موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

پلنگ، یک بهانه برای ظلم! | یادداشت طاهره احمدنژاد بر رمان «خواب پلنگ»

16 تیر 1398 15:34 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 4 رای
پلنگ، یک بهانه برای ظلم! | یادداشت طاهره احمدنژاد بر رمان «خواب پلنگ»

شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ وطن امروز: هر ظلم و ستمی مانند قطرات بارانی می‌ماند که گاهی آن‌قدر جمع می‌شوند تا تبدیل به سیل می‌شوند و خانۀ ظالم را ویران می‌کنند. پس ظلم و ستم لزوماً قدر و اندازۀ بزرگ ندارد، بلکه از هر چیز کوچکی می‌تواند تشکیل شود، از گرفته شدن ناحق یک زمین گرفته تا یک کفش که می‌توانسته پای برهنه‌ای را بپوشاند. رمان «خواب پلنگ» رسالتش نقل اندکی از این ظلم‌ها است که در طول تاریخ برای مردم سرزمین ما ایران رخ داده است.

هادی حکیمیان در این رمان خود نیز مثل کتاب‌ گذشته خود، باغ خرمالو، به سراغ دو شخصیت کوچیک و حسینعلی می‌رود و برگ دیگری از تاریخ ایران زمین را به داستان تبدیل می‌کند. کوچیک و دوستش حسینعلی هر دو همراه با پدر کوچیک مشغول دشت‌بانی هستند و کارهای کشاورزی‌ انجام می‌دهند.

تا اینکه روزی یک پلنگ به دام پدر کوچیک می‌افتد. آن‌ها که از به دست آوردن آن خوشحال‌اند بنا به تحریک اطرافیان، سعی می‌کنند که پلنگ را بفروشند و پولی به جیب بزنند. اما چه کسی در روستا پلنگ را با قیمتی خوب می‌خرد؟

آن‌ها که شنیده‌اند شازده‌ای از قاجار برای به دست گرفتن حاکمیت یزد از نزدیکی‌های روستای آن‌ها عبور خواهد کرد، پلنگ را نزد او می‌برند. اما شازده پلنگ را بدون هیچ پولی با خود می‌برد.

وقتی دستشان از همه‌جا کوتاه می‌شود تصمیم می‌گیرند تا به یزد بروند و مستقیم از خود شازده پول را بگیرند. اما این جز خیالی خام نیست و ماجرای این پلنگ برای آن‌ها خیلی بیخ پیدا می‌کنند به‌طوری‌که حتی پایشان به تهران هم باز می‌شود، آن هم با شخص پر ماجرایی چون میرزا رضای کرمانی!

ـ"حالا، توی این هیر و ویر، حسینعلی تحفه هم درآمده بود و می‌گفت که او هم هر شب خواب پلنگ می‌بیند. می‌دانستم که دارد چاخان می‌کند. طوری می‌گفت انگار این خواب دیدن برای من یا پدر و مادرم پول و پله‌ای می‌آورد.

ننه کُردی این قضیۀ خواب دیدن مرا از مادرم شنیده بود. وقتی دید من و حسینعلی با هم دعوایمان شده، رو به حسینعلی گفت: «ننه به قربونت، حسینعلی خان! الهی که دور صورتت بگردم! یه وقت بی‌خودی دروغ نگی‌ها! چون دیدن خواب پلنگ، اون هم برای بچه‌های هم سن‌ و سال شما، اصلاً شگون نداره ننه»

حسینعلی انگار ترسیده باشد، جا خورد. همین‌طور که با طنابی باریک پای بزغاله‌ها را می‌بست، با خنده گفت: «من؟! شوخی کردم ننه! می‌خواستم ببینم کوچیک روی حرفش هست یا نه!»

ننه کردی وسط لحاف نشسته بود. توی نور مهتاب، چارقد سفیدش را زیر زنخدان گره زد، با آن چشم‌های ریز نگاهی به قرص کامل ماه کرد و رو به من گفت: «تو سر پادشاه زمان خودت رو می‌خوری، پسرجان!»

حسینعلی که با یک دست بزغاله‌ای کوچک را توی بغل گرفته بود و با دست دیگر قرچ‌قرچ سرش را می‌خاراند، نیش خنده‌اش باز شد: «سر پادشاه مگه کله پاچه‌س که کوچیک بخوره ننه؟!» "    (بخشی از کتاب . ص 128)

نویسنده تلاش کرده است تا تمام هوش و خلاقیت خود را در توصیف صحنه‌ها و شرح و اوصاف شخصیت‌های داستان به کار ببندد و بسیار هم در این کار موفق است. توصیفاتی با جزئیات دقیق مانند شرح لباس و شرح عمارات و خانه‌ها که نه کسل‌کننده و نه اضافه هستند؛ مانند توصیف صحنه‌ای که شازده در کنار روستای آن‌ها توقف می‌کند و یا صحنه‌ای که حسینعلی و کوچیک و پدرش وارد امارت شازده در یزد می‌شوند و با چه فلاکتی بیرون انداخته می‌شوند. این صحنه‌ها به قدری با دقت وصف می‌شوند که گویی مخاطب خود آن‌ها را تماشا می‌کند.

آقای حکیمیان کار قابل تحسینی را در کتاب خود رواج داده است. او  برخی از کلمات درشت و ثقیل را با زبانی ساده و طنزگونه برای نوجوان ترجمه می‌کند، مانند کلمۀ حضرت اجل که آن را این‌طور بیان می‌کند: «یعنی فردی که اجل و موعد مرگ زیردستانش به فرمان اوست». نویسنده حتی حسینعلی را در این رمان به شاعری واداشته است که البته بیشتر برایش دردسرزاست.

هر چقدر داستان با وجود دو نوجوان پر از شیطنت خنده‌دار باشد، از طرفی هم باید غصه خورد. آن‌همه فقر که در میان تمامی مردم موج می‌زند و آن‌‌همه بی‌عدالتی که انگار قرار نیست به هیچ نحوی شنیده بشود، غم پنهان و آشکار داستان است. نویسنده نمی‌خواهد بی‌عدالتی را به زبان شخصیت‌ها بیاورد، اما در عمل به زیبایی آن را فریاد می‌زند.

میرزا رضا که تا تهران با آن‌ها همراه است، باز هم شاهد بی‌عدالتی‌ها می‌شود و خیلی جدی‌تر وارد اعتراضات خود بر علیه حاکمان می‌شود. کوچیک و حسینعلی که با سختی و مشقت در تهران به سر می‌برند مجبور به کار می‌شوند. اما چه واقعه‌ای در انتظار آن‌هاست؟


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • پلنگ، یک بهانه برای ظلم! | یادداشت طاهره احمدنژاد بر رمان «خواب پلنگ»
  • پلنگ، یک بهانه برای ظلم! | یادداشت طاهره احمدنژاد بر رمان «خواب پلنگ»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.