شهرستان ادب: کتاب «ای نشسته صف اول» مجموعهاشعار انتقادی است که توسط دکتر میثم مطیعی در سالهای گذشته اجرا شده است. محمدرضا وحیدزاده این اشعار را در این کتاب جمعآوری کرده و انتشارات کتابستان آن را منتشر و در دسترس علاقمندان گذاشته است. محمدقائم خانی، در یادداشتی ابتدا به وضعیت زبان و ادب فارسی پس از مشروطه اشاره کرده و سپس به ذکر معرفی و اهمیت این کتاب پرداخته است. این یادداشت را با هم میخوانیم:
ادبیات معاصر ایران – به هر دلیل که باشد – نگاه ما را به جهان شکل داده است، پس بر آنچه بر ما رفته است یا میرود، نویسندگان و شاعران، نمایشنامهنویسان و حتی مترجمان ادبی مسئولند. در بسیاری از موارد این مسئولیت تحت عنوان تعهد در ادبیات مورد بحث قرار میگرفت و موافقان و مخالفانی را در جامعه و اهل ادب برمیانگیخت. اما خود مسئولیتپذیری مورد طعن و کنایه قرار نمیگرفت. منتها با تغییر فضای جهانی (پس از فروپاشی شوروی) در داخل کشور نیز فضا دگرگون شد و تعهد ادبیات در دهۀ هفتاد و هشتاد مورد حمله قرار گرفت. این حملات چنان شدید بود که منجر به پرورش نسلی از شاعران و نویسندگان شد که هرگونه مسئولیتپذیری را ضدیت با ذات هنر و ادبیات میانگاشتند. شرایط چنان سخت شد که بسیاری از دستاوردهای ادبیات دورۀ جدید کنار گذاشته شد و نوعی از ادبیاتِ بیاثر پس از صفویه (این بار اما در راه تقلید محض از گونههای ادبی غربی) به جامعه بازگشت. انگار نه انگار که آن همه چهرۀ بزرگ ادبی نسلاندرنسل زحمت کشیدند تا ادبیات در کانون تحولات قرار بگیرد و بر حوزههای متعدد زندگی نخبگان و عوام اثر بگذارد. تا پیش از قرن نوزدهم و بهویژه عهد ناصرالدینشاه، ادبیات التفاطی به جامعه و سیاست نداشت و اکثر حوزههای اساسی زندگی، منفک از ادبیات بود. در زمان مشروطه مفاهیم اساسی عقل عملی وارد زبان فارسی شدند که تحولی بزرگ در این زبان محسوب میشود. چهار مفهوم مهم وارد زبان فارسی شد که نشان از تغییر زیست ایرانیان میداد؛ قانون، ملیتس، آزادی و عدالت. آزادی و قانون در مشروطه سویههای لیبرالیستی داشت، اما پس از انقلاب اکتبر روسیه، معانی جدیدی پیدا کرد. این انقلاب بر سوسیالیستی شدن روشنفکران و توجه به مفهوم طبقه، نقش اساسی داشت. پس از آن بود که آزادی، علاوه بر مفهومی فردی، معنی طبقاتی پیدا کرد و عدالت علاوه بر مفهوم حقوقی، بنیادی مبارزاتی (بین فقیر و غنی) یافت. پس با اتفاقات مشروطه، زبان فارسی بُعد اجتماعی و سیاسی پیدا کرد و پس از انقلاب اکتبر روسیه، در ادبیات به مردم و طبقات اجتماعی توجه شد. بعد از آن میتوان گفت دیگر ادبیات مخصوص طبقۀ اشراف نیست و شاعران به زندگی مردم اهمیت میدهند. پیشرفت ادبی و فرهنگی که با آثار شاعرانی چون بهار، ایرج، عارف و عشقی، و نویسندگان و قصهنویسانی مانند دهخدا، جمالزاده، صنعتیزاده و مشفق کاظمی، و پژوهندگانی نظیر قزوینی، برادران فروغی، تنکابنی و تقوی پیش از انقلاب مشروطه آغاز شده و سپس نیز ادامه یافته بود، به علت ثبات و خوشبینی سالهای میانی دهه 1300 – بهویژه در میان نخبگان جوان – انگیزۀ بیشتری یافت. بدین ترتیب، ادبیات ایرانی قرن حاضر شمسی را در فضایی بسیار سیاسی و در نسبت مستقیم با مسائل اساسی جامعه آغاز کرد. به گونهای که در بسیاری از موارد، شاعران پیشتاز چنین حرکتهایی شدند و دست به عمل سیاسی هم زدند. عشقی یکی