برآمده از آموزههای دینی اعم از معارف استدلالی یا گزارشهای تاریخی که البته اقسام گوناگونی دارد اما صراحت جزو ویژگیهای اکثر این اقسام است. آنچه شعر عرفانی را با شعر دینی محض و دیگر گونههایش متمایز میکند حضور مولفههای عرفانی اعم از تجربۀ معنوی، حال، شهود، و نگاه عاشقانه، غیررسمی و غیرسطحی به مسئلۀ توحید، مفاهیم قدسی و شخصیتهای مقدس است. چیزی که در شعر سنایی و مولوی و عطار و گاهی حافظ و بیدل دیده بودیم، همانچیزی که در بسیاری از اشعار دینی وجود ندارد و البته که در شعر جهاندار دیدنی است. البته که فوران و انباشتگی معارف، به ویژه معارف و زیباییهای برگرفته از قرآن کریم آنقدر که در شعرهای جهاندار حضور دارد در شعرهای شاعران مدعی محضِ شعر دینی و آیینی، هرگز دیده نمیشود
شعر جهاندار _مخصوصا غزلهایش_ شعری موسیقیآکند، قلندرانه، شورانگیز، طربانگیز، عادتستیز و رسمیتگریز است. شعرهای او گرچه از معانی، مضامین، معارف و حکم انباشته است، اما مخاطب عمومی هم _به خاطر همان ویژگیهای ساختاری_ از خواندنش کیف میکند و این همان جایگاه عالی و آرمانی هنر است. جایی دقیقا بین مخاطب خاص و عام. شعر جهاندار نه مانند شعرهای نخبگانی مردمگریز و نخبهپسند است نه مانند شعرهای تجاری است که محبوب عوام باشد و مطرودِ فرهیختگان. از این جهت میتوان آن را از عالیترین و آیندهدارترین نمونههای شعر امروز دانست.
به «عشق سوزان است» برگردیم. شعرهای این دفتر در پنج قالب سروده شدهاند: غزل، مخمس، تکبیت، تکمصرع و نیمایی. غزلها (با احتساب شعر منتشرشده در پشت جلد کتاب) 20 شعر هستند. بیست شعری که حرف اول کتاب را میزنند و انرژی اصلی آن را تشکیل دادهاند. حتی در غزلمرثیهها هم آن ویژگیهای عارفانه و طربانگیزیها را میتوانید ببینید. مثلا در غزل شمارۀ پنج:
روضهخوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش
به درخشندگی ماه که عباس عمویش
روضهخوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون
پسری داشت که میرفت و نگاه تو به سویش
پسری خوش قد و قامت، پسری صبح قیامت
روضهخوان گفت که در باد پریشان شده مویش...
و همچنین آن غزل شمارۀ سیزده کتاب که هرکس بخواندش، امکان ندارد ماه رمضان و شب قدری بیاید و یاد این شعر نیفتد:
کو شب قدر؟ که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بعلیٍ بعلیٍ بعلی...
همچنین در تنها مخمس کتاب هم علیرغم معنوی و قرآنی بودن همۀ بندهایش، موسیقیمندی و طربانگیزی نیز در تمام سطرها رعایت شده، امری که جز در یک شعر عرفانی موفق شدنی نیست
اما 19 تک بیت و 5 تک مصرع این کتاب آنقدر زیبا هستند که به نظرم میتوانستند با افزوده شدن تعدادی شعر دیگر در مجموعهای جداگانه و بهطور مستقل منتشر شوند. همینجا خوب است نقدا عرض کنم اگر شاعر اصرارداشت این مفردات در همین کتاب و در کنار دیگر قوالب منتشر شوند، به نظرم این نحوۀ انتشار نحوۀ درستی نبود. چه اینکه هر تک بیت بالای یک غزل و هر تک مصراع بالای یک نیمایی درج شده است. امری که شاید از یک نظر به غزلها و نیماییها عمق و ارج داده است اما از شأنیت مفردها کاسته و به آنها شخصیت و جایگاهی حاشیهای و کم اهمیت بخشیده است. باری، این تدبیر تنها زمانی درست است که قرار باشد مفردات در کسوت شعرهای کامل دربیایند.
از تک بیتها:
ما در این دشت به امید تو انگور شدیم
ساقیا دست نگهدار و بمان تا برسم
*
عاقلی میگفت ما دیوانهایم
گفتم ای دیوانه، بهلولیم ما!
*
بای بسم الله تا نون ولاالضالین علی است
شیخ در بند تلفظهای صاد و ضاد بود
از تکمصراعها:
شاید کسی از راه بیاید که تو باشی
اما در مقایسه با این چهار قالب که مهدی جهاندار در همهشان خوش درخشیده ست و شاهکار آفریده ست؛ قالب نیمایی با پنج شعر در کتاب، رتبۀ پنجم را دارد و بیشتر تجربههای شعری او در این حوزه از حد متوسط نیماییسرایان روزگار خود بالاتر نرفته است. شاید به همین خاطر هم هست که شعرهای این قالب در انتهای کتاب آمده است. میتوان گفت برخلاف تکبیتها و تکمصراعها که در حاشیه نگاشتهشدهاند اما اصلا حاشیهای و تفننی نیستند، این شعرها گرچه در متن اصلی آمدهاند عموما حاشیهای و تفننی به نظر میرسند.
در پایان سخن تاکید میکنم عشق سوزان است البته که کتاب مهمی است؛ نه فقط به خاطر شاهشعرها و سطرهای درخشانش، بلکه از این جهت که این کتاب نخستین کتاب شاعری است که سالهای سال کاغذ شعرهایش در میان شعردوستان دست به دست میشد و واژگانش دهانبهدهان میچرخید، اما شاعرش تن به انتشار کتاب نمیداد. چنین شاعری که علیرغم اینچنین قریحه و هنرمندی فوقالعادهای دنبال بازی با مخاطب، کسب شهرت و تجارت با شعر نیست را باید قدردانست، روی سر گذاشت و حلواحلوا کرد. مخاطبان جدی هنر و ادبیات مخصوصا در روزگار شعرفروشان باید ناز چنین شاعرانی را برای انتشار بکشند. چون این جماعت اهل جلوهفروشی و شعرفروشی نیستند. به قول خود شاعر در غزل زیبای شمارۀ هجده کتاب:
غمی که با خون دل خریدم درِ دکانی نمیفروشم
بیا که ایمان تازهام را به هیچ نانی نمیفروشم
اگر که میخانه را به نامم زدی میآیم و گرنه ساقی!
خمار هفتاد سالهام را به استکانی نمیفروشم...