شهرستان ادب: ستون جدید پرونده ادبیات کودک و نوجوان به معرفی بهترین کتابهای این عرصه ادبیات در ایران و جهان اختصاص دارد. نخستین مطلب این ستون را خانم سیدهزهرا محمدی به مناسبت فرارسیدن روز قدس درباره کتاب «یک تکه زمین کوچک» نگاشته است که در ادامه میخوانید:
سالهای دور از خانه
سالهاست که دربارۀ جنگ و درگیریهای فلسطین و اسرائیل میشنویم. آنقدر دربارهشان ریزریز شنیدیم که برایمان عادی شد. اخبار، خبرهای کشتهها و زخمیها را که میدهد دیگر چیزی ته دلمان تکان نمیخورد. در تمام این سالهایی که ما روبهرویی السیدی و الایدیهایمان لم دادیم و این اخبار را شنیدیم بر آدمهایی که درگیر این جنگ بودند چه گذشت؟ این آدمها جنسشان از چیست که بیش از پنجاه سال است که درگیر این جنگ هستند؛ ولی هیچکدامشان کوتاه نمیآیند؟ اصلاً حق با کدامشان است؟ با خواندن کتاب یک تکه زمین شاید بشود برای سؤالهایی که در تمام این سالها دربارۀ اسرائیل و فلسطین پس ذهنمان نقش بسته جوابی پیدا کنیم. با خواندن این کتاب دیگر فقط یک تماشاگر از پشت السیدیهایمان نیستیم، به قلب شهر رامالله میرویم و همراه با کریم و دوستان و خانوادهاش ماجراهایی را از سر میگذرانیم و همۀ اتفاقات و خشمها و نفرتهای مردم این سرزمین را با پوست و گوشت خود لمس میکنیم. کریم پسر نوجوان فلسطینی است که کلی آرزوهای ریزودرشت در سر دارد. لیست آرزوهای پسرها را که نگاه کنید در یک چیز مشترک است؛ اینکه عاشق فوتبال هستند و دلشان میخواهد روزی فوتبالیست بزرگی شوند. کریم هم عاشق فوتبال است؛ ولی در لیست آرزوهایش چیزهای پیدا میشود که شاید خیلی از نوجوان های امروزی هم سنوسالش درکی از آن نداشته باشند؛ کریم دلش می خواهد نجاتدهندۀ فلسطین و قهرمان ملی باشد. یک نوجوان یازدهساله در این مدت کوتاه زندگی چه از سر گذرانده که در خط به خط لیست آرزوهایش امید به داشتن سرزمینی اشغال نشده و دنیایی بدون ترس از سربازهای اسرائیلی و زندهماندن در این جنگ نابرابر را دارد. کریم و هوپر و جانی نوجوانهای داستان هستند که در حسرت یک زمین فوتبال هستند. زمینی که با کلی تلاش و زحمت، کمی به آن سر وسامان میدهند؛ ولی سربازهای اسرائیلی با آن تانکهای غول پیکرشان هر بار سدی میشوند برای رسیدن آنها به حداقل آرزوهایشان. وسط اینهمه کتاب ترجمهشده که آخرش نفهمیدیم چی شد که مثل قارچ و به این شکل رشد کردند، ترجمۀ کتاب یک تکه زمین کوچک اتفاق فرخندهای است. این کتاب را خانم الیزابت لِرد اهل نیوزلند نوشته و خانم پروین علیپور آن را ترجمه کرده است. شاید با دیدن اسم خانم لرد تعجب کرده باشید و از خودتان بپرسید که چرا باید یک خانم نیوزلندیِ ساکن انگلیس همچین کتابی بنویسد. پس بد نیست بدانید که خانم الیزابت لرد برای تحقیق و نگارش این کتاب، از همکاری دکتر سونیا نایمر، استاد دانشگاه بیرزیت فلسطین، قصهگو، مترجم، تاریخنگار و نویسندۀ سه کتاب کودک به زبان عربی، بهره برده است. ما در سطرسطر کتاب جملههایی را از زبان اهالی فلسطین در هر ردۀ سنی میخوانیم که رنج و غمهایی که در تمام این سالها این مردم نجیب به دوش کشیدهاند را میتوان به خوبی دید. از کلمهبه کلمۀ کتاب میشود فهمید؛ رنج و محنت فلسطینیها هنوز تمام نشده است. «پدربزرگ با بدخلقی گفت: میخوان اجازه بدن، میخوان ندن. هنوز که هنوزه یادم نرفته چهجوری ما رو از اونجا بیرون انداختن! بیشتر از پنجاه سال گذشته، اما واسه من انگار همین دیروزه. درد و رنج، ترس و وحشت و تیراندازیهای بیهدف! ما شانس آوردیم که چیزیمون نشد. خیلیها تیرخوردن. خونه رو که ترک میکردیم مادرم درش رو قفل کرد کلیدش رو بهم داد و گفت: مواظبش باش. بهزودی برمیگردیم. شاید تا چند هفتۀ دیگه. وقتی آبها از آسیاب بیفته. بیچاره از کجا میدونست اونها خونه و زندگیمون رو صاحب میشن و دیگه نمیذارن پامون رو اونجا بذاریم؟» «زیر لب گفت: فقط میخوام یه آدم عادی باشم. یه زندگی عادی داشته باشم، توی یه کشور عادی. توی فلسطین آزاد! اما این برای همهمون آرزویی محاله. اونها هرگز چیزهایی رو که مال ماست، بهمون پس نمیدن.»
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز