شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ قدس: «پرچم صلح» مجموعهای است از شعرهای سپید شهریار شفیعی که انتشارات شهرستان ادب بهتازگی آن را منتشر کرده است. شعرهای این مجموعه از نظر تنوع مضمونی و برخورداری از عنصر عاطفه، درمجموع مخاطب را به آیندۀ شعری شاعر امیدوار میکند؛ چرا که شفیعی در این مجموعه نشان داده است نقاط قوت شعرش از نقاط ضعف کارش بیشتر است.
بگذارید ابتدا از قوتهای مجموعه بگوییم؛ شاعر این مجموعه شاعری است که با زمانۀ خود آشناست و زبان و ذهنیتی امروزی دارد. شعرش به معنای واقعی مدرن است و به همین دلیل میتواند تصاویری برآمده از زندگی امروزی شهری بسازد که هم برای مخاطب امروز آشناست و هم از نظر قدرت تصویر، قابل توجه:
من/ هیاهوی میدان مرکزی شهر بودم/ قبل از اعدام/ و او/ آرامش شهری ویران بود/ بعد از صلح
و نکتۀ مهم اینکه با وجود مدرن بودن ذات این شعرها و تصویرهایش، شعرهای مجموعه ایرانی هم هست؛ یعنی شاعر از منظری بومی و اینجایی به مدرنیسم در شعر رسیده است:
غروب که شد/ کنار اروند برو / مَد میشود و به احترامت برمیخیزد
یکی دیگر از ویژگیهای قابل توجه شعرهای این مجموعه این است که شاعر برخلاف بسیاری از شاعران معاصر، تصویرها و کشفهای شعرش را مدیون دیگران نیست. بسیاری از شاعران معاصر، تصویرهای شعرشان را از دفاتر شعر دیگران یا از دوبارهسرایی تصویرهای مشهور شعر اخذ میکنند، اما «شفیعی» هرگاه به نگاه جستوجوگر خود در طبیعت اعتماد کرده است، سطرهای شاعرانه و تصویرهایی به این خوبی آفریده است:
گاهی/ دویدن شیرین است/ مثل بچهگربهای که / به دنبال نور میدود
یا این تصویر:
ابرها پرندهاند/ زمستان که میشود/خدا پرشان را میچیند/ و شهر/ در دل دریایی از پر/ غوطهور میشود
البته گاهی هم شاعر به دنبال بازسازی تصویرهایی میرود که در شعر بارها تکرار شده است. مثلاً این سطرها:
و مادر/ هنوز هم برای خانوادهای دو نفره/ سه بشقاب سرسفره میآورد
که از این جنس تصویرها: قهوه سفارش دادن برای دو نفر درحالیکه یکی رفته است، دو صندلی کنار هم درحالیکه یکی خالی است و... در شعر معاصر ما آنقدر تکرار شده است که دیگر جان و خونی در این تصویرها برای نجات دادن یک شعر نمانده است.
شفیعی، هرگاه این توانمندی تخیل خود را در کنار زبان به خدمت گرفته، توانسته است شعرهای خوبی بگوید. شعرهایی «تصویری- بیانی» که از امکانات تخیل و زبان هر دو، به نفع شعر بهره برده است. مثلاً:
«دوستت دارم» را گفتم/ کفشهایم را تکاندم / تا ببیند/ ریگی به کفشم نیست
در اینجا شاعر از یک کنایۀ رایج در زبان، استفادهای کرده است که نشاندهندۀ هوشمندی او در تصویر است. شاعر با همین ایجاز توانسته است شخصیتپردازی عاشقی را که پشت این شعر است، به مخاطب نشان دهد. عاشقی سادهدل و نیمهدیوانه پشت این واژهها به تصویر کشیده شده است.
این شعر را ببینید که شاعر به چه خوبی از امکانات زبان استفاده کرده است و توانسته باز هم در شعر شخصیتپردازی کند:
و داغدیده از مردمیکه به «قاف» تو میخندند/ ولی تو سیمرغشان بودی
شخصیتی که شعر از او سخن میگوید، سربازی ترکزبان است که در خوزستان میجنگد و شهید میشود. استفادهای که شاعر از کلمۀ «قاف» کرده و به خندۀ مردم به شیوۀ تلفظ حرف قاف از سوی سوژۀ شعر اشاره دارد.
اما دربارۀ شعرهای شفیعی باید دو نکته را هم اضافه کرد؛ یکی اینکه شاعر علاقهای فراوان به توضیح دادن و مفصل کردن برخی شعرهایش دارد. این اصرار گاهی چنان پررنگ میشود که مخاطب احساس میکند با یک قطعۀ ادبی متوسط روبهرو است. ببینید:
جایجای خانه را نگاه میکنم/ پنهان، پشت پردۀ اشک/ ولی این مصیبت بزرگتر از آن است/ که کاری از گریه برآید/ بغض هم بیصدا میشکند/ دیگر صدایی نیست که آرامم کند/ اینهمه سکوت نفسم را بند میآورد
گاهی نیز شعرهای شاعر به شعرهای شاعران رمانتیک دهۀ 30 شبیه میشود و در سطح میماند. اینگونه شعرهای شاعر ارزش ادبی کل مجموعه را تنزل داده است.