از شاعران و نویسندگان برجستۀ دهۀ 1300، هنگام نخستوزیری رضاخان توسط مأموران نظمیه به قتل رسید. این اولین قتل سیاسی پس از کودتای 1299 بود. میرزادۀ عشقی در ابتدای سال 1300 امتیاز روزنامهای را به نام «قرن بیستم» گرفت. از این روزنامه پنج شماره در ماههای اردیبهشت و خرداد همان سال انتشار یافت و آنگاه تعطیل شد. دورۀ دوم روزنامۀ قرن بیستم، پس از هجده ماه، از دی ماه 1301 تا فروردین 1302 منتشر شد و از آن پس عشقی باز خاموشی گزید. در هفتم تیرماه 1303 یک شمارۀ دیگر از قرن بیستم (آخرین شمارۀ آن) انتشار یافت و محشری بر پا کرد. مقالهها، شعرها و مخصوصاً کاریکاتورهای بسیار گزنده و موهن این شماره آتش غضب سردار سپه را شعلهور ساخت. هرچند که پس از اقدامات پهلوی اول، شعر و داستان محدودیت پیدا کرد، اما شاعران و نویسندگان موضع خویش را کنار نگذاشتند و در آثار متعدد به مسائل جامعه توجه کردند. بعد از رضاخان، زبان فارسی سیاسیتر و حامل معرفت مدنی گردید و زندگی مردم را با تجدد ایرانی پیوند زد. در نهادهای فرهنگی وابسته به پهلوی دوم، زبان فارسی محملی شد تا تفکر صوفیمنشانه وارد نزاع عقل و دین شود و نحوی از جمع این دو پدیده را پیشنهاد بدهد. درعینحال جریانی مهمتر از اشعار اقبال لاهوری تأثیر پذیرفت و ندای بازگشت به خویشتن را سر داد. اقبال با اثرگذاری بر بخش مهمی از نخبگان، طرح خاصی از جمع عقل و دین را پیشنهاد داد که بخش مهمی از متجددان را با خویش همراه کرد. این ندای بازگشت به خویشتن، بسترساز توجه به سنت و درعینحال موضعگیری صریح در حوزههای سیاسی و فرهنگی شد. این فهم با چهرههای متعددی رشد کرد و با معانی جدید، به دهۀ پنجاه و انقلاب اسلامی رسید. پس از انقلاب هم مسیر پیشرفت این جریان ادامه پیدا کرد و چنان همهگیر شد که پس از جنگ ایران و عراق، مهمترین پشتوانۀ هنری عمل در ایران قرار گرفت و نحوی از موازنه بین شرق و غرب را به وجود آورد. اما همانطور که گفته شد، پس از فروپاشی شوروی و نیز تغییر شرایط ادبیات و هنر در دهۀ هفتاد، مسیر دیگری باز شد و شاعران و نویسندگانی که قائل به نقشآفرینی ادبیات در همان سطح قبلی بودند، تنها ماندند. اما در دهۀ نود، در اثر تغییرات درونی حوزۀ ادبیات و نیز شرایط سیاسی-اقتصادی-اجتماعی جامعه، شاعران و نویسندگان دوباره به مسألههای بنیادین جامعه توجه کردند و دست به خلق آثار ادبی زدند. یکی از مهمترین نقاط عطف این نقشآفرینی، اشعاری بود که میثم مطیعی قبل از خطبههای عید فطر سالهای بعد از 1394 خواند و مورد توجه بسیاری از مخاطبان و رسانهها قرار گرفت. محمدرضا وحیدزاده 16 مثنوی مرتبط با این موضوعات را تحت عنوان «خطابهشعر»های انتقادی در مجموعۀ «ای نشسته صف اول» گرد آورده که توسط انتشارات کتابستان روانۀ بازار شده است. علاوه بر این 16 خطابهشعر، چهار مقدمه هم توسط چهار نفر (به صورت مجزا) در کتاب نگاشته شده که نشانۀ مهمی از خودآگاهی این جریان شعری نسبت به کاری است که انجام داده است. بحث و نظر پیرامون این خطابهشعرها و چهار مقدمۀ کتاب، میتواند ادبیات را به جایگاه خطیری که پس از مشروطه به دست آورده (و در دهۀ هفتاد از دست داده) بود، بازگرداند و نوید آتیهای باشد که در آن، ادبیات مؤثر و در بزنگاههای تصمیمات خطیر، تعیینکننده باشد.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز